مسعود بُربُر در گفتوگو با آرمان ملی:
ناشران نگاه ارشادی به جامعه دارند!
آرمان ملی- هادی حسیننژاد: شکی نیست که ناشران (مراکز نشر کتاب) در پیشبرد و شکلدهی جریانهای فکری در جامعه، نقش بازی میکنند و میتوانند با اعتباراندوزی و جلب اعتماد مخاطبان خود طی سالیان متمادی، بر ذائقه ادبی آنان نیز تاثیر بگذارند. اما آیا این ظرفیت همیشه در مسیر درستی بهکار گرفته میشود؟ مسعود بربر، نویسنده و مدرس داستاننویسی معتقد است این موقعیت استراتژیک، برخی از ناشران را به یکسونگری و نگاهی «ارشادگونه» مبتلا کرده؛ آنچانکه بیتوجه به نیاز و علاقه جامعه، تنها خود را در مدیریت ذائقه و ارتقای جامعه محق و صاحب صلاحیت میدانند! او میگوید: «ناشر ما اساساً مخاطبش را نمیشناسد و علاقهای هم ندارد بشناسد.. نتیجهاش همین وضعیت تیراژ داستان فارسی و وضعیت اقتصادی ناشران و به دنبال آن وضعیت اعتبار و درآمد داستاننویس ماست.”
از گذشتههای دور بر سر این موضوع اختلافنظرهایی بوده، مبنی بر اینکه نویسنده شدن امری اکتسابی و مبتنی بر آموزش است یا وابسته به استعداد فطری افراد. نظر شما در این باره چیست؟
داستاننویسی هنر است. مثل هر هنر دیگری به شم هنری نیاز دارد و به مهارت هنری. مهارت هنری که بهروشنی آموختنی است و تمرینکردنی. شم هنری هم بهگمانم با خواندن بسیار فراهم میشود. بنابراین اگر پرسش را به آن پرسش معروف قدیمی (کوشش یا جوشش) بدل کنیم، فکر میکنم همان جوشش هم کوششی است. داستاننویس باید تا میتواند بخواند و بیاموزد. امروزه هم برخلاف گذشته محتوای آموزشی بسیار خوب در دسترس است. از کتابهای متنوع ترجمهشده و ترجمهنشده بگیر؛ تا دورههای آموزشی و کارگاههای مختلف. از زمان کرونا به این طرف حتی برخی دانشگاههای معتبر جهان دورههای آموزش داستاننویسیشان را بهرایگان و به صورت آنلاین برگزار کردند و خوشبختانه برای ایرانیان هم در دسترس بود.
شما همچنین در فضای نشر فعالیت دارید، اوضاع و احوال نشر داستان چگونه است؟
اگر پرسش شما را به احوال نشر داستان ایرانی محدود کنم چالشهای زیادی پیشرو داریم. بهگمانم یکی از بزرگترین مشکلات حوزه نشر داستان یکطرفه بودن رابطه ناشر با مخاطب است. تا جایی که من دیدهام؛ ما مطلقاً چیزی به عنوان بازارسنجی و مخاطبسنجی از جانب ناشران داستان فارسی نداریم. دلیلش هم برمیگردد به ایدئولوژی حاکم بر مدیران نشر فارسی که نگاه ارشادی به جامعه دارند. اغلبشان تصور میکنند باید سواد و سلیقه مخاطب ایرانی را ارتقا دهند. از چه جایگاه و با چه حقانیت و صلاحیتی؟ مشخص نیست. با مدیر یکی از پرمخاطبترین ناشران گفتوگو میکردم و پیشنهاد کردم در حوزه داستان فارسی، از یکی از ژانرهای داستانی بیشتر بهره بگیرد. قاطعانه گفت؛ یک نفر هم در ایران داستان فارسی در این ژانر نمیخواند. بعد که نظرسنجی عمومی «داستان بیست و پنج» را برگزار کردیم، ۱۸ هزار رأی مخاطبان در آن ثبت شد و جالب بود که تقریباً هر اثری در آن ژانر خاص منتشر شده بود، در فهرست آثار برتر و با آرای بسیار بالا جا گرفته بود. این یعنی ناشر ما اساساً مخاطبش را نمیشناسد و علاقهای هم ندارد بشناسد. سلیقه ناشران ما همان سلیقه داوران جوایز ادبی است و نتیجهاش همین وضعیت تیراژ داستان فارسی و وضعیت اقتصادی ناشران و به دنبال آن وضعیت اعتبار و درآمد داستاننویس ماست.
