سمیه دلزندهروی در گفتوگو با آرمان ملی:
«کوکورو» انعکاس ارزشهای سنتی ژاپن است
آرمان ملی- محمد صابری: سمیه دلزندهروی ، فارغالتحصیل رشته مطالعات ترجمه است.
او که در دوره ارشد، بر ترجمه فارسی سبک روایی ویرجینیا وولف کار کرده، سالهاست به تدریس دانشگاهی ترجمه ادبی اشتغال دارد و همچنین بهعنوان ویراستار و مدیر داخلی در مجله «مترجم» فعال است. دلزندهروی اخیرا رمان «کوکورو» از ناتسومه سوسهکی، نویسنده مشهور ژاپنی را برای نشر نیلوفر ترجمه کرده؛ رمانی که اگرچه از انگلیسی ترجمه شده اما ترجمه آن نیازمند توجه توامان به فرهنگ و ادبیات ژاپن داشته است. آنچه در ادامه میخوانید، گفتوگو با این مترجم و شرح مواجههاش با «کوکورو» است.
رمان «کوکورو» با ترجمه دقیق و وفادار به متن شما روبهروی ماست. چه پارامترهایی در اصول صحیح ترجمه شما را مجاب به اینگونه ترجمهکردن واداشت و آیا سایه مترجمانی چون سروش حبیبی، ابوالحسن نجفی و... در نشر نیلوفر، بر کار شما سنگینی نمیکرد؟
محتوایی که در کلاس ترجمه ادبی تدریس میکنم درسنامهای است که استادم دکتر خزاعیفر نوشته است. ایشان در همان آغاز کتاب در تعریف ترجمه ادبی گفتهاند؛ ترجمه ادبی، خود متنی ادبی است. یعنی متنی که جدا از ارتباط آن با متنی دیگر، در نظام ادبیات فارسی متنی ادبی به حساب میآید و لذا واجد ارزشهای زبانی است. گرچه شاید کسی مخالفتی با این نکته نداشته باشد و آن را بدیهی فرض کند، ولی در عمل چنین نیست. راهنمای من در این ترجمه همین تعریف بهظاهر بدیهی از ترجمه ادبی بوده است. متن ادبی جدا از اینکه به قول شما باید دقیق و وفادار باشد باید خواندنش برای خواننده لذتبخش هم باشد. سعی من این بود که به ترجمه اکتفا نکنم بلکه زبان ترجمهام هم تاحد امکان زبانی ادبی و درخور متن اصلی باشد. خوانندگان عزیز باید قضاوت کنند در این هدف چقدر موفق بودهام. درمورد انتشارات نیلوفر کاملاً با شما موافقم. هم مترجمان بزرگ در آنجا کتاب چاپ کردهاند و هم انتشارات نیلوفر یک انتشاراتی آبرومند و کمنظیر در حوزه ادبیات است. من البته خودم را با بزرگان قیاس نمیکنم و جایگاه خود را میدانم، ولی آنچه در تمام مدت ترجمه ذهنم را تا حدی وسواسگونه به خود مشغول میکرد جنبه ادبی این رمان بود، چون ترجمه رمانی کلاسیک از نویسندهای بزرگ و جهانی باعث میشود مدام قلم در دست آدم بلرزد.
مثلث عشقی سوژهای شناخته شده در ادبیات جهان و خصوصاً اروپا و آمریکاست و در اکثر این آثار، زنان قربانی اینگونه رابطهها بودهاند. اما در کوکورو این بار قربانی زن نیست! تحلیل شما چیست؟
در کوکورو هم مثلث عشقی وجود دارد، ولی شاید فرق کوکورو با سایر رمانها این است که در اینجا عشق مضمون اصلی نیست و لذا شاید نتوان کوکورو را دقیقاً «رمان عشقی» نامید. این عشق در بستری شکل میگیرد که خود آن بستر از جهت تاریخی و اجتماعی اهمیت دارد. اگرچه در ظاهر، کوکورو داستان عشق میان دو انسان است، ولی در عمق داستان عشقی انسانی، عشقی فراگیرتر از عشق میان دو انسان در جریان است. دلیل اینکه این رمان و نویسنده آن در ژاپن اینقدر محبوب است؛ تا حدی که رمان را در دبیرستانهای ژاپن میخوانند و عکس نویسنده را پشت اسکناس چاپ میکنند، همین است. این رمان انعکاسی از ارزشهای سنتی ژاپن است که از آموزههای کنفوسیوس متأثر است. شاید بتوان گفت که رمان 5 مضمون اصلی دارد: پایبندی به سنتهای ژاپن، انزوا در اثر غلبۀ ارزشهای غربی بر ارزشهای سنتی، ناامیدی و یأس فلسفی، احساس شدید عذاب وجدان بهخاطر اشتباه و پوزش خواستن از طریق خودکشی.
این داستان در دوره میجی اتفاق میافتد. این دوره چه اهمیتی برای راوی داستان دارد؟
دوره میجی در ژاپن دورهای انتقالی به حساب میآید، چون در این دوره ارزشهای سنتی ژاپن در برابر ارزشهای غربی کمکم رنگ میبازد در نتیجه نسلی که با ارزشهای سنتی بزرگ شده و نمیتواند خودش را با ارزشهای غربی وفق بدهد، دچار یأس و انزوا میشود. در این رمان مرگ امپراتور مرگ یک دوره تاریخی و آغاز دورهای جدید است. این مرگ نمادین است که به استاد قدرت و شجاعت میدهد تا به یأس و انزوای خود پایان بدهد. به این دلیل است که برخی منتقدان معتقدند آنچه استاد را ناراحت کرده عذاب وجدان بهخاطر گناه نیست؛ بلکه یأس فلسفی است که او را به انزوا کشانده است و حتی میگویند دوست او کای هم به دلیل همین یأس فلسفی جان خود را گرفته است.
در کوکورو گفتوگو سهم بیشتری را در پیشبردن قصه به عهده گرفته، از گفتوگوهای راوی با استاد گرفته تا بخشهای دیگر آن نامه بحثبرانگیز استاد. مشخصاً چه تعریفی از این دست رمانهای گفتوگو محور دارید و برخورد و حس شما در زمان ترجمه از آن چه بوده است؟
من شخصاً گفتوگو را بر توصیف ترجیح میدهم، ولی شاید کوکورو را نتوان رمانیگفتوگومحور دانست، چون نیمه دوم کتاب که نامهای بلند است و در نیمه اول کتاب هم که راوی جوان داستان ماجرای خودش با استاد کمحرفش را نقل میکند، طبعاً توصیف بر گفتوگو غلبه دارد.
در کوکورو به جز رسیدن قصه به بخش نامه استاد، ما از مؤلفههایی چون گرهافکنی، تعلیق و فراز و فرودهای کشنده چیز زیادی نمیبینیم. اگر با این مقدمه موافقید، بفرمایید آیا اینگونه از قصهنویسیها محصول بافتار خطی و رئالیستیست و یا عوامل دیگری در این شکلگیری آن نقش داشته است؟
در نگاه اول به نظر میرسد کوکورو ریتمی کند دارد، ولی به نظر من صفت کند، صفت دقیقی نیست. کوکورو ریتمی آرام دارد و این آرامش جزئی از فرهنگ ژاپن است. این آرامش را شما در نمایشهای طولانی ژاپنی و یا در فیلمهای سنتی ژاپن هم میبینید. ریتم تند یک ویژگی غربی است که به فرهنگ ژاپن وارد شده است. درمورد گرهافکنی حق با شماست. حادثهای که روال عادی زندگی راوی داستان را برهم میزند در نیمه داستان اتفاق میافتد، ولی همانطور که شما گفتید پیرنگ داستان به پیرنگ وقایع در واقعیت نزدیکتر است تا به پیرنگی فرضی که هدفش ایجاد هیجان و تعلیق است. ولی استادی سوسهکی در این است که قادر است با همین پیرنگ و ریتم آرام، خواننده را تا انتها با خود بکشاند. به خاطر داشته باشید که کوکورو در اصل بهصورت پاورقی در روزنامه منتشر شده و هر فصل آن هم یک بخش از این پاورقی بوده است. با توجه به اینکه در نوشتن پاورقی رمز موفقیت ایجاد تعلیق است، خوانندگان ژاپنی این داستان را با علاقه دنبال میکردهاند.
عموم ترجمههای ادبیات ژاپن به دلیل شرایط جغرافیایی، زبان و... از زبان انگلیسی به زبان فارسی است. اگر ترجمه انگلیسی اثر نتوانسته باشد امانتداری ادبی خود را در حین ترجمه بهدقت و درستی انجام داده باشد، برای مخاطب ایرانی چه پاسخ قانعکنندهای میتوان داشت؟
تا آنجا که من میدانم، از کوکورو تا مدتها دو ترجمۀ انگلیسی وجود داشته است: ترجمه اینهکو کوندو (1941) و ترجمۀ ادوین مککللان (1957) اما ترجمه دیگری از این کتاب در 2010 منتشر شد که از دو ترجمه قبلی متفاوت است. مترجم آن، از خانوادهای اهل ادبیات (مادر شاعر و پدر رماننویس)، پس از 20 سال تدریس و زندگی در ژاپن به استرالیا برمیگردد و با ترجمه آثار متعددی از زبان ژاپنی، برنده جایزه ترجمه ادبیات کلاسیک ژاپن ازجمله کوکورو میشود. بهعلاوه ترجمه ایشان را نوبوئو ساکای استاد دانشگاه تزوکایاما گاکویین بهدقت با متن اصلی ژاپنی مقابله کرده است. این ترجمه همچنین از پیشنهادهای خانم الیزابت لاسون، شاعر، نویسنده و استاد ادبیات انگلیسی بهره برده است. شاید بتوان گفت که این ترجمه جدید که مبنای ترجمه من هم بوده برای مترجم انگلیسی آن، خانم مردیت مککینی، کار عاشقانهای بوده چون ایشان در دوره فرصت مطالعاتی که در مرکز مطالعات ژاپن دانشگاه ملی استرالیا سپری کرده، این ترجمه را به اتمام رسانده است. نکته جالب اینکه این ترجمه برای من هم حقیقتاً کار عشق بوده و به هیچ عنوان هدفم از ترجمه آن این نبوده که فقط آن را ترجمه کنم. من در تمام مدت ترجمه از یک طرف احساس مسئولیت آزارم میداد و از طرف دیگر از کارم، گرچه کند پیش میرفت ولی لذت میبردم. ترجمه قاعدتاً بهتر است از زبان اصلی صورت بگیرد، ولی در مواردی که این امکان وجود ندارد، طبعاً چارهای جز ترجمه از زبان میانجی نیست؛ ولی نباید تصور کرد که ترجمههایی که بعداً مبنای ترجمههای دیگر قرار میگیرند، لزوماً از اصل نازلتر هستند. نمونه آن ترجمههای مترجمان سرشناس انگلیسی از آثار ادبی آمریکای لاتین است. ضمن اینکه در ترجمه ادبی، همانطور که قبلاً عرض کردم، وجه ادبی کماهمیتتر از دقت نیست.
برخلاف ادبیات غرب و خصوصاً اروپا، زن استاد در این رمان در نقش زنی مظلوم و تسلیم و محکوم و تنداده به قضاو قدر است. این را میتوان آیا به فرهنگ ژاپن و حتی شرق دور نسبت داد و یا نویسنده در این کار تعمد داشته است و چرا؟
من در مورد نقش زن در این رمان چنین احساسی نداشتم. زنی که استاد عاشق او میشود، از نهایت عشق و احترام استاد برخوردار است. استاد بهخاطر اینکه همسرش را ناراحت نکند راز سنگینی را تمام عمر در سینه خود نگه میدارد و از راوی داستان میخواهد تا زمانی که همسرش زنده است این راز را علنی نکند. او حتی روزهای تلخ آخر عمرش، همسرش را از خود دور میکند تا او را از آسیب روحی در امان نگه دارد.
از رمان کوکورو ترجمه و یا ترجمههای دیگری نیز پیش از ترجمه شما در بازار نشر موجود است. چه معیار و انگیزههایی شما را مجاب به بازترجمه دیگری از این اثر کرد؟
این کتاب را استادم دکتر خزاعیفر توصیه کردند ترجمه کنم و من حقیقتاً خبر نداشتم که ترجمههای دیگری از این کتاب وجود دارد. و وقتی هم که فهمیدم، دیگر تقریباً به انتهای کار رسیده بودم. این مسئله برای کسی که اولین کتابش را چاپ میکند، شاید اتفاق آزاردهندهای باشد ولی من واقعاً ناراحت نشدم. آنقدر این ترجمه به عنوان کار اول برایم لذتبخش بود که اصلاً به چاپ آن فکر نمیکردم. ظاهراً ترجمه مجدد در ایران امری غیرعادی نیست؛ بلکه به امری کاملاً عادی در حوزۀ ترجمه تبدیل شده است. ترجمه مجدد هر عیبی که داشته باشد، حسنش این است که روایتهای مختلفی از یک اثر در اختیار خوانندگان قرار میدهد.
به عنوان آخرین سؤال بفرمایید چرا عنوان کتاب را ترجمه نکردهاید؟
کوکورو به معنی قلب است؛ ولی قلب معادل قاموسی آن است و لفظ کوکورو در زبان ژاپنی دارای اشارات و معانی ضمنی گوناگونی است و معانی شور، روح، تفکر و احساس را هم به ذهن خواننده ژاپنی متبادر میکند. هرچند که واژه «دل» در فارسی تا حدی، آنهم نه زیاد، معنای کوکورو را منتقل میکند، اما چون این قبیل واژههای کلیدی را که بار فرهنگی و معنایی سنگینی دارد، معمولاً ترجمه نمیکنند، تصمیم گرفتم در عنوان آن را ترجمه نکنم.
ارسال نظر