| کد مطلب: ۱۱۳۵۷۱۹
لینک کوتاه کپی شد

شعر معاصر در سوگ محمدعلی بهمنی

به‌درود آقای ترانه و غزل...!

آرمان ملی: محمدعلی بهمنی؛ شاعری که او را به غزل‌های ملیح و خواستنی می‌شناختیم، شامگاه جمعه 9 شهریورماه بر اثر عارضه‌ مغزی در هشتاد و دوسالگی دیده از جهان فروبست و اهل هنر را برای همیشه به درود گفت.

به‌درود آقای ترانه و غزل...!

او یکی از چهره‌های سرشناس و به‌شدت تاثیرگذار بر عرصه‌ شعر و موسیقی معاصر ایران بود که حضور مقتدرانه‌اش هرگز انکار شدنی نیست و نخواهد بود. تنها کافی است به مطلع غزل‌ها و ترانه‌هایی که در طول این‌ سال‌ها، نام و نشان اهالی موسیقی و خوانندگی را بیش از پیش ماندگار کرده‌اند، فکر کنیم؛ از «در این زمانه‌ بی های و هوی لال پرست/ خوشا به‌حال کلاغان قیل و قال پرست» گرفته تا «دل من یه روز به دریا زد و رفت»... از «دهاتی‌ام...» گرفته تا «تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب» ... و غزل‌هایی به زلالی آب و به گرمای جنوب؛ آنگاه که با صدای جادویی زنده‌یاد ناصر عبداللهی در دو آلبوم «عشق است» و «دوستت دارم» گره می‌خورد: «از خانه بیرون می‌زنم، اما کجا امشب؟...»، «لبت نه گوید پیداست می‌گوید دلت آری...»، «نتوان گفت که این قافله وا می‌ماند...»، «سرپا اگر زرد و پژمرده‌ایم...». شاید اصلی‌ترین دلیل دلنشینی آثار بهمنی آن بود که سروده‌هایش از دل برمی‌آمد؛ البته با چاشنی تبحر ادبی و خلاقیت‌های خواستنی. او از شعرش جدا نبود یا بهتر است بگوییم همان شعرش بود؛ حتی در پریشان‌ترین حالات: «گاهی چنان بدم که مبادا ببینی‌ام/ حتی اگر به دیده‌ رویا ببینی‌ام/ من صورتم به صورتِ شعرم شبیه نیست/ بر این گمان مباش که زیبا ببینی‌ام...». باغ لال (۱۳۵۰)، در بی‌وزنی (۱۳۵۱)، عامیانه‌ها (۱۳۵۵)، گیسو، کلاه، کفتر (۱۳۵۶)، گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود (۱۳۶۹)، دهاتی (۱۳۷۷)، غزل (۱۳۷۷)، شاعر شنیدنی است (۱۳۷۷)، عشق است (۱۳۷۸)، نیستان (۱۳۷۹)، کاسهٔ آب دیوژن، امانم بده (۱۳۸۰)، این خانه واژه‌های نسوزی دارد (۱۳۸۲)، من زنده‌ام هنوز و غزل فکر می‌کنم (۱۳۸۸) و غزل زندگی کنیم (گزیده غزل) (۱۳۹۲) از جمله آثار منتشر شده او در حوزه شعر و ترانه است. توجه او به زندگی و زبان مردم، از اصلی‌ترین شاخصه‌های ماندگاری و دلنشینی آثارش بود؛ البته با چاشنی تبحر ادبی و خلاقیت‌های خواستنی. توجه کم‌نظیر او به ترانه که از مجموعه‌ «عامیانه‌ها» در سال 1355 بازمی‌گردد، او را به چهره‌ای محبوب در میان اهالی موسیقی تبدیل کرد تا آثارش با محرک اجراهای موسیقایی، بیشتر و بیشتر در دل‌ها نفوذ کند. این امتیاز باعث شد تا بهمنی، تنها برای اهالی شعر و ادبیات شناخته شده و قابل توجه نباشد؛ بلکه باب آشنایی توده‌ مردم و اقشار مختلف جامعه با او نیز باز شود. در این میان اما شاید مهم ترین شاخصه در شناخت و درک زیست هنری استاد غزل معاصر، دامنه و عمق تاثیرگذاری‌اش بر نسل‌های متوالی و جوان شاعر بود. مجموعه غزل‌های او حتی بیشتر از آنکه به‌درد لذت بردن و خوش‌خوانی بخورد، حکم حلال‌المسائل‌هایی را داشت که شاعران جوان با مراجعه به آن، زائده‌ها و تیزکندی‌های طبع خود را با آن صیقل می‌دادند. این ویژگی؛ البته که با حسن خلق و خوش‌ مشربی شاعر تقویت می‌شد؛ آنچنانکه در همیشه در دسترس بود، در جلسات شعرخوانی و کارگاه‌های شعر حضور داشت و با جوانان همگام و هم‌سخن می‌شد. جمیع این عوامل باعث می‌شد که دوستداران شعر -خصوصا غزل- نام او را در کنار نام‌های بزرگی چون سیمین بهبهانی، حسین منزوی و هوشنگ ابتهاج، به نیکی بر زبان بیاورند. هرچند که حضور او در دستگاه‌های نظارتی نظیر ریاست بر شورای شعر و ترانه دفتر موسیقی وزارت ارشاد و برخی اظهار نظرها، زمینه‌ دلخوری‌هایی را فراهم آورد، اما جایگاه استاد غزل معاصر فراتر از آن بود که از دل و دیده برود. مهر بهمنی در دل چند نسل غزلسرای نوگرا، ریشه دوانده بود و این واقعیت، اندوه غیاب او را دوچندان می‌کند؛ غیاب شاعری که بدون شک، حق پدری به گردن غزل معاصر داشت و تکیه‌گاهی بود برای جریان‌های تازه رسته و تازه قد کشیده در وادی غزل. شاعری که سال‌ها پیش سروده بود «من زنده‌ام هنوز و غزل فکر می‌کنم»، فکر کردن به غزل و تغزل را مشروعیت می‌بخشید و حالا در غیاب او و نام‌های سترگ دیگر، باید به توانمندی شاعران جوان‌تر چشم دوخت و سرنوشت غزل را از نگاه و قلم آن‌ها دنبال کرد. البته که نباید از شأن حضور و سایه‌ پرمهر پیشکسوتانی چون علیرضا طبایی غافل ماند. اما... اما... اما... به درود با غزلی ماندگار از زنده‌یاد محمد‌علی بهمنی:

با همه‌ی بی سر‌و‌سامانی‌ام

باز به دنبال پریشانی‌‌ام

طاقت فرسودگی‌ام هیچ نیست

در پی ویران شدنی آنی‌ام

دلخوش گرمای کسی نیستم

آمده‌ام تا تو بسوزانی‌ام

آمده‌ام با عطش سال‌ها

تا تو کمی عشق بنوشانی‌ام

ماهی برگشته ز دریا شدم

تا که بگیری و بمیرانی‌ام

خوبترین حادثه می‌دانمت

خوبترین حادثه می‌دانی‌ام؟

حرف بزن ابر مرا باز کن

دیرزمانی‌ست که

بارانی‌ام

حرف بزن حرف بزن سال هاست

تشنه‌ یک صحبت طولانی‌ام

ها! به کجا می‌کشی‌ام خوب من؟

ها! نکشانی به پشیمانیم!!!

منبع : آرمان ملی

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار