| کد مطلب: ۱۰۸۷۹۳۴
لینک کوتاه کپی شد

دیوارهای آفتاب خورده خودآگاهی

درنگی بر نقد حکمت عامیانه

ولادیمیر ناباکوف می‌گوید :در عمق وجود انسان لذتی است روحانی، مشتق از احتمالات جاذبه بیرون کشنده و پیش کشنده ، مشتق از غلبه یا وضع قانونی دوباره بر جاذبه زمین. با این رویکرد شاید فرا ادبی در سطرهای پسین نگاهی خواهم داشت به چهار مقاله ادبی سیاسی فلسفی سیمون دووبوار که تحت عنوان نقد حکمت عامیانه به چاپ رسیده است.

دوبووار همدوره و همراه همیشگی ژان پل سارتر از پایه‌گذاران مکتب ادبی بسیار مهم اگزیستانسیالیسم در قرن بیست میلادی تمامی عمرش برای دو منظور جنگید و لرزید و پا پس نکشید: اگزیستانسیالیسم و فمنیسم. او برای تحقق این دو امر نمایشنامه به روی صحنه برد، رمان نوشت، پای ثابت مطبوعات آن روز پاریس بود و برای به گمان خود احقاق حقوق حقه نیمی از جمعیت دنیا یعنی زنان تا مجلس قانونگذاری فرانسه هم پیش رفت و سخنرانی کرد و همگان را در برابر تبعیض و خشونت علیه زنان بسیج کرد.

در برشی از این کتاب می‌خوانیم: تعریف کردن بشر به مثابه آزادی همواره خاص فلسفه خوش‌بین بوده است. چنین است که اگزیستانسیالیسم را آئینی نومیدانه دانستن یکسر خطاست. این فلسفه از نومیدی بسیار دورست. اگزیستانسیالیسم بشر را به بدبختی‌های چاره ناپذیر محکوم نمی‌داند. اگر انسان به طور طبیعی نیک نیست طبیعتا بد هم نیست. در آغاز هیچ نیست. بر حسب این که آزادی‌اش را برعهده بگیرد یا آن را انکار کند خوب یا بد می‌شود.

دوبووار در مقابله با نقدکنندگان جدی فلسفه نوپای اگزیستانسیالیسم با مراجعه به آرای مهم فلسفی پیشینیان به خصوص کانت و هگل، نظریات مهم جامعه‌شناختی و دیگر آرا ارزشمند ادبی و سیاسی مواضعی ارائه می‌دهد حق‌جو ، منطقی و قابل اثبات. او در این راه تنهاست و به تنهایی علم مبارزه با کوتاه بینی‌ها و جزم اندیشی‌های حاکم بر جامعه آن روز فرانسه را بر دوش می‌کشد.

مطابق دیدگاه دوبووار ازدواج درست در نقطه مقابل عشق قرار دارد، به عبارتی دیگر ازدواج را گور عشق قلمداد می‌کند ، دوبووار برای اثبات این نظر و نظریه‌های دیگرش آماری قابل استناد و غیر قابل خدشه را یادآور می‌شود و در ادامه آن نتیجه می‌گیرد که شدیدترین احساسات در مقابله با زندگی مشترک قادر به مقاومت نیست و اینکه همه زن ها یا خائنند یا غول زبان دراز و تمام مردها یا خیانت پیشه اند یا خیانت دیده!

دوبووار در این چهار مقاله و خصوصا اولین مقاله کتاب در برابر آرزوها و نومیدهایی چون زندگی، انسانیت، خوشبختی، بدبختی، فردا، دنیا، مردم، عدالت و دست آخر مرگ

با تکیه بر فلسفه سلیس و هوشمندانه اگزیستانسیالیسم مواضعی دارد روشن و قاطع و این قطعیت از منظری دیگر می‌شود همان عدم قطعیت که همه جامعه‌شناسان بر آن اتفاق نظر دارند.

نقد حکمت عامیانه را در یک نگاه می توان کتابی دانست ملهم از اندیشه هایی ابر انسانی، نوری تنها و باریک که ظلمت را رقیق تر می سازد و مه را به نم نمی مشهود بدل می کند. نوری که خوب می داند که حس بیچارگی صرف کفاف ساخت روح ابدی را نمی دهد.

در ته چشمان ابریشمین موج دار دوبووار

خیابان زندگی همیشه و در هر حال ته رنگی یرقانی،تند و گرفته دارد

ورای منشورها همیشه نور کم و بیش ساده‌ای گاه به تجزیه رنگ‌های افسونگر پرشمارمی پردازند و گاه در هیبت گیسوانی به‌رنگ مسین کنار پنجره‌ای دلباز رو به دیوارهای آفتاب خورده خودآگاهی دست می ساید و می جوید.

کشف نواحی دست نخورده حقیقت، در نزارترین و رازآلودترین منطقه ذهنی انسان همواره با شرمی عمیق، تاسفی ویرانگر ،هلالی نیم هشیار و دامنه تاریک کوه به خاطره نگاری پیر و فرتوت روح ،در غیبت بدوی چشم انداز به بازسازی اشیای مرده بازمانده از سال های دور مشغول است و در این راه آدمی با تمام هیجانات و پشت پا زدن ها و دیدن هاش به راه خود ادامه می دهد و ....

نقد حکمت عامیانه را انتشارات نیلوفر با ترجمه مصطفی رحیمی در پاییز 1402 به بازار نشر آورده است.

 

 

محمد صابری

نویسنده و منتقد

 

منبع : آرمان ملی

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار