شهابالدین ساداتی مطرح کرد:
خلاء واحدهای عملی نقد ادبی در زبانشناسی
آرمان ملی- بیتا ناصر: رشد و تقویت آثار ادبی، علاوه بر ارتقای دانش، تجربه و مهارتهای ادبی نزد مولفان، به عامل مهم دیگری نیز احتیاج دارد: ارتقای نقد ادبی، آنهم از نوع زبانشناسانهاش. حال آنکه این مهم در ادوار مختلف، آنطور که باید و شاید جدی گرفته نشده و جریان نقد ادبی در ادوار مختلف تا حد قابل ملاحظهای خود را از زبانشناسی بینیاز دانسته است. البته در ابعاد گستردهتر، این نقد همواره به فضای دانشگاهی وارد بوده که سرفصلهای درسی (و لاجرم اساتید) از جریانهای ادبی معاصر غافل ماندهاند و... سید شهابالدین ساداتی، استادیار زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه آزاد اسلامی و مدیر گروه ادبیات جهان در مرکز تحقیقات زبانشناسی کاربردی ضمن صحه گذاشتن بر این ماجرا در بخش نقد ادبی زبانشناسانه، بر افزودن واحدهای عملی به سرفصلهای درسی دانشجویان مقاطع کارشناسی، ارشد و دکتری تاکید دارد. به گفته او: «باید تلاش کرد تا در کنار ارائه دروس کاربردی و نظریِ زبانشناسی در دانشگاهها، کاربردشناسی زبان و علم تجزیه و تحلیل کلام را در بافتی اجتماعی به دانشجویان آموخت...»
پیشینه مطالعات زبانشناسی در جهان، به چه دورهای بازمیگردد و در دورههای اخیر، چقدر به آثار ادبی معطوف بوده است؟
ریشه مطالعات زبانی درحوزه ادبیات به یونان باستان و ارسطو در قرن چهارم قبل از میلاد بازمیگردد. البته شروع بحث درباره بلاغت و زیبایی کلام به سقراط و افلاطون بازمیگردد، اما ارسطو بهعنوان نخستین منتقد جدی و علمی ادبیات به اهمیت معنا در شعر و وزن در نظم پرداخت. در سدههای میانه (قرون وسطی) مطالعات ادبی و زبانشناختی تحت تأثیر سیطره کلیسا بود و به مواردی مثل بلاغت و تأویل متون مذهبی محدود شده بود. در عصر نوزایی (رنسانس) بار دیگر رساله بوطیقا (فن شعر) نوشته ارسطو مورد توجه قرار گرفت و از مهمترین فعالیتهای این دوران کشف مفاهیم تازه در نظریات ارسطو بود. اما نقد و بررسیِ علمیِ آثار ادبی به کمک ابزارها و روشهای زبانشناختی از اوایل قرن بیستم میلادی آغاز شد. پدر زبانشناسی مدرن فردینان دو سوسور (1857 - 1913) زبانشناس سوئیسی است. پس از مرگ سوسور شاگردان او مجموعه سخنرانیهای او را در کتاب دوره زبانشناسی عمومی (1916) به چاپ رساندند که این کتاب توسط مرحوم دکتر کورش صفوی به فارسی ترجمه شده است.
پیشرفت سریع دانش زبانشناسی پس از سوسور بهخصوص همهگیر شدن نظریات زبانشناسی ساختارگرا در اواسط قرن بیستم، سبب شد تا امکاناتی جدید برای نقد و بررسی آثار ادبی فراهم شود. نخستین گروهی که به شکل علمی و تخصصی به نقد و بررسی آثار ادبی پرداختند و ابزارهای زبانشناسی را برای فهم ادبیات استفاده کردند، فُرمالیستهای روس بودند. آنها که به تمایز زبان ادبی از زبان روزمره تأکید داشتند، بر این باور بودند که فهم ابزارها و آرایههای ادبی بدون تسلط بر دانش زبانشناسی ممکن نیست. به عبارت دیگر، تأکید آنها بر جنبههای صوری (فُرمی) بود. از مهمترین فرمالیستهای روس میتوان به ویکتور اشکولفسکی، رومن یاکوبسِن، بوریس آیکِنبام (آخِنبام)، و پیتر بوگاتیرِف اشاره کرد. تقریباً همزمان با فُرمالیستهای روس، منتقدان «نقد نو آمریکایی» نیز به اهمیت زبانشناسی در مطالعات ادبی پی برده بودند. از مهمترین منتقدان نقد نو آمریکایی میتوان به جان کرو رَنسام، کلینث بروکس، ویلیام ویمسَت و مونرو بِردزلی اشاره کرد. پس از فرمالیستهای روس زبانشناسان «مکتب پراگ» بهویژه یان موکارفسکی به اهمیت زبانشناسی در مطالعات ادبی پرداختند. موکارفسکی تلاش کرد تا یک توازن میان نظریات کانتی و زیباییشناسانه از یک سو و نظریات هِگلی یا تاریخی از سوی دیگر ایجاد کند. موکارفسکی اعلام کرد؛ جنبههای اجتماعی و تاریخیِ آثار ادبی را نمیتوان نادیده گرفت، اما وجه غالب در متون ادبی، شکل صوری آنها یا همان جنبههای زیباییشناسانه است.
در ایران چطور؟ نقد ادبی از منظر زبانشناسی از چه زمان و چقدر مورد توجه قرار گرفته است؟
دکتر عبدالحسین زرینکوب معتقد است که شعرا در ایران از زمان ساسانیان با فن شعر و خطابه ارسطو و یا همان کتاب بوطیقا آشنایی داشتهاند (نقد ادبی، ص 183). به عبارت دیگر، شعرا و نویسندگان در عصر ساسانیان قواعد و فنون نویسندگی و شاعری را میآموختند. اما از دوره ساسانیان آثار ادبی چندانی باقی نمانده است و اطلاعات ما محدود به گزارشهایی میشود که از زمان محققان دوره اسلامی به جای ماندهاند. مطالعات زبانشناختیِ آثار ادبی در دوران پس از اسلام را میتوان به دو بخش متمایز تقسیم کرد: 1) محققانی که به «تاریخچه فنون بلاغت» میپرداختند؛ 2) پژوهشگرانی که به «تاریخچه عروض و قافیه» نظر داشتند. وجه مشترک هر دو گروه تفکیک نکردن علمی موضوعات بود، البته این مشکل و کاستی در کتابهای بلاغت فارسی مشهودتر است. روش بررسی بلاغت فارسی در کتابهای «معیار الاشعار» و «المعجم فی معاییر اشعار العجم» شیوه و شکلی پویا داشت، اما پس از این دو اثر بیشتر با اشکال ایستا و تقلیدی روبهرو هستیم.
تا قبل از دهه هفتاد شمسی، اکثر مطالعات انجام شده در زمینه نقد زبانشناسانه متون شعر و نثر در ایران مرتبط با عروض فارسی هستند. این تحقیقات با دکتر پرویز ناتل خانلری و مسعود فرزاد آغاز شد و پس از آنها صاحبنظرانی همانند دکتر ابوالحسن نجفی، دکتر تقی وحیدیان کامیار و دکتر سیروس شمیسا پژوهشها را ادامه دادند. دکتر محمدرضا باطنی و دکتر علیمحمد حقشناس به عنوان دو زبانشناس برجسته با انتشار مقالههایی به موضوعات نظری نقد و بررسی ادبیات از منظر زبانشناسی پرداختند. حقشناس نخستین بررسی زبانشناختی برای مشخص کردن گونههای زبان و ادب فارسی را انجام داد. از دیگر صاحبنظران معاصر در حوزه نقد زبانشناسانه ادبیات میتوانیم به دکتر شفیعی کدکنی اشاره کنیم که شعر را یک حادثه یا پدیدهای میداند که در زبان رخ میدهد (موسیقی شعر، ص 3). شفیعی کدکنی به همراه حقشناس پژوهشهای مهمی نیز در زمینه قافیه انجام دادند. دکتر یدالله ثمره نیز تحقیقی در حوزه به کارگیری ابزارهای زبانشناسی از طریق تحلیل آوایی در سبکشناسی انجام داد. پس از دهه هفتاد شمسی، نقد زبانشناسانه رونق بیشتری یافت و تاکنون کتابها، مقالات و پایاننامههای متعددی در حوزه نقد زبانشناسانه ادبیات به رشته تحریر در آمده است. شاید مهمترین اثر در این حوزه که به طور مستقل به معرفی کامل تاریخچه و ابعاد نقد زبانشناسانه ادبیات میپردازد، کتاب دو جلدی از زبانشناسی به ادبیات نوشته مرحوم دکتر کورش صفوی باشد.
