گفتوگو با امید عزیزی؛ کارگردان تئاتر و آهنگساز:
همنشینی موسیقی و نمایش در عظمت پرتلالو صحنه
آرمان ملی- بهار کاظمی: امید عزیزی با داشتن دو مدرک کارشناسی در رشتههای مهندسی الکترونیک و آهنگسازی همچنین مدرک کارشناسی ارشد کارگردانی تئاتر سالهای تحصیلی پر کاری را پشت سر گذاشته است.
اکنون نیز علاوه بر کار در موسسه تجهیزات پزشکی، به موسیقی و کارگردانی تئاتر میپردازد. او معتقد است به این ترتیب هر دو نیمکره مغزش که یکی بخش استدلال و منطق و دیگری هنر است را فعال نگه داشته و همین باعث کما ل وتعادل در وجودش خواهد شد.
- چه شد که به هنر خصوصا موسیقی و تئاتر روی آوردید؟
علاقه ای که از کودکی به این دو رشته داشتم به حدی بود که بازیهای کودکانهام هم خلاصه میشد به جمع کردن بچهها و اجرای نمایش و موسیقی. همچنانکه بزرگتر شدم در دبیرستان کارگردانی نمایشهای گروهی را به عهده گرفتم. به خاطردارم اولین سازم را که یک گیتار بود از برادر بزرگترم هدیه گرفتم و البته باید بگویم حضور ساز و موسیقی بهعنوان رکنی از ارکان زندگی در خانواده باعث شده بود به این رشته توجه خاصی داشته باشم . در واقع عموی من یکی از معروفترین فروشندگان ساز و آلات موسیقی در سرچشمه بهارستان بود. همچنین برادرم از مشوقانم بود و تاکید داشت موسیقیهای خاص و ارزشمند گوش کنم. این باعث علاقهمندیم به سبک مخصوصی از موسیقی، همچنین موسیقی بیکلام شد. کم کم با آثار موسیقیدانهای بزرگ جهان و همچنین اساتید بزرگ ایران آشنا شدم؛ اساتیدی نظیر فریبرزلاچینی، ناصر چشم آذر و شهرزاد روحانی که شنیدن کارهایشان روی من تاثیرگذاربود.
انتخاب رشتههای موسیقی و تئاتربرای تحصیل تا چه حد هدفمند بوده ؟
در وهله اول باید بگویم من همیشه این دو هنر یعنی موسیقی و تئاتر را در کنار هم دیدهام و به نظرم این دو کنار هم خیلی قدرتمندتر میشوند. گرچه در مورد ارتباط تئاتر و موسیقی چندین نظریه وجود دارد. اگر در مرز بینرشتهای بخواهیم صحبت کنیم باید گفت بعضی این دو را از هم جدا میدانند و برخی آنرا ترکیبی . بعضی هم موسیقی را بدون تئاتر بیمعنی میدانند و تئاتر را بدون موسیقی بی معنی. اما شخصا از آنجا که مایل بودم کارگردانی تئاتر را به سمت تئاتر موزیکال بکشانم پس کاملا هدفمند به تحصیل در این دو رشته پرداختم. ریچارد واگنر یکی از نامدارترین نظریه پردازان عرصه موسیقی میگوید موسیقی در خدمت تئاتر است. اما من چنین عقیده ای ندارم از نظر من هر کدام از این دو هنر به تنهایی قدرت خود را دارند. و البته معتقدم این دو هنر در کنار هم قدرت مضاعف پیدا میکنند و تاثیر شگرفی بر روح و روان انسانها و مخاطبینشان خواهند داشت.پیتر بروک حرف قشنگی میزند. میگوید: کسی راه میرود و دیگری میبیند و دراین دیدن اندیشه میکند. در واقع ما تلاش میکنیم آنچه روی صحنه نشان میدهیم قدرتی ایجاد کند برای اندیشیدن مخاطب.برای همین مهم است که نمایش ما تاثیری نامحسوس روی مخاطب بگذارد و او را وادار به اندیشه کند. اینجاست که میتوانیم ادعا کنم کاری درست انجام دادهایم.با این هدف برشت در تئاتر سبکی ایجاد کرد که به تئاتر فاصلهگذار معروف بود. کارکرد این نوع تئاتر اینطور بود که وقتی مخاطب درگیر متن و حس و حال نمایش میشد، میآمد و در اجرا فاصلهای ایجاد میکرد. چرا ؟ چون معتقد بود وقتی مخاطب درگیر است فقط حس و عاطفهاش درگیر میشود با نمایش اشک میریزد گریه میکند و نهایتا باخنده سالن را ترک میکند. اما برشت دقیقا وسط اوج هیجانات و نقطه بزنگاه یکهو استپ میکرد. مثلا بازیگر میآمد جلوی صحنه و میگفت اینجا صحنه نمایش است شما دارید نمایش ... را می بینید وهمین باعث میشد بهجای درگیری حسی مخاطب به خود نمایش فکر کند. در هر حال هدف من این میان پیدا کردن پلی بوده از طریق موسیقی به نمایش و از طریق این هردو به ذهن و اندیشه مخاطبم که طبیعتا باید زمان زیادی صرف کنم برای گرفتن بهترین نتیجه.
- با این حساب که زمان زیادی را در عرصه هنر چه موسیقی و چه تئاتر میگذارنید آیا فعالیت در این عرصهها به حدی درآمدزایی دارد که بی دغدغه صرفا به مقوله هنر بپردازید ؟
قطعا خیر. در حال حاضر باید بگویم از دنیای هنر درآمدی که بشود با آن گذران زندگی کرد ندارم شاید اگر به سمت کار سفارشی میرفتم می توانستم درآمد قابل ملاحظه ای هم داشته باشم اما پیش از تحصیل در رشته موسیقی در رشته مهندسی الکترونیک فارغ التحصیل شدهام و در حال حاضر با کار در موسسه تجهیزات پزشکی گذران زندگی میکنم.
- چطور میشود دو دنیای متفاوت هنر و ریاضیات و مهندسی را با هم هماهنگ کرد؟
همانطور که میدانیم هنر سمت چپ مغز را درگیر میکند ومنطق و ریاضی سمت راست را. با این حساب می توانم ادعا کنم انسان کاملی هستم. ولی چیزی که وجود دارد اینکه موسیقی برای من ابزاری است تا بتوانم در صحنه تئاتر راحت تر حرفم را بزنم. کلا همیشه این التزام را در وجودم حس کردم که باید چیزی خلق کنم . حرفهایی دارم برای زدن. باید حرفم را بزنم و این حرف را میخواهم در قالب تئاترو موسیقی به مخاطبم ارائه کنم . خب هرکسی برای بیان احساسش برای بیان حرفهایی که دارد در وجودش لبریز میشود قالبی پیدا میکند یک نفر مینویسد کسی نقاشی میکشد و من البته بستر تئاتر را برای این برون ریزی انتخاب کردهام.
- در واقع رسالت خودتان را در ارائه توسط موسیقی و تئاتر پیدا کردید؟
البته که در کار تجهیزات پزشکی هم همین حس را دارم وقتی میروم بیمارستان و دستگاهی را بالای سر مریض درست میکنم همان دعایی که برایم می کنند آنجا هم انرژی میگیرم و روح و روانم آرامش پیدا میکند. از این زاویه که نگاه کنیم به نظرم خیلی هم کار خشکی نیست. البته که افراد شاغل در کارهایی نظیر مهندسی یک کار مداوم و روتین را هر روز انجام میدهند. در کار هنری چنین چیزی اتفاق نمیافتد تنوعی که در هنروجود دارد انسان را از این یکنواختی درمیآورد.
- در شبانه روز چقدر وقت برای موسیقی میگذارید ؟
در شبانه روز امیدوارم با وجود کاری که دارم بتوانم در خوشبینانه ترین حالت برای موسیقی 3ساعت وقت بگذارم و البته علاقهام باعث میشود با وجود خستگی و کار زیاد باز هم پیگیر موسیقی و نمایش باشم و معتقدم با نظم میتوانم به چیزی که میخواهم برسم.
- با این حساب توصیهتان به کسانی که علاقهمند به کارهای هنری و خصوصا موسیقی هستند چیست؟
برای کار هنری باید صد درصد وقت گذاشت و به نظرم با نظم و پشتکار میشود به هدفی که در نظر داریم برسیم .
نوازنده ها توصیه خوبی به همدیگر میکنند میگویند اگر میخواهی نوازنده خوبی بشوی حتما روزی ده دقیقه ساز بزن ولی پیوسته و منظم. نه اینکه یک روز دو ساعت کار کنی و دو روز هیچ.
میگویند هنر متقاضی ندارد آیا به نظر شما مردم متقاضی هنر نمایش و موسیقی نیستند؟
کاملا برعکس مردم ما مردمی فوقالعاده هنر دوستند و بسیار هم استقبال کردهاند گاه شده اجراهایی در پارکینگ یک ساختمان داشتم اما شمار تماشاچی های من به مراتب بیشتر از تماشاگران تئاترشهر بوده.مخاطب ما آدمهای عزتمندی هستند و همین عزت و طبع بالای مخاطب است که کمک کرده هنوز هم سرپا بمانیم و هنرمند ما هنوز زنده است وگرنه که محدودیت ها دارند کار خودشان را میکنند. اگر تا الان هنر سرپا مونده از همت خود ما مردم بوده. و همین مردم بودند که تا الان برای من انگیزه ایجاد کردهاند برای ادامه کار.
- این روزها در حال انجام چه پروژههایی هستید؟
دربخش تئاتر در حال تمرین مراحل پایانی نمایشنامه موزیکال مردفیلنما. این نمایشنامه برنده جایزه تونی شده. جایزهای که در دنیای تئاتر معادل جایزه اسکار جهان سینماست. و البته کتاب و فیلمی که از این کتاب اقتباس شده اثر دیوید لینچ از آثار معروف و مشهور است. و فیلم لینچ هم چندین جایزه اسکار را به خود اختصاص داده . همچنین در بخش موسیقی با گروه کر بانوان آریا در حال تمرین برای اجرای فولکهای جهانی هستیم.
ممکن است کمی بیشتر درباره این گروه کر توضیح بدهید.
علاوه بر گروه کر دانشجویی، حدودا چند سالی میشود که با یک گروه کر بانوان بزرگسال بهطور حرفهای کار میکنم و بهصورت هدفمند و با دید حرفهای به دنیای موسیقی خصوصا آهنگهای فولک پیش میرویم. مورد جالب در این گروه حضور بانوانی در گروه سنی متفاوت حتی سنین بالای 60 و 70 سال است که توانستیم با آموزش سلفژ و صداسازی وآموزش تمام مواردی که منجر به یک اجرای خوب خواهد شد، یک گروه حرفه ای تربیت کنیم. به جرات می توانم بگویم این گروه تنها گروه کر بزرگسال در تهران است که بهصورت حرفهای فعالیت میکند.
آیا با این باور که هرچه سن بالاتر میرود صدا از آن انعطاف اولیه خودش میافتد موافقید ؟
ببینید اجازه بدهید از تعریف ابتدایی شروع کنم اینکه فقط گروهی باشند که بخواهند آواز بخوانند و احیانا کنسرتی اجرا کنند بله حتما صدای صاف وپرحجم داشتن خیلی مهم است اما فعالیت ما بحث دیگری است. کر چند تا خاستگاه دارد. در این میان خاستگاه نمایشی کر با اهمیتترین است و ما با این دیدگاه همانند کارهای نمایشی که همه گروههای سنی را شامل میشود، در گروهمان کرالیستهایی با سنین متفاوت داریم، چرا که به رنگهای صوتی مختلف نیاز داریم که این رنگهای متفاوت صوتی قطعا در سنین متفاوت ایجاد میشود. جدای همه اینها بزرگترین اتفاق در بخش کرال همنشینی نمایش و موسیقی کنار هم است. که به این امر اهتمام فوق العاده ای دارم.
- چیزی شبیه تئاتر موزیکال ؟
نمیشود دقیقا گفت موزیکال اصلا این اسم موزیکال حساسیت برانگیر است. من ترجیح میدهم کارم را انجام بدهم و نهایتا اجازه بدهم مخاطبها برای این نوع اجرا اسم انتخاب کنند.
- با این حساب باید منتظر اجرای عمومی باشیم ؟
صد در صد. به امید خدا زمستان همین امسال اجرای عمومی از فولکهای معروف جهانی خواهیم داشت که از همین الان پیشبینی میشود استقبال خوبی داشته باشد.
