دکتر تقی آزاد ارمکی در گفت وگو با «آرمان ملی»:
در اندیشه ما«جامعه» غایب بوده است
آرمان ملی- احسان انصاری: براساس تحقیقات انجام شده مهم ترین چالش های آینده ایران اجتماعی است.
این در حالی است که مهم ترین چالش های اجتماعی آینده ایران شامل کاهش امید به آینده،بی اعتمادی اجتماعی وبی تفاوتی اجتماعی خواهد بود.رویکردی که نیاز به مطالعات دقیق در تاریخ اجتماعی ایران به خصوص پس از انقلاب دارد.از سوی دیگر براساس اظهار نظر بسیاری از کارشناسان جامعه ایران مدت هاست با پدیده نزول امر سیاسی مواجه شده است.به همین دلیل«آرمان ملی» با دکتر تقی آزاد ارمکی جامعه شناس گفت وگو کرده است. آزاد ارمکی معتقد است:« مشکلات اجتماعی ایران به دلیل توجه بیش از اندازه به «امر سیاسی» در لایه های پنهان جامعه پنهان شده بودند که با ضعف و خستگی امر سیاسی قدرت بروز و ظهور پیدا کرده اند و امروز خود را به شکل چالش و بحران اجتماعی نشان می دهد.»در ادامه ماحصل این گفت وگو را می خوانید.
*چرا در چشم انداز آینده ایران چالش های اجتماعی بیشتر از چالش های دیگر خواهد بود؟
هرچه توجه به جامعه بیشتر می شود و بازیگران اجتماعی اهمیت بیشتری پیدا می کنند وقوع چالش ها وبحران های اجتماعی اجتناب ناپذیر خواهد بود. پس از انقلاب اسلامی روشنفکران،متفکران و سیاستمداران وضعیت جامعه را سیاسی تعریف کردند.به همین دلیل نیز ما از ایران یک تصویر سیاسی به محیط پیرامون ارائه دادیم. این در حالی است که این تصویر می توانست اجتماعی یا فرهنگی باشد.در نتیجه پس از انقلاب اسلامی به دلایل مختلف تفسیری سیاسی از وضعیت کشور ارائه شد. به همین دلیل نیز جامعه و مسائل آن کمتر دیده شد.در کنار مدیران جامعه،روشنفکران نیز به جامعه توجه نکرده و همواره از دولت و نظام سیاسی سخن گفته اند.به همین دلیل نیز در گذشته پدیده «امپرالیسم»،«استقلال» و تعارض گروه های سیاسی دارای اهمیت بوده است.در شرایط کنونی نیز مسأله جهانی شدن،مدرنیته و ملی گرایی برای روشنفکران دارای اهمیت است و توجهی به جامعه نمی کنند. به همین دلیل نیزروشنفکران و متفکران فهمی از جامعه و مشکلات آن نداشته اند. در نتیجه در چند دهه گذشته در پارادایم غالب جامعه، «امر سیاسی» بر مسائل اجتماعی غلبه داشته است. به عنوان مثال میزان کشته ها در جاده های ما بسیار بالاست. با این وجود همه، ریشه مشکلات را در نوع سیاست گذاری دولت و تصمیم گیران در زمینه تولید خودرو می دانند و کمتر کسی به مولفه های اجتماعی تأثیر گذار در زمینه تلفات رانندگی توجه کرده است.