به نظر شما عامل اصلی تیراژهای چندصد نسخهای چیست؟ کاهش میل به مطالعه به دلایل اقتصادی و... یا رضایتبخش و جذاب نبودن آثار داستانی تالیفی؟
به نظرم دو عاملی که شما گفتید، هر دو در کار است اما پیش از آن دوست دارم به عامل سومی هم اشاره کنم. بر اساس آماری که از خانه کتاب و کتابخانه ملی دریافت کردم از سال ۱۳۷۵ تا ۱۴۰۰ فقط عناوین چاپ اولی و تازه در حوزه داستان کوتاه و رمان فارسی، ۳۴ هزار عنوان بوده است. یعنی هر ساله حدود ۱۴۰۰ عنوان کتاب داستان فارسی تازه منتشر میشود. اگر کتابهای نوبت چاپ دوم به بعد و قدیمیها را اضافه کنیم و داستانهای ترجمهشده را هم اضافه کنیم حتماً به عدد بسیار بسیار بزرگی خواهیم رسید. به نظر میرسد نسبت به دهههای گذشته تعداد عناوین منتشر شده در حوزه داستان رشد بسیار بالایی داشته است. طبیعی است که تیراژ کل کتابهای خریداری شده حوزه داستان را به این تعداد عناوین تقسیم کنیم به عدد کوچکتری برسیم و از تیراژهای چندهزارتایی برسیم به تیراژهای چندصدتایی که الان داریم. جدای از این موضوع، قطعاً عامل اقتصادی هم مهم است. مردم در شرایط اقتصادی بسیار دشواری به سر میبرند و سرگرمی و دانش احتمالاً آخرین عضو سبد خرید خانوار باشند. ضمن اینکه تا همین چند دهه پیش تنها رقیب جدی کتاب، تلویزیون بود. اما امروزه
گزینههای خیلی خیلی زیادی (از شبکههای اجتماعی، تا فیلمها و سریالهای دانلودی) در دسترس مخاطب است و طبیعی است که همه اینها در کوچکتر شدن سهم کتاب از سبد خانوار نقش داشته باشد.
با این همه از جذاب نبودن آثار تالیفی نمیتوان گذشت؛ اگرچه در این حوزه بسیار به سالهای پیشرو خوشبینام. واقعیت آن است که نسل اول داستاننویسی مدرن ایران به آموزههای داستاننویسی روز دنیاو شگردها و شیوههای روایی توجه نشان میدادند اما زمانی که ادبیات به اصطلاح متعهد فضای داستاننویسی ایران را هم مثل بسیاری دیگر نقاط جهان آلوده کرد، داستان به ابزاری برای تبلیغات حزبی و غالب کردن یک ایدئولوژی منحط مرتجع بدل شد که دیگر اصالتی در خود نداشت. در مقابل این جریان، نویسندگان ایرانی دیگری که اتفاقاً به آموزههای داستاننویسی هم مسلط و آشنا بودند، تأکید را بر فرم گذاشتند و آثار فرمگرایانه و مدرن بسیاری خلق شد که ارزشمند هم بودند اما پیروان آنان متأسفانه همین پیچیدگیهای روایی و فرمگرایی را میدیدند و اصول و آموزههای زیربنای داستان را نه. این روند منتهی به تولید داستانهایی شد که پیچیدهگو، سختخوان، دیریاب و البته توخالی بودند. چنین داستانهایی هم در جشنوارهها و جوایز ادبی ستوده میشد و هم ناشرانی را برجسته کرد که دوست داشتند داستانی چاپ کنند که قصهگو نباشد و چه بهتر که کسی اصلاً نفهمد چرا اینها را میخواند! طبیعی است که فراگیر شدن این جریان داستان «ادایی» بیش از همه به خود هنر داستان آسیب زد و مخاطب در شرایطی که اولویت داستان برایش به دلایل اقتصادی افت کرده بود با خواندن این داستانها عطایش را به لقایش بخشید. پیشتر گفتم خوشبینام؛ چون از دهه نود به این سو نسلی از داستاننویسانی داریم که فروتنانه به دنبال یادگیری اصول داستاننویسی هستند و داستان روز دنیا را میخواندن، خوشبختانه استفاده از اینترنت و خواندن زبانهای دیگر برایشان دشواریهای گذشته را ندارد (یا کمتر دارد) و بنابراین اگر منابع موردنیازشان را به فارسی پیدا نکنند از منابع روزآمد خارجی استفاده میکنند.
به عنوان یک فعال رسانهای، فکر میکنید چطور میشود جامعه را به خواندن علاقهمند کرد؟ با تولید محتوا و تبلیغات یا...