- اشعار و موسیقیهای انتخاب شده بر چه اساس و معیاری است ؟
تلاش کردیم نود درصد فولکهای جهانی را عین همان چیزی که می خوانند ترجمه کنیم و بصورت شعر در بیاوریم و روی آهنگ کار کنیم. ازطرفی برای بعضی آهنگها شعر میگویند. اشعاری هم از شاعران بزرگ انتخاب شده و روی موسیقی های انتخاب شده اجرا میشود که باز هم ترجیح بر این بوده که با ریتم و معنای فولک مبدا همخوانی داشته باشد.
- همخوانی ریتم آهنگ و ترانه در این موارد چقدر اهمیت دارد ؟
هر آهنگی سبک و وزن خودش را دارد و هر شعری هم ، وزن مخصوصی و این دو باید بتوانند با هم تطابق پیدا کنند که به نظرم برای این کار علاوه بر دانش موسیقیایی باید تجربه عملی هم داشت. تنظیم کننده آهنگ باید معنی شعر همچنین معنی موسیقی را کامل درک کند تا بتواند تنظیم یک ترانه برای یک موسیقی را بینقص انجام دهد.
موسیقی برای من ابزاری است تا بتوانم در صحنه تئاتر راحت تر حرفم را بزنم. کلا همیشه این التزام را در وجودم حس کردم که باید چیزی خلق کنم . حرفهایی دارم برای زدن. باید حرفم را بزنم و این حرف را میخواهم در قالب تئاترو موسیقی به مخاطبم ارائه کنم . خب هرکسی برای بیان احساسش برای بیان حرفهایی که دارد در وجودش لبریز میشود قالبی پیدا میکند یک نفر مینویسد کسی نقاشی میکشد و من البته بستر تئاتر را برای این برون ریزی انتخاب کرد
- چرا فولک جهانی؟
ببینید ما در تمرینهامون فولکهای ایرانی هم داشتیم و پیشتر اجرا هم داشتهایم و قطعا در آینده هم از فولکهای ایرانی در اجراها بهره میبریم خصوصا که فولکهای ایرانی از غنای خاصی برخوردارند و در ایران بسترهای متنوعی برای فولک داریم که برمیگردد به تنوع گویش و اقوام کشورمان. در این مورد شاید کمتر کشوری چنین غنایی داشته باشد.
- کدام مقدمترند، فولک جهانی یا فولک ایرانی؟
معتقد به مرزبندی نیستم. ما در یک مزرعه جهانی زندگی میکنیم در واقع وقتی من هر فردی در جهان را چه آفریقایی چه کانادایی برادر خودم میدانم و انتظار دارم آنها هم چنین تصوری درباره من داشته باشند پس دیگر نمیشود مرزبندی گذاشت. اگر قرار باشد کسی ما مردم زمین را از بیرون نگاه کند کشورها را نمیبیند بلکه نقطه کوچک به هم پیوسته و متحد میبیند. فولک ایرانی در دل فولک جهانی است و هر دو مهمند.
- به نظرتان چند درصد از مردم کشور ما علاقهمند به موسیقی هستند؟
به نظرم همه انسانها علاقه به شنیدن موسیقی دارند. اما فکر میکنم درصد کمتری بخواهند خودشان موسیقی کار کنند و البته نه تنها در ایران، بلکه در همه دنیا همینطور است اما در کشور ما به دلیل محدودیتهای موجود مسلما این علاقهمندی میتواند کمتر باشد. چون به نسبت، فرصت و امکان آشنایی با موسیقی کمتراست طبیعتا کمتر دنبالش هستند یا حتی کمتر کسی تصمیم میگیرد آن را به عنوان شغل انتخاب کند.مثلا کودکی را فرض کنید که در شبکه پنج یک فیلم پزشکی میبیند بلافاصله میگوید میخواهد در آینده پزشک شود اگر همین کودک در زمان دیگری فیلمی درباره آتش نشانها ببیند قطعا میخواهد در بزرگسالی آتش نشان شود یا بعد از دیدن فیلم پلیسی حتما تصمیم میگیرد پلیس شود. اما تا زمانی که در رسانهمان دیدن آلات موسیقی ممنوع است قطعا نوازندگی و خوانندگی نمیتواند بطور عموم جایگاهی میان کودکانمان پیدا کند و این برای کودکان ما تبدیل به آرزو نمیشود.
- آیا ترس از خواندن هم میتواند یکی از موانع باشد؟
این اتفاق به نظرم بیشتر در خانمها دیده میشود و آن هم نشات گرفته از محدودیتهایی است که ازهمان زمان کودکی با آن مواجه میشوند که در مردها کمتردیده میشود. گاهی دیده شده خانمها مدتها بعد از ورود به گروه کر حتی در گروهها و جمعهای خودشان هم جرات خواندن و خصوصا بلند خوانی ندارند.