*چرا مسائل سیاسی از مسائل اجتماعی با اهمیت تر بوده است؟
دلیل اصلی این مسأله این است که نیروهای سازنده و مولد «اندیشه»، خود سیاسی هستند و مسائل را از منظر سیاسی نگاه می کنند.در ایران متفکران و روشنفکران قبل از اینکه متفکر و روشنفکر باشند نماینده گروه های سیاسی هستند.به همین دلیل نیز روشنفکران بیش از آنکه به دنبال تولید اندیشه و پالایش فرهنگی و اجتماعی باشند دغدغه های سیاسی گروه خود را پیش می برند.در نتیجه در شرایط کنونی ما با وضعیتی مواجه شده ایم که روشنفکران،روشنفکری نمی کنند،دانشمندان،دانشمندی نمی کنند،سیاستمداران،سیاستمداری نمی کنند و بلکه همه کار سیاسی می کنند.نکته قابل تأمل این است که همه هم دوست دارند رییس جمهور یا وزیر شوند. این وضعیت بین دانشگاهیان از بقیه اقشار جامعه شدید تر است. این در حالی است که کمتر کسی حاضر است در زمینه تخصصی خود فعالیت کند که دستاورد مثبتی برای جامعه به همراه خواهد داشت.روشنفکران ما نیز به جای اینکه نقش روشنگری ایفا کنند،نقش «ایدئولوگ» بازی می کنند. در این شرایط ما فاقد روشنفکران و متفکرانی هستیم که تصویر دقیقی از آنچه در جامعه می گذرد به ما ارائه بدهند.در نتیجه«جامعه» در اندیشه ما غائب بوده و به همین دلیل بازیگری بازیگران اجتماعی دیده نشده و یا «امر سیاسی» اجازه نداده که دیده شود.با این وجود «امر سیاسی» در یک دهه اخیر دچار آسیب شده است.به همین دلیل نیز مشکلات اجتماعی که تا دیروز پنهان بود یکباره آشکار شده است.
*آیا بالا رفتن آگاهی جامعه سبب این امر بوده و یا اینکه «امرسیاسی» دچار ضعف شده است؟
به نظر من امر سیاسی دچار ضعف شده است.در دهه های گذشته«امر سیاسی» «خسته»،«در خود»،«برای خود» و گرفتار هزاران حادثه شده است.امروز روشنفکران و گروه های سیاسی از رویکرد تکراری که مدت ها قبل باید دچار دگردیسی می شده خسته شده اند.در نتیجه امر سیاسی از دیدن واقعیت های اجتماعی ناتوان شده است.از سوی دیگر جامعه که در گذشته دیده نمی شده، امروز خود را تقویت کرده و در جای خود قرار گرفته است.
*اگر به جامعه شناسی تاریخی ایران نگاه کنیم متوجه می شویم که جامعه ایران در گذشته و قبل از انقلاب و حتی در دوران قاجار نیز تحت سیطره امر سیاسی قرار داشته است.آیا غلبه امر سیاسی بر مسائل اجتماعی ریشه در جامعه شناسی تاریخی ایران دارد؟
جامعه ایران دارای یک گفتمان فرهنگی بوده و همواره دغدغه فرهنگی داشته است.گفتمان مردم ایران از گذشته تاکنون همواره به دنبال هویت سازی، افتخارات فرهنگی و توسعه بوده است.به همین دلیل نیز بوده که دولت ها در ایران عمر کوتاهی داشته اند.اگر چنین رویکردی در جامعه ایران وجود نداشت ما تا «ابد» تن به «استبداد» می دادیم.اگر قرار بود جامعه ایران به استبداد تن بدهد که این همه برای «آموزش» هزینه نمی داد.در نتیجه جامعه ای که برای آموزش در زمینه های مختلف هزینه پرداخت می کند جامعه ای پویا و روبه جلو بوده است. البته پس از انقلاب ما در مقوله آموزش با تقسیم غنائم مواجه شده ایم و به همین دلیل مسأله آموزش نیز با چالش های مهمی مواجه بوده است.تشکیل دانشگاه های غیر انتفاعی،دانشگاه آزاد و دانشگاه های خصوصی در کنار دانشگاه های دولتی نوعی تقسیم غنائم در زمینه آموزش بوده است.
*چرا امر سیاسی احساس خستگی می کند؟
امر سیاسی در ایران اشباع شده و قدرت تولید خود را از دست داده است.امر سیاسی در ایران چه چیزی را می خواسته که موفق نشده به دست بیاورد.بدون شک هر چیزی که خواسته به دست آورده است. امرسیاسی به دلیل اشباع از آن چیزی که قصد داشته به دست بیاورد و به دست آورده خسته شده است.نکته دیگر اینکه امر سیاسی در ایران از بازتولید خود ناتوان بوده وموفق نشده خود را بازتولید کند.امروز جریان راست و چپ در ایران پیر شده است.در شرایط کنونی فاصله بین روحانیون امروزی و روحانیون ابتدای انقلاب زیاد شده است.از سوی دیگر جایگزین مناسبی برای رهبران کلیدی نظام سیاسی وجود ندارد. جریان اصولگرا و اصلاح طلب دچار پیری شده و نتوانسته گفتمان خود را بازتولید کند و به جامعه متصل شود.در نتیجه امروز با دو جریان سیاسی مواجه هستیم که از جامعه منفک شده است و قدرت تحلیل واقعیت های جامعه را از دست داده است. به همین دلیل نیز جامعه خود را به درو دیوار می زند. جامعه به بلوغ رسیده و به همین دلیل تلاش می کند خود را جلو ببرد. در نتیجه خود را به درودیوار می کوبد تا بتواند مسیر جدیدی را پیش روی خود باز کند.شاید برخی نام این را چالش و حادثه اجتماعی بگذارند اما به نظر من این یک رویکرد مثبت برای جامعه خواهد بود.
*چرا میزان امید به آینده در جامعه با خطرکاهش روبه رو است به شکلی که پس از بحران آب و بیکاری سومین چالش مهم جامعه ایران در آینده کاهش امید به آینده خواهد بود؟
این مسأله ریشه در رویکرد مدیران جامعه دارد که به جای اینکه بحران ها را حل کنند خود به شکل های مختلف بحران تولید می کنند.امروز برخی از مدیران هرچیزی که به مردم می گویند مردم رویکرد دیگری در پیش می گیرند. این مسأله نشان می دهد که مردم اعتماد خود را نسبت به این مدیران از دست داده اند. در نتیجه مدیران جامعه باید رویکرد خود را اصلاح کنند.هنگامی که مدیران جامعه رویکرد خود را تغییر دهند و براساس دغدغه های مردم رفتار کنند اعتماد مردم نسبت به آنها بالا خواهد رفت و در نتیجه جامعه وضعیت بهتری پیدا خواهد کرد.بنده با افرادی که عنوان می کنند جامعه ایران در حال میرایی است موافق نیستم وبلکه معتقدم جامعه ایران در حال یک دگردیسی بنیادین است.به نظر من اتفاقات بزرگی در جامعه ایران در حال رخ دادن است که ریشه یکی از این اتفاقات در خانواده ایرانی است. ساحت دیگری که دچار دگردیسی شده ساحت سیاسی است. امروز جریان های چپ و راست برای مردم مبارزه نمی کنند و بلکه برای اهداف خودمبارزه می کنند.به نظر من بسیاری از مردم از جریان های سیاسی بریده اند و امید خود را نسبت به آنها از دست داده اند.جامعه با بلوغی که به دست آورده نسبت به امر سیاسی بی اعتنا شده است.به نظر می رسد جامعه حوزه سیاسی را از زندگی خود بیرون کرده است.به همین دلیل نیز اغلب چهره های راست و چپ سیاسی منتقد وضعیت موجود جامعه شده اند. نکته جالب این است که متدین ترین افراد جامعه نیز نسبت به وضعیت جامعه به خصوص در ساحت دین انتقاد دارند.ما دیروز جامعه را نادیده گرفتیم و بیشتر انرژی خود را معطوف به امر سیاسی کردیم. با این وجود امروز جامعه خود را پیدا کرده و از لایه های پنهان بیرون آمده و خود را آشکار کرده است.جامعه ما انقلاب کرد که مشکلات پنهان جامعه بیرون بیاید تا بتواند آن را اصلاح کند. با این وجود پس از انقلاب دوباره مشکلات جامعه به لایه های پنهان رانده شد.ما دیروز تعارض های قومیتی را پنهان کردیم،نابرابری اجتماعی و تفاوت های فرهنگی را پنهان کردیم، خرافه ها و فسادها را پنهان کردیم. این در حالی است که امروز همه این مسائل از پستوها و لایه های پنهان بیرون آمده و خود را آشکار کرده است. امروز که مشکلات از لایه های پنهان بیرون آمده ما باید برای آن راه چاره پیدا کنیم.
ارسال نظر