زبانشناسی چه تقسیمات و حوزههای نظریای را دربرمیگیرد؟
زبانشناسی حوزهها و مباحث متنوع و پیچیدهای را شامل میشود. از شاخههای زبانشناسی میتوان به این موارد اشاره کرد: صرف، نحو، معناشناسی، آواشناسی، واجشناسی، زبانشناسی تحلیلی، زبانشناسی تاریخی، کاربرد شناسی، ردهشناسی زبان و تحلیل گفتمان. نظریههای زبانشناسی نیز به «زبانشناسی نقشگرا»، «زبانشناسی اجتماعی»، «زبانشناسی شناختی»، «دستور وابستگی»، «دستور زایشی» و «دستور واژهبنیاد» تقسیمبندی میشوند. از مکاتب زبانشناسی نیز میتوان به «مکتب پراگ» و «مکتب کپنهاگ» اشاره کرد. زبانشناسی همچنین با سایر رشتههای علمی در ارتباط است. از جمله حوزههای بینارشتهای میتوان «نشانهشناسی»، «سبکشناسی»، «زبانشناسی بالینی»، «زبانشناسی نظری»، «زبانشناسی زیستی»، «زبانشناسی کاربردی»، «زبانشناسی تحلیلی»، «روانشناسی زبان»، «جامعهشناسی زبان»، «عصبشناسی زبان»، «زبانشناسی رایانشی»، «زبانشناسی قضایی»، «ترجمه و زبانشناسی» و «زبان و منطق» را نام برد. در نتیجه، نظریههای زبانشناختی متنوعی وجود دارند که هر کدام از آنها واجد ویژگیهای متمایز خود است. بنابراین، در نقد زبانشناسانه ادبیات، هر کدام از این حوزهها، بررسی و تحلیل متون ادبی را از منظر نظریات و اولویتهای خود دنبال میکنند.
آیا زبانشناسی در نقد و بررسی آثار ادبی معاصر، تقسیمبندیهای متفاوتی را از منظر رویکرد و شیوه دنبال میکند؟
بهطور کلی در رویکردهای سنتی و قدیمیتر، بررسی ابزارها و آرایههای ادبی مثل تشبیه، استعاره، کنایه، نماد، جناس، تلمیح، پرداختن به وزن، قافیه، ردیف، دستور زبان، نحو وغیره اهمیت دارند. به عبارت دیگر، در رویکردهای سنتی این جنبه صوری یا شکلی اثر است که اهمیت ویژهای دارد. طرفداران این رویکرد همانند رومن یاکوبسن و دیوید لاج، زبانِ ادبیات را تنها به منزله ابزار بیان در نظر میگیرند؛ گویی درباره آهن، سیمان، رنگ و یا آجر صحبت میکنیم. برای مثال، رومن یاکوبسن بر این عقیده است که شعرشناسی، بخشِ مکملِ زبانشناسی است (چون زبانشناسی علمِ جهانیِ ساختار کلام است) و به موضوعات و مسائل ساختار کلام میپردازد. ولی نظریهپردازانی همانند راجر فالر با دنبالهروی از نظریات زبانشناسانهی هالیدی این ایراد را به یاکوبسن وارد میدانند که او در بحث «کارکرد شعری»، متن ادبی را به گونهای در نظر میگیرد که «گویی به واسطه شکل جسمیِ ادراک شدنیاش وجود دارد» (خوزان و پاینده، ص 23). یعنی اینکه یاکوبسن به کارکردهای کاربردی توجه ناچیزی نشان میدهد و فقط بر ابعاد صوری متمرکز است. توضیح بیشتر اینکه در نظریات یاکوبسن در حد یک نظریه فرمالیستی محدود شدهایم، اما فالر معتقد است که نباید زبانِ ادبیات را صرفاً وسیلهای برای بیان در نظر گرفت و آن را تا این حد تنزل داد؛ بلکه در بررسی زبانشناسانه ادبیات باید به عوامل برونمتنی مثل زمینههای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نیز توجه کرد. پس در رویکردهای جدیدتر تأکید بر بُعد «تعاملی» زبانِ ادبی و یا فراتر رفتن از رویکرد فرمالیستی است. برای مثال میتوانیم به «تحلیل گفتمان» (Discourse Analysis) اشاره کنیم که در حال حاضر طرفداران پر و پا قرص خود را دارد؛ و یا نظریه زبانشناسی هالیدی که بر کارکردهای کاربردی تأکید دارد و منتقدانی مثل راجر فالر بیشترین اهمیت را برای همین کارکردهای کاربردی یا تعاملی قائل هستند.
بهترین شیوه پیشنهاد شده به عنوان یک الگوی جامع برای بررسی متون ادبی با رویکرد زبانشناختی که اکثر مقولات را در برمیگیرد، تبیین کامل از ساختار زبان و کاربرد آن در همه سطوح است. بدین معنی که باید ابعاد مختلف مثل «معناشناسی» یا نظم معانی در زبان، «نحو» یا انتظام نشانهها در قالب کلمات و نشانهها در جمله، «واجشناسی» و «آواشناسی» یا پرداختن به وجه سامانمندی اصواتِ گفتار، «دستور زبان» یا توالی جملات در متن منسجم و «کاربردشناسی» یا همان روابط میان ساختارهای زبانی و استفادهکنندگان و کاربردهای زبان را مورد توجه و بررسی قرار داد. در نتیجه، رویکرد «کارکردی» یا «کاربردشناسی» (Pragmatics) بر خلاف نظریههای سنتی بر این موضوع تأکید دارد که ساختارهای زبانی نه دلبخواهانه هستند و نه آن طور که نوآم چامسکی ادعا میکند تماماً از خصوصیات همگانیِ ذهن نشأت میگیرند (خوزان و پاینده، صفحات 26 و 27). به عبارت دیگر، متن ادبی را نباید تنها به منزله یک ساختار زبانی در نظر گرفت و کارکردی را به آن نسبت داد؛ بلکه باید به کلیّت یکپارچه آن یعنی تعامل بین متن ادبی و زمینه اجتماعی و فرهنگی آن بپردازیم چون که متون ادبی بر مبنای منظورهای ارتباطی گوینده تولید میشوند.
فالر بر این عقیده استوار است که متن ادبی هم نوعی زبان است و نباید همانند فرمالیستها ارزش خاصی برای آثار ادبی در نظر گرفت و زبان آنها را از زبان علمی یا روزمره جدا دانست. به عبارت دیگر، فالر زبان صددرصد علمی و یا زبان صددرصد ادبی را رد میکند و قائل به تغییر کارکرد زبانی است. بنابراین، خواننده به خاطر اینکه بتواند متن ادبی را به عنوان «کلام» زبانی درک و تجزیه و تحلیل کند، باید با اتکا به تجربیات پیشین خود متن ادبی را چندین مرتبه یا حداقل دو بار بخواند و به زمینههای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بیندیشد. خوانندگان و پژوهشگران نقد زبانشناسانه باید مشورت و تبادل نظر با سایر افراد کارشناس را در دستور کار خود قرار دهند. پس به عنوان جمعبندیِ این مبحث میتوان گفت که مطالعه زبانشناسانه ادبیات به دو دسته کلی تقسیم میشود. گروه نخست که قدیمیتر محسوب میشوند به مبانی ساختارگراییِ سوسوری و نقد فرمالیستی (جنبههای صوری) معتقد هستند و دسته دومِ محققان به کاربردشناسی زبان وفادار هستند.
بنابه نظر کارشناسان، مخاطبان متعددی زبان فارسی را با مخاطره مواجه میکند. این در حالیست که در سالهای گذشته شاهد کمبود پژوهشهای تألیفی در این حوزه هستیم. نظر شما در اینباره چیست؟
بله، درست میفرمائید. با توجه به نکاتی که ذکر شد، شاید یکی دیگر از دلایل ضعفهای ما در این زمینه به دروس دانشگاهی بازگردند. به عنوان یک راهکار پیشنهادی باید واحدهای درسی بیشتری در خصوص ارتباط ادبیات و زبانشناسی در سرفصل دورههای کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری ادبیات گنجانده شود نه اینکه تنها به یک یا دو واحد درسی و نظری بسنده شود. به بیانی دیگر، دروس زبانشناسی در دانشگاهها نباید تنها به مبانی زبانشناسی و مباحث نظری بپردازند، بلکه با تعریف واحدهای متنوع و بیشتر، نقد عملی آثار ادبی با اتکا به رویکرد زبانشناختی را به دانشجویان آموزش داد.
اما ذکر چند نکته در اینجا حائز اهمیت است. باید توجه داشت که افزایش تعداد واحدهای درسی تنها راه چاره نیست. به عبارت دیگر، دانشجویان تنها با حضور در کلاسهای درس زبانشناسی در این زمینه مهارت لازم را کسب نخواهند کرد چون توانایی دانشجویان در نقد زبانشناسانه (یعنی اینکه متونی را بخوانند و آنها را به شکل کلامی دلالتدار درک کنند) تا حد زیادی به میزان و نوع مطالعات آنها وابسته است. بنابراین، نباید این توقع را داشت که تنها با آموزش دانشگاهی به دانشجویانِ مبتدیِ ادبیات بتوان به شکل طبیعی و خودکار استعداد آنها را تا حد زیادی افزایش داد. در نتیجه باید دانشجویان را به مطالعه و پژوهشهای بیشتر تشویق کرد و منابع مناسب را به آنها معرفی کرد و در اخیارشان گذاشت.
به نظر شما دلیل کاهش پژوهش در این زمینه چیست و چطور میتوان این خلاء را پر کرد؟
شاید یکی دیگر از دلایل کمبود و یا کاهش پژوهشهای تألیفی در حوزه زبانشناسی به علاقه بیشتر پژوهشگران به رویکردهای نوین نظریه و نقد ادبی مثل «فمینیسم»، «پسااستعمارگرایی»، «پساساختارگرایی» وغیره بازگردد. باید تلاش کرد تا در کنار ارائه دروس کاربردی و نظریِ زبانشناسی در دانشگاهها، کاربردشناسی زبان و علم تجزیه و تحلیل کلام را در بافتی اجتماعی به دانشجویان آموخت. برای نیل به این هدف میتوان نقد زبانشناسانه را در گردهماییها و بحثهای گروهی تدریس کرد و از دانشجویان خواست تا وارد بحثهای دستهجمعی درباره تجزیه و تحلیل کلام شوند تا بدین شکل زبانشناسی اجتماعی را از نزدیک درک و تجربه کنند. در نتیجه با تأکید بر بحث و مناظره در قالب بحثهای گروهی در فضاهای عمومی و خارج از کلاسهای درس، باید در جهت جذاب جلوه دادن نظریههای نوین زبانشناسی مثل «تحلیل گفتمان» در نظریه و نقد ادبی کوشید. باید تلاش کرد به دانشجویان و پژوهشگران جوان آموخت که نقد زبانشناسانه یک کُنش بیناذهنی است؛ بدین معنی که معانی کلامی و زبانی وابسته به مفاهیم و ارزشهای فرهنگی و اجتماعی هستند که به شکل رمزگان در آمدهاند. پس کار گروهی و تأثیرات بحث و مناظره را نباید فراموش کرد.
در نهایت باید به نقش دولت، دانشگاهها، ناشران و پژوهشکدهها در حمایت مالی و معنوی از پژوهشگران در حوزه زبانشناسی و نقد زبانشناسانه اشاره کرد. متأسفانه حمایتهای مالی و بودجههای پژوهشی در زمینه رشتههای علوم انسانی محدود است. در نتیجه همکاری و تعامل بین سازمانها و نهادهای مختلف در حمایت از پژوهشهای زبانشناسانه و نقد زبانشناسانهی آثار ادبی نقش مهم و تشویقی برای اساتید این حوزه خواهد داشت.
منابع مورد اشاره در این گفت وگو:
حقشناس، علیمحمد. مقالات ادبی-زبانشناختی. تهران: انتشارات نیلوفر، 1370.
خوزان، مریم و حسین پاینده. زبانشناسی و نقد ادبی. چاپ هفتم. تهران: نشر نی، 1401.
زرینکوب، عبدالحسین. نقد ادبی. تهران: انتشارات امیرکبیر، 1358.
شفیعی کدکنی، محمدرضا. موسیقی شعر. تهران: انتشارات آگاه، 1368.
صفوی، کورش. از زبانشناسی به ادبیات. تهران: انتشارات چشمه، 1373.
ناتل خانلری، پرویز. وزن شعر فارسی. تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1345.
ارسال نظر