| کد مطلب: ۱۰۹۲۰۸۹
لینک کوتاه کپی شد

پروین کاوه در گفت‌وگو با آرمان ملی:

گسست روایی و شکاف بین شعر و مخاطب

آرمان ملی- محمد صابری: پوران کاوه (متولد 1330) شاعر، مترجم و نقاش هم‌عصر ماست که تاکنون عناوین متعددی را در حوزه‌های شعر، ترجمه شعر و ادبیات داستانی و ترجمه‌های پژوهشی به انتشار رسانده‌ است.

گسست روایی و شکاف بین شعر و مخاطب

مشخصا در حوزه شعر، «صدای فاصله‌ها»، «بیا شبیه آفتاب باشیم»، «گاهی شبیه رؤیای تو می‌شوم»، «از سکوت ترانه می‌سازم»، «بانوی پنجره‌های بی‌تاب»، «هوا طعم قهوه می‌دهد» و «باران نبار! زمین جای خوبی نیست» از جمله مجموعه‌ شعرهای‌هامنتشر شده کاوه به‌شمار می‌آید و اخیرا نیز نشر مروارید گزینه اشعار این شاعر و منتقد را روانه بازار کتاب کرده است. به این بهانه، گپ‌وگفتی با پوران کاوه داشتیم که در ادامه می‌خوانید.

اخیرا گزینه شعر شما در نشر مروارید به چاپ دوم رسیده است. با توجه به ریزش قابل توجه مخاطب شعر و چه پارامترهایی را در موفقیت این مجموعه موثرتر می‌دانید؟

به اعتقاد من آثار هر شاعری دارای موتیو خاصی است که می‌تواند محتوایی یا ساختاری و فرمی باشد، اما سبک شعری هر شاعر تا حدود زیادی بازتاب زندگی فردی و اجتماعی اوست و فردیت او به هرحال در شعرش منعکس می‌شود و به مثابه هویت فرهنگی–‌ادبی او به شمار می‌آید. من در اشعارم سعی کرده‌ام به بازنمایی نمادین و استعاری جهان پیرامونم بپردازم و به همین دلیل واقع‌گرایی در شعرهایم همواره با سوبژکتیویته‌ای متعادل همراه است که به جای پرداختی فرمی، به سمت و سوی پرداختی محتوایی رفته و دارای تصاویر و مفاهیمی است همراه با پتانسیلی تکنیکی تا بتواند 3 محور طبیعت‌گرایی، نوستالژیک‌سرایی و عینیت‌مندی فرم را عرضه کند که این نتیجه‌ آشنایی بیشتر من با جلوه‌های تاریک روشن لحظه‌هایم است؛ آشنایی بیشتر با رویاهای دست نیافتنی، از جنس رنگین کمان، به زیبایی پرواز تا اوج، به سوی روشنایی‌های کشف نشده که در این مسیر با حسی مشترک و صداقتی در بیان احساس، سعادت آن را داشته‌ام که نقبی به دل ُو حوصله‌ مخاطبین گرانقدرم بزنم و نگاهشان به سمت اشعارم معطوف شود، تا با همراهی آن‌ها برای کشف تازه‌ای از دنیای همنشینی واژه ها و بازمانده‌ رویاهای روزگار انسانی خود با آرمانی یکسان و احساسی مشترک پیش برویم.

ارزیابی شما از شعر دهه‌ 70 چیست، چه ویژگی‌هایی داشت و پس از آن چه اتفاقی افتاد که آن موج سهمناک و مبارک در امتداد خود دچار بحران شد و باعث شد در دهه‌های بعدی، شاعران تاثیرگذار و جریان‌سازی نداشته باشیم و چرا؟

شعر دهه 70 بیشتر با شاخصه‌ها و ویژگی‌های ساختارشکن شناخته می‌شود؛ شاخصه‌هایی که در شعر نیمایی مانع زیبایی و جلوه‌های هنری شعر به‌شمار می‌روند، که گسست روایی شعر یکی از همین شاخصه‌هاست و گسست روایی جزء مولفه‌های اصلی دو شاخه‌ شعر دهه‌ هفتاد یعنی شعر زبان‌گرا و شعر در وضعیت دیگر محسوب می‌شود. بیشتر مولفه‌های شعر دهه 70 مانند چند‌صدایی کردن شعر، ورود شعر انقلابی، جریان شعر حجم، چند مرکزیتی، سپیدنویسی، بازی‌های زبانی، موضوع‌محوری، تاکید بر اجرای زبانی، کارکردی اختلالی دارند و در گسست روایی شعر دهه 70 دخیل هستند و نتیجه‌اش روایتی ناتمام و گسسته است که پیوندی معنایی با یکدیگر ندارند و همین گسست روایی بوده که ارتباط میان متن و مخاطب را دشوار ساخته است و منتج به این شد که شعر فارسی دچار نوعی بحران و ایستایی شود و راه گریز از این بحران را به کارگرفتن شگردهایی دانستند که غالبا از نظریه‌های پست مدرنیستی سرچشمه می‌گرفت.

اگر با این گفته موافق باشید که در حال حاضر ادبیات کشورمان در حوزه‌ شعر دچار بیماری مزمن زمین‌گیری شده است به نام بحران و ریزش مخاطب، بفرمایید چه عواملی در این بحران فزاینده نقش چشمگیرتری داشته‌اند و سهم شاعران در به‌وجود آمدن این بن‌بست چقدر بوده است؟

من در جایگاه شاعر و هم مخاطب شعر، تایید هر چیزی که به نام شعر سپید منتشر می‌شود را جایز نمی‌دانم. عده‌ای متن‌های بسیار ساده‌ای می‌نویسند با این هدف که پیچیده نباشد تا مخاطبان آن را بفهمند؛ متن‌هایی خالی از هرگونه نوآوری، لایه‌ زیرین، کشفی و یا پایان بندی ِدر خور تامل. به نظرم این دوستان تنها احساسات خود را بیان می‌کنند و به عنوان شعر در دنیای مجازی می‌گذارند که هیچ کنترلی روی آن صورت نمی‌گیرد. بعضی‌ها هم با کلماتی نامانوس و معادلات چندمجهولی به فکر انتزاع و کشف زیبایی در لباس معما هستند؛ بدون هیچ ابداع و تکنیکی که باید چندبار آن را بخوانی تا شاید معمایش را دریابی و منظور شاعر را بفهمی. در بعضی سروده‌ها هم آنقدر اتوکشیده و مهندسی جملات و واژه ها کنار هم چیده شده‌اند که هیچ هم‌صدایی و حس دردی مشترک در آن‌ها دیده نمی‌شود؛ آنچنانکه اگر تقطیع نشده باشند، داستانکی به نظر می‌رسند. مشکل اصلی ریزش مخاطب و بیماری مزمن شعر امروز همین است که چنین آثاری خلق می‌شوند؛ فاقد هرگونه ایجاز، پتانسیل تکنیکی و معنایی، بدون آنکه هیچ حرف‌تازه‌ای داشته باشند.

شما در حوزه‌ شعر و نقد ادبی علمی کارنامه قابل دفاعی دارید. نقد علمی شعر چه پارامترهایی دارد و چه کاربردهایی؟

متاسفانه بعضی افراد تجربه کافی در حوزه ادبیات و یا شعر ندارند و پدیده‌ای با عنوان توهم دانایی را در وجود خود پرورش داده‌اند و با همین تصور دست به کار نقد شعر می‌شوند و خود را منتقد می‌دانند. آنچنانکه نشست‌های نقد و بررسی اغلب حالت تسویه حساب شخصی به نظر می‌رسد؛ درحالی‌که یک نقد تخصصی و درست بر شعر بیانگر این مهم است که همواره این اظهار نظرها و نقطه نظرات می‌تواند آثار شاعران را صیقل بیشتری داده و شاعران را به سرودن اشعار ارزنده‌تری سوق دهند. اگر همیاری و همراهی منتقدانی متخصص که مقدارشان از انگشتان دست هم کمتر است نباشد، سکون و بحرانی که در حال حاضر در وادی ادبیات به ویژه شعر رخ داده است بسیار طولانی‌تر خواهد شد.

جایگاه منتقدان در ادبیات ایران هنوز به تعریف مستدلی نرسیده است، منتقد ادبی در کجای ادبیات ایستاده است و دیگر آنکه آیا در ادبیات ایران منتقد با معیارهای پذیرفته شده‌ جهانی داریم یا خیر؟

نگاه به کارنامه‌ نقد منتقدان با هدف ارزیابی کیفی و شناسایی فراز و فرودهای آن، اقدام مهمی در شناسایی سیر تحول نقد ادبی است. یک منتقد متخصص در نقدهای خود بایستی بیش از هر چیز به ویژگی‌های صوری و شکل شناختی اثر توجه کند و نقد او بر سه راس «شکل و ساخت»، «تخیل و اندیشه» و «زبان و بیان» استوار باشد که همین مثلث نقد به خوبی می‌تواند بر آثار هنری پرتوافکنی کند و نقدی علمی را با ارزش‌های خاص خود نشان دهد و از آنجا که هر فرهنگی دارای ماتریال‌ها و ابزار تشکیل دهنده‌ فرهنگی خاصی است که هویت مردمانش را در ظرف فرهنگی خود تعریف می‌کند و هویت هر فرد با فرهنگ و شرایط موجود در آن سرزمین سنجیده می‌شود؛ لذا قرار دادن منتقدین‌مان در معیارهای پذیرفته شده‌ جهانی را منصفانه نمی‌دانم.

در شعر معاصرمان همواره نئوکلاسیک و مدرنیسم در تقابل و جدالی همیشگی به‌سر می‌برند؛ چه مولفه‌هایی این دو مرز باریک را از هم جدا می‌کند و در ادامه همین بحث بفرمایید آیا می‌توان شعری را با همه‌ توانمندی‌هایش و به‌واسطه‌ عدم تطابق با زبان شعر امروز، زیر سوال برد و چرا؟

از آنجا که سرایش شعر در راستای دستیابی به زبانی مشترک همدلی انسانی و درک همگونی‌های فرهنگی است، لذا نگاهی همگون و شیوه‌ای درست و یگانه در ابتدا بایستی در نظر گرفته شود و اینکه پرداختن در هر دو سبک اشاره به مفاهیم انسانی و عاطفی و عقلانی داشته باشد تا اشعاری شود برای تمام فصل‌ها و دوران‌ها. پس فاصله زمانی هرگز نمی‌تواند ادبیات کلاسیک را بی‌اعتبار کند و از ارزش آن بکاهد. هنوز بسیاری از مردم، مخاطبان شعر کلاسیک هستند و گروهی نیز شعر کلاسیک معاصر را نمی‌پسندند و نظرشان این است که اگر بخواهند شعر کلاسیک بخوانند، می‌روند سراغ سرچشمه‌های اصلی که همانا مولوی، حافظ، سعدی و... هستند. و اعتقاد دارند که عصر چنین اشعاری به پایان رسیده و این وزن و قافیه‌های گوش‌نواز با دنیای مدرن‌مان سازگار نیست و به قول «بارت» این شعرها مربوط به گذشته است و ربطی به زمان حال ندارد. در هر صورت به عقیده‌ من هر شعری که زیبایی‌های مکشوف را به درستی به خواننده منتقل کند، در نهایت مخاطب را حتی در پیچ آخر به مقصد می‌رساند.

انجمن‌های ادبی از دیرباز سهم زیادی در معرفی شاعران داشته‌اند و این مربوط به کشور ما تنها نیست؛ مثلا در پاریس بیش از هزار انجمن ادبی فعال به ثبت رسیده است. شما چه جایگاهی برای این محافل در نظر می‌گیرید و آیا می‌توان از انجمن‌های در حال حاضر چنین توقعی را داشت؟

برگزاری انجمن‌های ادبی نقش بسزایی در تبادل اطلاعات ادبی و شکوفایی هنرها به ویژه برای شعر و معرفی شاعران نوپا داشته و دارد. اما متاسفانه با مشکلات بسیاری از جمله به دلیل بوروکراسی‌های اداری دچار بی‌مهری شده‌اند. اگر چنانچه تصدی‌گری‌های دولت در انجمن‌ها کاهش یا پایان پذیرد، به طور قطع نشست‌های ازرشمندتری برگزار می‌شود تا جریان موثرتری در ادبیات و شعر و ارتقای آن شکل بگیرد.

