حزب یا گروه سیاسی؟
گوش مردم ایران از هر دسته و قشری که هستیم سالهاست عادت کرده به شنیدن شعارها و حرفهای دلفریب و خوشایندی مانند تأمین معیشت، تحقق عدالت اجتماعی و از این دست شعارهایی که گروههای حاضر در رقابتهای انتخاباتی سر میدهند و فردای پایان انتخابات روز از نو و روزی از نو و بیشتر افراد پیروز در انتخابات زیر بار تکلیف وعده داده شده نمیروند.
برای این چالش دلایل زیادی میتوان ردیف کرد اما بدون تردید عمده علت این مسئله نبود احزاب به معنای اکمل کلمه در جامعه سیاسی ایران است.اگرچه بنا بر مستندات موجود و تالیفاتی که تا به امروز در باب تاریخچه احزاب در ایران نگارش یافته میتوان گفت بیش از یک قرن است که ادبیات سیاسی ایران با عبارتی مانند: حزب،جناح و تشکل آشناست اما کمتر شاهد رفتارهایی بودهایم که به منزله کارکرد حزب تعریف میشود .شاید اولین تشکل جدی را بتوان به سال1321ربط داد،آنجا که جمعی از فعالان کارگری تحت هدایت یوسف افتخاری تشکلی بهنام اتحادیه کارگران و برزگران تاسیس و یکسال بعد در سال1322این تشکل دارای رسانهای با عنوان روزنامه گیتی شد.از آن تاریخ تا به امروز تشکل و احزاب متعددی در فضای سیاسی-اجتماعی-صنفی ایران تاسیس شدهاند،اما به جرات میتوان مدعی شد هیچ یک از این تشکلها به معنای واقعی کلمه، رسالت نام و عنوانی را که برای خود برگزیدهاند به سرانجام نرساندهاند.مولفان ادبیات سیاسی در اظهار نظری به اتفاق اعلام کردهاند که چون احزاب و گروههای سیاسی به دلایل مختلف از پیوستگی وانسجام لازم برخوردار نبودهاند،جایگاه و کارکرد لازم را در نظام سیاسی ایران نداشتهاند.اما به نظر میرسد از منظر حقوق اساسی-سیاسی مشکل و چالش عدم کارایی احزاب پیش از انسجام و پیوستگی در تعریف و ماهیت حزب در نظام سیاسی ایران مستتر است. در راستای همین ادعا وبا توجه به تعاریف متعددی که از حز ب آمده ضمن ضرورت شناخت و تعریف صحیح حزب،بدیهی است پس از این مرحله، تحقق تحزبگرایی مستلزم رشد و بلوغ سیاسی است.
تعریف حزب: تعریفهای گوناگونی از حزب شده است که برخی ناظر به کارکرد ویژه حزب هستند و برخی هم به انگیزه شکلگیری حزب توجه کردهاند. به عنوان نمونه ادموند برک ، حزب سیاسی را چنین تعریف میکند: هیأتی از مردم است که به خاطر پیشبرد منافع ملی با کوشش بر اساس برخی اصول سیاسی مورد توافق ، متحد شدهاند. موریس دوورژه در تعریف حزب میگوید: یک حزب مجموعهای از گروههای پراکنده در اطراف کشور است که بهوسیله سازمانهای هماهنگ کننده بههم پیوستهاند و مهمترین وظیفه سازمان حزبی تلاش برای کسب قدرت است . در تعریف دیگر حزب آمده:سازمان سیاسیای که از همفکران و طرفداران یک آرمان تشکیل شده است و با داشتن تشکیلات منظم ، برنامههای سیاسی کوتاه مدت و درازمدت برای نیل به آرمانهای خویش از دیگر اشکال سازمانی نظیر جبهه و گروه سیاسی مشخص میشود و معمولاً برای به دست گرفتن قدرت دولتی یا شرکت در آن مبارزه میکند. از مجموع این تعاریف میتوان گفت ارکان لازم برای شکلگیری حزب عبارت است از : ۱. حزب باید دارای سازمانهای مرکزی و رهبری کننده و پایدار و ماندنی باشد . به بیان دیگر تشکیلات حزب نباید با مردن رهبران و بنیانگذاران حزب از هم بپاشد .۲.حزب باید دارای سازمانهای محلی پایدار باشد و با سازمانهای مرکزی حزب، ارتباط دائمی داشته باشد .۳. رهبران مرکزی و محلی حزب باید مصمم باشند که قدرت سیاسی را در کشور ، خواه به تنهایی و خواه به کمک حزبهای دیگر به دست گیرند و آن را رهبری و اداره کنند و نباید تنها به اعمال نفوذ روی قدرت سیاسی حاکم اکتفا کنند .