عبدالرضا اکبری در گفتوگو با«آرمان ملی»:
اغلب بازیگران تیپ بازی می کنند
آیا سینمای امروز ایران در وضعیت مطلوب قرار دارد؟
مهمترین چالشهای سینمای ایران چیست؟چرا شاهد نقشها و فیلمهای ماندگار در سینمای امروز ایران نیستیم؟آیا بازیگری و سینمای ایران در دهههای گذشته در مسیر صحیحی حرکت کرد؟«آرمان ملی» برای پاسخ به این سوالات با عبدالرضا اکبری، بازیگر پیشکسوت سینما گفتوگو کرده است. شروع فعالیت اکبری در تئاتر در سال ۱۳۴۷ بودهاست.اکبری از سن ۱۶ سالگی جذب کانون پرورش فکری شد و به اتفاق دوستانش در سال ۱۳۴۷ گروه تئاتر موسوم به گروه تئاتر نجفآباد را تأسیس کردند. اولین مربی آنها داریوش مؤدبیان بود و بعدها بهزاد فراهانی این سمت را بهعهده گرفت و گروه تئاتر کوچ را تشکیل دادند . فعالیت آنها تا سال ۱۳۶۰ ادامه پیدا کرد و با منحل شدن گروه به تلویزیون آمد. او در چندین تلهتئاتر شرکت کرد و از این طریق به سینما راه یافت و توانست در بسیاری از فیلمها و سریالهای تلویزیونی به ایفای نقش بپردازد. وی کار خود را در نمایشهای تلویزیونی از سال ۱۳۶۰ شروع کرد و در سال ۱۳۶۳ با شرکت در فیلم سینمایی «زندان دولهتو» (رحیم رحیمیپور) به عالم سینما قدم نهاد.در کارنامه هنری اکبری بازی در فیلمهایی مانند «کانیمانگا»،«سرعت»،«روز شیطان» و «پناهنده» و سریالهایی مانند«مزد ترس»،«دلنوازان»،«اغما» و «پهلوانان نمیمیرند» وجود دارد.«آرمان ملی» برای تحلیل و بررسی وضعیت امروز سینمای ایران با این بازیگر پیشکسوت گفتوگو کرده که در ادامه میخوانید.
*بازیگران نسل امروز سینمای ایران چه تفاوتهای با نسل شما دارند؟آیا بازیگری در سینما ارتقا پیدا کرده و ما شاهد بازیهایی هستیم که چشم انداز مثبتی را پیش روی سینمای ایران قرار میدهد؟
بازیگران نسل ما با مطالعه نقش خود را ارائه می کردند و نقش را می شکافتند. بازیگران در گذشته وقت زیادی برای پیدا کردن شخصیت و تیپ مورد نظر خود می گذاشتند.این در حالی است که بازی ها در شرایط کنونی سطحی،فوری و ضرب الاجلی شده و شرایط به شکل تولید مطلب شده است.برای چنین وضعیتی اغلب بازیگران از روی تیپ،ظاهر،نوع لباس پوشیدن و ژست گرفتن های سطحی انتخاب می شود.ایده ها و تفکرات نیز تنها به گفتن دیالوگ و بیان آنها تبدیل شده است.بازیگران امروز روی بحث روانی و روانکاوی شخصیت کار نمی کنند و بازی ها بیشتر جنبه تقلیدی و سطحی به خود گرفته است .بازیگران از فیلم هایی که می بینند تقلید می کنند و همان رفتار و گفتار را سرلوحه کار خود قرار می دهند.کار حتی به جایی رسیده که از افراد محیط پیرامون خود تقلید می کنند و بازی هایی که انجام می شود از روی دست هم تقلب می کنند.
* این تقلید و کپیبرداری چه آسیبی به سینمای ایران میزند؟
این تقلید پایدار و ماندگار نیست.به اغلب جوانانی که وارد سینما می شوند به اشتباه میگویند «خودت باش» . این در حالی است که باید به آنها تأکید شود که در ابتدا شخصیت را پیدا کنند و سپس آن را بازی کنند.ریلکس بودن از جمله مسائلی است که باید در کار بازیگری آموخت. به همین دلیل تمرینات بدن،بیان،تمرکز و زندگی کردن نقش از جمله ابتدایی ترین مسائل بازیگری است.آن چیزی که برای یک بازیگران حائز اهمیت است این است که لایه های درونی نقش را بشکافد و به آن پی ببرد.در شرایط کنونی اغلب بازیگران تیپ بازی می کنند و یا نقش یک دختر یا پسر خوب را بازی می کنند و مهربانی و یا خشم و نفرتی که از خود بروز می دهند بیرونی است.
بازیگران نسل ما با مطالعه نقش خود را ارائه می کردند و نقش را می شکافتند. بازیگران در گذشته وقت زیادی برای پیدا کردن شخصیت و تیپ مورد نظر خود می گذاشتند.این در حالی است که بازی ها در شرایط کنونی سطحی،فوری و ضرب الاجلی شده و شرایط به شکل تولید مطلب شده است.برای چنین وضعیتی اغلب بازیگران از روی تیپ،ظاهر،نوع لباس پوشیدن و ژست گرفتن های سطحی انتخاب می شود
*در گذشته و زمان شما شرایط به چه صورت بود؟
بازیگران در گذشته تحت آموزشهای سنگین قرار داشتند و مطالعه زیادی انجام می دادند. کسانی که از راه تحصیلات آکادمیک وارد این حوزه شدند دنیای بازیگری را با دانشی که پشت آن قرار دارد تجربه کردند.در دانشگاه بدن،بیان،تخیل،تجسم،احساس و خلاقیت که جزئی از بازیگری هستند هر کدام به صورت جداگانه یک استاد داشت و در یک ترم تدریس میشد و بازیگران همه این موارد را به صورت علمی وآکادمیک یاد میگرفتند.شناخت بازیگری،روانشناسی،فلسفه و روابط عمومی در دستور کار بازیگران قرار داشت.برخی از بازیگران نیز دارای توانایی های ذاتی و احساسی بودند که درآموزشگاه های آن زمان تحت نظر اساتید بزرگ دانش بازیگری را یاد گرفتند.این افراد به دلیل اینکه ذاتا بازیگر بودند و جوهره کافی برای این کار را داشتند بدون تحصیلات آکادمیک در بازیگری درخشیدند و نام خود را در تاریخ سینما ماندگار کردند.در دهههای شصت و هفتاد نیز بازیگرانی بودند که تحصیل کردگان این رشته بودند و تجربه هایی در این زمینه داشتند. یادمان نمیرود با آن هنرپیشههای قدیمی و قدرتمند، سریالی چون «پهلوانان نمیمیرند» ساخته شد که روزها قبل از جلوی دوربین تمرین میکردیم تا دیالوگها بهتر ادا شوند و مخاطب کار بهتری را ببیند. سالها از آن روز میگذرد و مردم هنوز هم این سریال را دوست دارند و برایشان تازگی دارد. کارها باید پختگی خودشان را پیدا کنند چه قبل از تولید و چه بعد از رسیدن به سرمنزل تولید؛ این اتفاق بر سر ساخت «مزد ترس» هم افتاد که مخاطبان هنوز هم این کار را میپسندد.این در حالی است که امروز کارگردانان هم جوانان بازیگری را میپسندند که تبدیل به تیپ شدهاند و ژانر و کاراکتر هم فرقی برایشان نمیکند چون شخصیتپردازی در کار نیست. کاراکتر مستقلی وجود ندارد و تجزیه و تحلیلی هم انجام نمیدهند؛ این جوانها انتخاب میشوند، چون خوب دیالوگ حفظ میکنند و هیچ ویژگی خاصی از نظر بازیگری بهمفهوم واقعی در کار اینها نمیبینید، فقط دیالوگ است که همینطوری گفته میشود و خوب حفظ میکنند که شاید وقتشان تلف نشود و روزی 15 دقیقه فیلم بگیرند، عیناً بگویند و بروند و هیچ خلاقیت و حسوحالی در این کارها نمیبینید.
*چرا این رویکرد در بازیگری سینما ادامه پیدا نکرد و بازی ها به سمت سطحی شدن حرکت کرد؟
امروز حتی جلسه معارفه نیز بین بازیگران برگزار نمیشود و بسیاری از بازیگران هنگامی که در مقابل هم قرار می گیرند همدیگر را نمیشناسند. به همین دلیل باید مدتی بگذرد تا این بازیگران با روحیه و روش بازیگری هم آشنا شوند.اگر به فیلم و سریالهای کنونی دقت کنیم متوجه میشویم که بسیاری از بازیگران حتی دیالوگهای خود را به خوبی ادا نمیکنند.این موضوع نشان می دهد که قبل از فیلمبرداری روخوانی انجام نشده و کسانی که آنها را راهنمایی می کنند از تجربه کافی برخوردار نیستند.رهنمون کردن بازیگر به سمت خلق شخصیت نیازمند مطالعه و تجربه است که در اغلب کسانی که امروز این کار را انجام می دهند مشاهده نمی شود.در سینمای جهان مربیانی که بازیگران را در طول فیلمبرداری می کنند نقش مهمی برعهده دارند.شاید کارگردان به اندازه ای زمان نداشته باشد که خود را وقف خلق شخصیت های فیلم کند.این وضعیت حتی برای بازیگران برجسته و شناخته شده نیز وجود دارد و مربیانی وجود دارند که همه ابعاد نقش بازیگر را در طول فیلمبرداری مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهند.به همین دلیل نیز برخی نقش ها محکم و قوی می شود.به عنوان مثال بازیگر بزرگی مانند آل پاچینو در فیلم «پدرخوانده» با کارگردان بزرگی مانند «فرانسیس فورد کوپولا» مربی داشت و «لی استراسبرگ» که در فیلم نیز بازی می کرد نقش مربی آقای پاچینو را برعهده داشت.این موضوع نشان می دهد که در سینمای جهان به چه میزان روی بازی ها در فیلم ها حساسیت وجود دارد و همه به این نکته آگاهی دارند که این بازیگر است که در نهایت دیده میشود.این در حالی است که امروز در سینمای ایران بنیه فکری و مطالعاتی بازیگران ضعیف شده است.در شرایط کنونی مردم در فضای مجازی و حاشیهای که بهوجود آمده بسیار علاقهمندند از زندگی خصوصی هنرمندان سر در بیاورند. بعضیها هم تن به این فضا میدهند و دچار حاشیه میشوند. بسیاری دوست دارند بدانند آن بازیگری که قهرمان قصه فلان سریال یا فیلم سینمایی است در زندگی خصوصیاش چه ویژگیهایی دارد؛ برخی از بازیگران ما هم سوار بر موج این حاشیهها، بیشتر از اینکه سرگرم و متمرکز هنرمندیشان باشند به این سبک و سیاق تلاشمیکنند خودشان را مطرح کنند؛ حتی با این موجسواریها وارد سینما میشوند.
ارسال نظر