البته که این را باید متخصصان حوزه تبلیغات و بازاریابی بگویند. چیزی که به ذهن من فعال این حوزه میرسد، مجموعهای از فعالیتهای متنوع با اهداف و مخاطبان متنوع است. حتماً تبلیغات و محتوایی که صرفاً برای جذب مخاطب غیرکتابخوان طراحی شده باشد، ممکن است برای مخاطب حرفهای دافعه هم داشته باشد. درمقابل محتوای ارائه شده به مخاطب حرفهای برای کسانی که اساساً در شمار جامعه کتابخوان نمیگنجند، نامفهوم و بیمعنا خواهد بود. نتیجه اینکه فکر میکنم طیفی از فعالیتهای تبلیغی و محتوایی نیاز است تا اولاً کتابهای تازه را به مخاطب کتابخوان معرفی کند و ثانیاً افراد تازهای را به جمع کتابخوانان بیفزاید. به این ترتیب نقدهای تخصصی مبتنی بر نظریههای ادبی، مرورهای معمول برای معرفی کتاب و حتی گرفتن عکس با کتاب و فنجان قهوه و انتشارش در اینستاگرام هر یک مخاطب و کارکرد خاص خود را دارند.
کمی از داستانها و فعالیتهای اخیر و حال حاضر خود بگویید.
در سالهای اخیر که کتابی منتشر نکردم. یک رمان، یک مجموعه داستان و چند نوولا نوشتم که امسال از آن میان، یک رمان با نشر چشمه و تعدادی نوولا با نشر «کنار» منتشر خواهد شد. فضای رمان از دو روایت موازی شکل گرفته که یکی در فضایی تاریخی و اساطیری و با ارجاع به متون کهن پیش میرود و دیگری روایت زندگی آدمی امروزی در ایران است و این دو روایت هر دو بر هم اثرگذارند. نوولاها هم فضای متفاوتی دارند که با روابطی بینامتنی به هم ارجاع میکنند. در یکی از آنها تلاش کردهام موقعیت وجودی انسان ایرانی در بزنگاهی اساطیری را تصویر کنم که ارجاعات متعددی به روایات و متون کهن دارد. دوتای دیگر سویهای جنایی و معمایی اما بار دیگر با تمرکز بر تجربه وجودی انسان در بزنگاه داستانی نوشته شدهاند. توجه ویژهام به جهان داستان و مکانپردازی و ارتباط هویت و حتی رویداد با مکان در همه این آثار شاید از ویژگیهای مشترک این داستانها باشد.
در حال حاضر در نشر «کنار» مسئولیت بخش تالیف را برعهده دارید؛ درست است؟
بله. زمستان سال گذشته انتشارات کنار بخش تالیفی خود را راهاندازی کرد و مسئولیت این بخش را به من سپردند و در حوزه داستان فارسی چند اثر منتشر کردیم. در این حوزه تلاش ما این است که داستانی منتشر کنیم که اصول و آموزههای داستاننویسی را رعایت کرده باشد، جذاب و خواندنی باشد و در عین حال از منظر شگرد و شیوههای روایی هم حرفی برای گفتن داشته باشد. با رعایت این موارد خوشبینیم که بتوانیم آثار تالیفی داستاننویسان فارسی را به ناشران خارجی هم پیشنهاد کنیم و این یکی از مواردی است که در انتخاب داستان فارسی برای انتشار در نشر کنار به آن توجه ویژه داریم. به باورم هر سه کتابی که زمستان سال گذشته منتشر کردیم (روایتهای نامعتبر از سیامک صدیقی، دیومحله از مجتبی موسوی کیادهی و آواز نیشکر از حبیب پیریاری) این ویژگیها را دارند و همین مهمترین وجه تمایزشان با «جریان اصلی» ناشران داستان فارسی است. علاوه بر اینها تلفیق ویژگیهای بومی، زبان درخور توجه، جهانپردازی زنده و توجه به تجربه وجودی شخصیت در بزنگاههای داستانی، از این آثار داستانهایی هم خواندنی و هم ارزشمند ساخته است. امیدوارم که بتوانیم همین روند را در ادامه کار بخش تالیفی انتشارات کنار دنبال کنیم.
در حوزه آموزش چطور؟
کلاسها و کارگاههایم را مثل گذشته دارم. کارگاههای خصوصیام بسته به نیاز آموزشی مخاطب برنامهریزی و ارائه میشود. در کارگاههای رویارو با داستان یک روش منسجم و مرحله به مرحله داستاننویسی بر اساس توصیههای مدرسان و نویسندگان مطرح جهان را به مخاطبان پیشنهاد میکنم و کارگاههای دیگری هم دارم که به متون روایی و داستانی کهن فارسی (مثل شاهنامه و تاریخ بیهقی) از منظر روایتشناسی و داستاننویسی نگاه میکنیم. توجه کنیم که اینها کارگاههای شناخت و آموزش این متون نیستند چرا که بدیهی است سخن گفتن درباره شاهنامه و تاریخ بیهقی با وجود استادان برجسته و دانشمند فارسی جایی برای نویسنده تازهکاری چون من باقی نمیگذارد. در این کارگاهها اگرچه آشنایی ابتدایی با این متون برای مخاطب ناآشنا به آنها نیز حاصل میشود و ممکن است دریچهای برای ورود به دنیای این متون فراهم کند اما هدف اصلی این است که ببینیم داستاننویس امروزی از این متون چه میتواند بیاموزد.
ارسال نظر