۴. حزب باید از پشتیبانی مردم برخوردار باشد. به طور کلی یک حزب باید دارای حوزه، واحد، بخش، کمیته، کمیته مرکزی و کنگره باشد. با این مختصات نمیتوان صرف گرد هم آمدن عدهای را در قالب حزب تعریف کرد بلکه در خوشبینانهترین حالت ،ممکن است با تکیه بر تعریف گروه یا جناح آنچه شکل گرفته را بر خلاف ادعای موسسان در قالب تعریف گروه یا جناح جانمایی کرد. گروه:هنگامی که اشخاصی به دلیل یا به دلایلی مشترک دور هم گرد میآیند گروه شکل میگیرد، معمولا گروه از یک جمع در واحدهای سازمانی نسبتا کوچکی تشکیل میشود که هر فرد در طول حیات خود عضویت تعدادی از آنها را میپذیرد. تنوع میان این گروههای کوچک که به مناسبتهای مختلف (سیاسی، ورزشی ، اقتصادی ، اداری ، فنی و جز اینها ) ممکن است تشکیل شود، بسیار زیاد است . هریک از این گروههای کوچک و مختلف، شیوه رفتار و آداب رسوم و باور و توقعات ویژهای را به وجود میآورد که آثار خود را برطرز تفکر ، رفتار و توقعات اعضای خویش باقی میگذارد.در این بین افرادی نیز به عنوان سمپات یا اپوزیسون نیز ظهور و حضور دارند که ممکن است با برخی اهداف گروهها وجه اشتراک یا اختلاف نظر داشته باشند اما چون با کلیت اهداف گروه موافق یا مخالف نیستند تمایلی به اعلام موجودیت تشکلی نداشته به عنوان افراد مستقل پا در کارزار فعالیت مینهند.حال با توجه به تعاریف ارائه شده پربیراه نیست اگر ادعا شود که در بهترین حالت آنچه امروزه در جامعه سیاسی ایران به عنوان حزب معرفی میشود،گروه یا جناحبندی بیش نیست .تاریخ موید و گواه این امر است که در حاکمیتهای متکی بر حزب،احزاب مختلف به انحای مختلف در اداره امور نقش داشته هر یک در حاکمیت مستقیم یا غیرمستقیم نقشآفرینی دارند و قدرت به طور مطلق تحت سلطه یک حزب نخواهد بود مگر در کشورهای تابع دیکتاتوری که مجالی برای نقد و عرض اندام صدای مخالف وجود ندارد. تاریخ سیاسی اجتماعی ایران مثالهای قابل لمسی از آفتهای جناحگرایی و بازیهای سیاسی دارد.گویی بنا بر یک قاعده نانوشته دو جناح سنتی در هر دوره از جابهجایی قدرت نام و عنوان جدیدی گرفته با همان تفکرات سنتی عنوان و نامی جدید بر تشکل خود نهاده حاکمیت را با شعارهای زیبا نقد نموده مردم را ترغیب به حضور در کارزار انتخابات میکنند و چنانچه شاهد هستیم بنا بر تکرار وعدههای بدون پشتوانه روز به روز از اشتیاق مردم برای حضور در عرصه انتخابات کاسته شده وبه همین دلیل است که پس از سالها هنوز جناحهای سنتی چپ و راست در تقسیمبندی قدرت حضور دارند.آفت عمده چنین تفکری تقسیمبندی خودی و غیر خودی است، عبارتی که بیشتر در جهان سوم خودنمایی کرده و شهروندان در مقاطع مختلف زیر مجموعه خودی یا غیر خودی واقع میشوند .نمونههای بسیاری از این قسم تقسیمبندی در مقاطع زمانی متفاوت آنچنان واضح دیده شده که نیازی به تصریح ندارد. مقابله با چنین تفکری در بعد کلان آن امری است دشوار که بنا بر تئوری جامعهشناسان سیاسی مشق دموکراسی و تغییر چنین تفکراتی در سندیکاها و صنوف مختلف قابلیت اجرا دارد. توسعه اجتماعی مستلزم تعالی و رشد اصناف موثر در جامعه است.نظریهپردازان اجتماعی بنا بر الگوهای موفق در کشور های توسعه یافته بر این باور هستند که چنانچه دموکراسی به معنای واقعی خود در اداره تشکلهای اجتماعی و صنوف رعایت شود پایههای ابتدایی دموکراسی در جامعه بنا خواهد شد و بالعکس کافی است اصناف نیز با الگوگیری از حاکمیت، قدرت را در دو جناح خلاصه و تقسیم کنند که در چنین فرضی امیدی به شکلگیری ساختار سیاسی مبتنی بر احزاب نخواهد بود.
*محمدهادی جعفرپور
وکیل دادگستری
ارسال نظر