یمن و نظم نوین جهانی
ایالات متحده آمریکا باهوشتر از آن است که درگیریای با یمن ایجاد کند.
حمله ارتش یمن به آمریکا نه تنها به ضررآمریکا نیست بلکه آن چیزی است که آمریکاییها درگستره تحرکات خود در چارچوب استراتژی بزرگ خویش درجهت شکل دادن به آینده نظم نوین جهانی لازم دارند. بیندیشم که در سال 1990 میلادی هانتینگتون در مقالهای تحت عنوان فرسایش منافع ملی آمریکا از قول انگستروم نوشت: بدون شوروی آمریکایی بودن چه معنایی دارد؟ او به عنوان یکی از استراکسینهای آمریکا که بعدها براساس همین موارد تئوری جنگ تمدنها را نگاشت؛ معتقد بود آمریکا به یک دیگر استراتژیکس نیاز دارد. بعدها این دیگر استراتژیکس تحت عنوان برخورد تمدنها مطرح شد و در سال 1995 به بعد کنتری، رئیس اسبق سیای ای از تروریسم آرام- آرام در گزارشهای خود به یادآورد و بعد از ضد واقعه یازدهم سپتامبرتروریسم به عنوان دشمن ایالات متحده مطرح شد. سازمانهایی مانند القاعده، داعش و بعدها ، سازمانهایی که تحت عنوان جنبش مقاومت در منطقه بعد از انقلاب اسلامی ایران شکل گرفته بودند؛ آن را پهنا بخشید. این گستره پر پهنا به آمریکا اجازه داد که بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، هدف استراتژیک خود را برای گسیل داشتن چیرگی خود بر اروپا به سمت آسیا آن هم منطقه هارتلندنو سپس نوهارتلند یعنی فلات ایران و دامنه آن فلات به عنوان هلال این منطقه از خلیج فارس و تنگه هرمز به باب المندب گسترش بخشد. یک لحظه بیندیشید اگر این واحدهای گوناگون در منطقه شکل نمیگرفت و این همه هزینه بر ملتهای منطقه در زمانهای که نفت به بشکهای 150 دلار نزدیک شده بود، تحمیل نمیشد و این گروهها با رویکردهای آمریکا ستیزی در منطقه حرکت نکرده بودند آیا امروز آمریکا در نزد افکار عمومی از واشنگتن دسی گرفته تا پکن به راحتی میتوانست حضور خود و حجم گسترده نیروهای نظامی خود در این مناطق قابل تفسیر و توجیه بداند؟ هر از چند گاهی هزینههای این حرکت برای شکل دادن به نظم آینده جهانی در حال انجام است تا در نهایت گام به گام محاصره منطقه از اولویت استراتژیک آن یعنی نوهارتلند با مرکزیت فلات ایران و به طور اخص نظام حاکم بر تهران زمینههایی را شکل بخشد که منجر ایجاد فضایی در جهت حرکت به اولویت استراتژیکش یعنی چین و آسیای شرقی باشد. این حملهها از طرف یمنیها یا حملات دیگر به خوبی زمینهساز ایجاد فضایی شده است که آمریکاییها امروز به راحتی بدون حساسیت قبلی که در میان تودهها و نخبگان در جهان حضور داشت. مسالهای مانند فلسطین را نادیده بگیرد. نکات چندی را میتوان در این زمینه به عنوان نشانگان بسیار پراهمیت مورد توجه قرار دهیم به تبع امریکاییها در موقعیت مقتضی ناشی از یک صبر استراتژیک پاسخ این مطالب را میدهند. از این رو من معتقدم آمریکاییها با بزرگ نمایی چنین حملاتی و تحریک نیروهای موجود تلاش دارند زمینههای تفسیر تحرکات خود درآینده را نیز فراهم کنند. از طرف دیگر رادیکالیسم موجود در منطقه در وضعیتی قرار گرفته است که از یک جنگ با مرجعت پرونده هستهای و برجام با توجه به واقع 1401 در برابر بحرانی بیرون از مرزهای خود با پرونده اعراب و اسرائیل روبهروست. اگر جنبش مقاومت در منطقه نتواند نشان دهد که گفتمان انقلابی در منطقه را در برابر تحرکات اسرائیل با حداکثر قدرت را فراهم کند، مشروعیت شعارهای انقلابی نیز در بیرون به مخاطره انداخته شود. و بدین ترتیب اگر نتواند مساله حمایت از ملت فلسطین را در بیرون در میان بگذارد با نقدهای هواداران خود روبهرو میشود. بدین ترتیب اگر نتواند و مساله در میان طرفدار خود با چالش روبهرو خواهد شد از این جهت است که چنین حملاتی باید مورد استقبال واشنگتن قرار گیرد. از این رو تحریک مقاومت در جهت ورود به معادلات در دستورکار باشد. آمریکاییها با بحرانهای بسیاری درگیرند که با وجود درگیری با این بحرانها اکنون هزینههای جنگ در اوکراین، خاورمیانه و روزگاری دیگر هزینههای جنگ در آسیای شرقی و جنوب شرقی را به اقتصاد جهان تحمیل کند و کشورهای دیگر نیز در این جنگ و در این بحرانها با این کشور در یک مشارکت معنادار و حتی جبری قرار دهد. لذا آمریکاییها از چنین حملاتی در پنهان سیاست خود در وضعیت کنونی استقبال هم میکنند. چرا که میتوانند مورد بهره برداری در چارچوب تضمین حضور بیشتر آمریکا در منطقه برای شکل دادن به نظم نوین جهانی پیشا رو از آن استفاده کنند.
مهدی مطهرنیا
کارشناس روابط بینالملل
ارسال نظر