- اصولا در نمایش معتقدند کارگردان قدرت دارد تمام عوامل صحنه را هماهنگ و هدایت کند آیا تبحرشما در کارگردانی در رهبری ارکستر هم تاثیری دارد ؟
به نظرم در ایران نمیشود چندان مطابق تعریف تئوریهای جهانی پیشرفت برای رهبری ارکستر همانقدر به دانش و تجربه زیاد نیاز است که در کارگردانی اما سوای اینها یک قضیه ذاتی هم وجود دارد که نباید دست کم گرفته شود. این دو حرفه تلاش زیادی میطلبد. و قطعا داشتن هردو مهارت از آنجایی که همسوهستند، میتوانند همدیگر را همپوشانی کنند. اما مهمتر از همه اینها شما باید مدیریت را بلد باشی. در واقع کسی که کارگردان خوبی باشد اگر دانش موسیقی هم داشته باشد قطعا میتواند از پس رهبری ارکسترهم بر بیاید. وجه مشترک نمایش و موسیقی این است که در کارگردانی باید به نقاط عطف نقطه اوج و فرود واقف باشی. به کنش ها و واکنش ها و ... همین امر در خصوص موسیقی هم اتفاق می افتد باید آکوردها را بشناسیم نقطه اوج یک موسیقی و نقاط فرود آنرا بدانیم و...
- آیا خواندن یا نواختن موسیقی میتواند تاثیری بر روح و روان اجرا کننده آن داشتهباشد ؟
شنونده موسیقی را که همه میدانیم قطعا تاثیر میگیرد. اما در مورد اجرا کننده موسیقی کسی که میخواند یا مینوازد، من صحبتم بیشتر در مورد کسی است که آموزشهای ابتدایی را دیده و حالا نوازنده یا خواننده است چون کسی که در حال آموزش است به هر حال درگیر زدن و اجرای درست کار است و آنقدر باید تمرین کند تا یاد بگیرد، در چنین موقعیتی هنوز خلاقیتی وجود ندارد و اما آنکه موسیقی را آموخته دیگر سازش میشود همراه و همدلش و روحیات درونی خودش را با آن ساز و نوایی که از آن بیرون میکشد بیرون میریزد وقتی شاد باشد چیزی که میشنویم یک ریتم شاد است و وقتی که غمگین باشد مسلما نوای ساز محزون است و این حتی به ریتم آهنگی که میزند ربطی ندارد. در واقع احساسش روی نوع نواختنش تاثیر میگذارد و این برونریزی چیزی است که باعث آرامش و سبُکی اجرا کننده میشود. زمانی که عصبی و پرخاشگر باشد بی اختیار محکمتر روی کلاویه ها میکوبد ولی بعد میبینیم که کم کم به آرامش میرسد. که این نیز به خاطر خاصیت آرامش بخش موسیقی است.
- به نظرشما هنر از هر نوعش میتواند برای صاحب اثرش همین خصوصیت آرامبخش را داشته باشد؟
قطعا میتواند. این حتی شامل حال خوانندههای گروه کر هم میشود. در واقع ساز آنها حنجرهشان است. خوانندههای گروه کر احساساتشان را با آواز خواندن تخلیه میکنند، مثل یک نویسنده یا نقاش در واقع در همه زمینههای هنری ما با تخیله احساسی مواجهیم. مثلا در تئاتر یکی از تمرینهایی که خیلی باعث آرامش روح و روان بازیگرها میشود تمرین اجرای بداهه است که بیشترین تاثیر را در آرامش بازیگر دارد چرا که در چنین تمرینهایی هر آنچه در روح و روان بازیگر است بیرون میریزد. بازیگر از هرچه دلش بخواهد، هرچیزی که ناراحتش کرده یا هیجان زدهاش کرده حرف میزند وخالی میشود.
و مهمترین بحث در این قضیه این است که ما همه نیاز داریم به تشویق شدن به دیده شدن و تایید شدن و این حس زیبایی به آدمها میدهد و این حس زیبا را هنرمندی که کاری خلق کرده و کارش دیده شده میتواند تجربه کند.
ارسال نظر