فقر دانش ادبی از آسیب‌های جدی در حوزه‌ شعر معاصر است و کمابیش بیشتر شاعران امروزین خود به آن اذعان دارند. شما به عنوان شاعر و منتقد ادبی در این باب چگونه می اندیشید و چرا؟

شعر امروزه دورانی را دارد سپری می‌کند که با تولید انبوه مجموعه شعر، می‌بایست دوره‌ای طلایی به حساب آید، اما با نگرشی به اشعار منتشر شده، به این مهم دست می‌یابیم که بسیاری از شعرها از ساختاری درست برخوردار نیستند و فاقد مولفه‌های ضروری یک شعر خوب‌اند و از زیباشناختی و خردگرایی و ایجاز در آنها خبری نیست و با ساختارشکنی و کاستن فخامت زبان و استفاده از ادبیات محاوره‌ای به قصد ارتباط بهتر با مخاطب از معیارهای اصلی و ویژگی‌های لازم شعر فاصله گرفته‌اند و تنها پُررنگ شدن آشنازدایی خود را به نمایش گذاشته‌اند کهاین کج‌روی‌ها و کم‌رنگ شدن رمانتی‌سیسم، یک دلیلش را هم می‌توان فقر دانش ادبی و نداشتن مطالعه از آثار پیشینیان و پُرمایگی هنر گذشتگان دانست.

به گمان بیشتر صاحب‌نظران، فروغ یک نمونه‌ تکرارناپذیر شعر از منظر پساساختارگرایی‌ست. چه مولفه‌هایی در محتوی شعر فروغ افتاد که او را از دیگر رقیبان سرسخت و نامدار خود با فاصله‌ معناداری به جلو انداخت و چرا؟

در اینکه فروع یکی از غول‌های شعر معاصر ایران است و شاعری تکرارنشدنی که شکی نیست. چون تنها فروغ بود که توانست به آن درجه‌ای نائل شود که سامانه‌ خودپنداری‌اش را در طرحی دیگرگون تعریفی نوین ببخشد. تا قبل از فروغ هیچ زنی نیامد بگوید عضوی از جسم خود را در خاک می‌کارم و به خواننده اطمینان دهد که سبز خواهد شد: «دست‌هایم را در باغچه می‌کارم، سبز خواهد شد، می‌دانم... می‌دانم.» و ذهن مخاطب را به سویی بکشاند که این سوال برایش پیش بیاید: آیا زندگی نماد زن است یا زن نماد زندگی؟! این اشراف و آگاهی در رفتار ادبی و شکستن تابوهای بسیار، تنها از فروغ آغاز و به آئینه‌داران راهش منتقل شد. تفاوت دیدگاه فروغ هنرش را به تکامل رساند و با احساس جدایی درونی با شرایط جامعه‌اش، می‌خواست با سرسختی در آن فضای سوخته و مطرود نغمه‌های بیداری و حیات‌ساز کند و سردرگمی‌ها و دربه‌دری‌ها را پایان بخشد و رگه‌های نوری در تاریکی بپروراند. به دلیل همین ویژگی‌ها، ثابت شد که آثارش برای زمان محدودی نبود؛ بلکه برای همه‌ نسل‌های آینده بود و در تمام صحنه‌های فرهنگی در فراز... او از معدود کسانی بود که موفق شد شعر نیمایی را با اعتدال و بی‌‌ابتذال، همراه با ابتکار و تحول ادامه دهد و با به‌کارگیری ابزار شعر برای تفهیم مسائل اجتماعی و زندگی قشرهای مختلف و توان شکل بخشیدن آن به هر شکلی، در حد درافتادن با خودکامگان زمانه حتی، و با گذشتن از خالقیت هنرمندانه‌اش در شعر و شاعری، در زمینه‌ فیلم و سینما هم با ساختن فیلم «خانه سیاه است» ابراز وجودی شایسته کرد. این‌ها همان ویژگی‌هایی است که او را از دیگران متمایز می‌سازد و درخشیدنش را بر فراز پله‌های هنر استوار می‌کند.

 

 

منبع : آرمان ملی
نویسنده : محمد صابری

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار