مترجمان؛ معماران ایران فردا
آرمان ملی- هادی حسینینژاد: ترجمه را از دیرباز، دروازهایی رو بهجهان توصیف کردهاند که امکان تعاملات فرهنگی را بین کشورها میسر میکند. هم از این مسیر است که آثار برجسته برای مخاطبان در اقصی نقاط جهان، خواندنی میشود و دامنه تاثیرگذاریشان از مرزهای یک کشور و یک زبان، فراتر میرود. با این اوصاف، کتابهای برجسته میتوانند بر جریانهای فرهنگی و اجتماعی ملتها تاثیر بگذارند و زمینهساز تحول و توسعه اندیشه شوند. محمدرضا اربابی، رئیس کانون سراسری انجمنهای صنفی مترجمان کشور و رئیس کارگروه ترجمه حقوقی و رسمی فدراسیون جهانی مترجمان معتقد است؛ بهبود مستمر شاخصهای کلیدی یک جامعه، مستلزم شناخت تجربههای جهانیان در طول تاریخ است و در این میان، مترجمان را معماران عصر نو میداند. از منظر او، «این مترجمان هستند که با انتخابهای آگاهانه و متنوع خود میتوانند افقهای نویی را در برابر نسلها امروز و فردا ترسیم کنند؛ همانکاری که مترجمانی همچون بهمن فرزانه، محمد قاضی، منوچهر بدیعی، نجف دریابندری، ابوالحسن نجفی، محمدعلی فروغی و غیره در طول تاریخ ایران انجام دادهاند.» مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
بهعنوان يک زبانشناس و مترجم، تاثير ترجمه در پيشبرد جريانهاي اجتماعي تاثيرگذار ايران (دستکم از مشروطه به بعد) را چطور ارزيابي ميکنيد؟
بيترديد جريانهاي اجتماعي تأثيرگذار و برجسته ايران، بهويژه در 200 سال اخير متاثر از ترجمه و نقشآفريني مترجمان بوده است. نهضت مشروطه، نهضت ملي نفت و فضاي فرهنگي و سياسي برخاسته از روي کار آمدن دولت ملي و بسياري از تحولات قابل توجه ايران در اين دوران خاستگاهي ترجماني داشته است. اين تأثيرگذاري را ميتوان در دو قالب مورد توجه قرار داد: اول اثر انديشگاني حاصل از آثار ترجمه شده و دوم تأثير قلم و کنشهاي اجتماعي مترجمان. رمان برجستهاي همچون «قلعه حيوانات» با آن همه نماد و استعاره سياسي و اجتماعي در سال 1348 با قلم امير اميرشاهي به فارسي ترجمه و در ايران منتشر ميشود. اثر ديگر اورول «1984» نيز همين وضعيت را دارد و خيلي زود به دست مخاطب فارسي زبان ميرسد. علاوه بر رمان، بايد به نقش ترجمه در شکوفايي که تئاتر ايران اشاره کرد. نخستين آثار نمايشي اجرا شده در ايران در عهد ناصري تحت تأثير مستقيم يا غيرمستقيم ترجمه بودهاند. آثار برجستهاي که با ابتکار عبدالحسين نوشين ترجمه و اجرا شدهاند، جريان ساز بودهاند. اين تأثيرگذاري محدود به عصر گذشته نيست. نگاهي به 4 دهه اخير ايران هم نشان ميدهد که گرايش کتابخوانهاي اين دوره نيز گرايش قابل توجهي به آثار ترجمهاي در حوزههايي همچون داستان کوتاه، رمان، ادبيات نمايشي، ادبيات کودک و نوجوان، علوم اجتماعي و سياسي داشتهاند؛ گرايشي که به نظر ميرسد رفتهرفته در اين 40 سال اخير سرعت بيشتري يافته است و البته اثر خود را در انتخابهاي شخصي، اجتماعي، سياسي نسلهاي مختلف بهطور واضح گذاشته است.
آيا مصداقي براي گفته خود داريد؟ منظورم اشاره به مترجمان و آثاري است که با ترجمه آنها، نقاط عطفي در حوزه روشنفکري و تاثيرگذاري اجتماعي، سياسي، فرهنگي و... رقم خورده باشد.
بله. البته نبايد از نقش کنشگرانه مترجمان در تحولات و جريانات اجتماعي غافل شد. روشنفکراني همچون محمدعلي فروغي، سيدحسن تقيزاده نه تنها با ترجمههايشان، بلکه با نقشآفرينيهاي سياسي و اجتماعي خود در دوره پهلوي اول، جريان ساز بودند. همين نقشآفريني را در دوره پهلوي دوم در اقدامات کنشگرانه مترجمان و روشنفکراني همچون جلال آلاحمد، سيمين دانشور، ابوالحسن نجفي، نجف دريابندري و بسياري موارد ديگر شاهد هستيم. مترجماني که اغلب در دورههاي مختلف به دليل اثرگذاريشان با تهديد و تحديد و زندان هم مواجه شدهاند. به اين خاطر که حاکميتها عموماً تابآوري لازم براي شنيدن صداي مخالف را ندارند و اغلب آنها ترجمه را تهاجم فرهنگي ديدهاند و کوشيدهاند ترجمه و مترجمان را کنترل کنند. البته خيلي وقتها هم فشار و محدوديتي که بر نويسندگان ميآورند، گرايش به ترجمه کردن را بيشتر ميکند. حتما خاطره معروفي که محمد قاضي از ديدارش با سفير اسپانيا نقل کرده است را شنيدهايد. قاضي در پاسخ به اين سوال آقاي سفير که ميپرسد چرا با اين قلم درخشان، خودتان نمينويسيد، نقل به مضمون پاسخ ميدهد که تا وقتي ميتوانيم از زبان شما بنويسيم چرا خودمان را به دردسر بيندازيم؟
در دهههاي اخير چطور؟ آيا مترجمان توانستهاند آنطور که بايد در پيشبرد جريانهاي علمي، فرهنگي و اجتماعي سهم داشته باشند؟
در گفتوگويي که در کتاب «تاريخ شفاهي ترجمه ايران» با عبدا... کوثري داشتم، به نکته خوبي اشاره ميکند. کوثري معتقد است «بايد اين واقعيت را بپذيريم که اساساً انتظار شقالقمر داشتن از کتاب در مسائل فرهنگي و اجتماعي غلط است. کار فرهنگي يک اتفاق درازمدت است. خيلي هم دراز مدت. 500 سال بايد بگذرد تا قدر حافظ شناخته شود. اما واقعا بايد بگويم ترجمه هم از نظر زباني و هم از نظر فرهنگي تأثير زيادي داشته است و بايد بگويم اين غنابخشي در ترجمه بيشتر از تأليف بوده است.» وي به عنوان يکي از شناختهشدهترين مترجمان حاضر ايران معتقد است «از مشروطه تا امروز فرهنگ ما بيش از هر چيز از سياست ضربه خورده است. واقعا بايد جلوي اين را بگيريم.» در همين روزها شاهد ظهور نسلي هستيم که به دليل فقر و محدوديت انديشگاني بومي و توليد داخل، به خواندن، ديدن و شنيدن آثار ترجمهاي گرايش دارند. همچنان مترجمان کنشگراني هستند که مستقيم يا غيرمستقيم بر جامعه اثر ميگذارند. ميتوان ادعا کرد که جريان اجتماعي يک دهه اخير برخاسته و برآمده از آثاري ترجمهاي است.
يکي از مباحثي که در حوزه نشر، هميشه به آن اشاره ميشود، افزايش مترجم و نرخ کتابهاي ترجمهاي است که عمدتا نيز کارکرد بازاري دارند. آيا فينفسه اين مساله را يک آسيب ميدانيد؟
رشد تعداد مترجمان و آثار ترجمهاي را بايد در قالب يک تصوير بزرگتر ببينيم: افزايش تقاضا. همانطور که پيشتر گفتم روزبهروز تقاضاي خوانندگان براي خريد و خواندن آثار ترجمهاي افزايش مييابد که اين امر خود دلايل مختلفي دارد. از طرف ديگر در 40 سال گذشته شاهد افزايش روزافزون دانشگاههايي بودهايم که مترجمي را در مقاطع کارداني، کارشناسي، کارشناسي ارشد و دکترا ارائه کردهاند و اين به معناي شکلگيري حجم گستردهاي از نيروي کار در حوزه ترجمه است. بگذريم که اساسا کيفيت آموزش ترجمه در ايران به گونهاي نيست که اين افراد آمادگي مورد در انتظار براي ورود به بازار کار ترجمه را داشته باشند. بنابراين ميتوان گفت اساساً افزايش تعداد مترجمان و آثار ترجمهاي امري است متاثر از تقاضاي بازار کتاب و نظام آموزش دانشگاهي موجود. علاوه بر اين عدم رعايت کپي رايت هم دليل ديگري است که بر اين تعداد افزوده است. نکته ديگري که بايد به آن اشاره کنم اين است که افزايش تعداد عناوين ترجمهاي فينفسه امري نامطلوب نيست، بلکه معلول علتهايي است که شاخصترين آن، عدم رضايت مخاطب از آثار داخلي است. وقتي از عدمرضايت صحبت ميکنيم منظورمان صرفا کيفيت نيست. بلکه ميتواند ناظر بر اين باشد که آثار داخلي از نظر سوژه و پرداخت نميتواند خاطر خواننده جوياي جهاني وسيعتر را تأمين کند.
با توجه به سوابقي که در انجمن صنفي مترجمان داشتهايد، از منظر صنفي شرايط کار مترجمان و کيفيت ترجمهها را چطور ارزيابي ميکنيد و چه راهکاري براي بهبود شرايط متصور هستيد؟
متأسفانه اوضاع بازار ترجمه در ايران به گونهاي نيست که بتوان به عنوان يک شغل روي آن حساب کرد. در پيمايش شغلي مترجمان کتاب که در سالجاري توسط انجمن صنفي مترجمان تهران صورت پذيرفت، درآمد 93. 9 درصد از پاسخ دهندگان در بازه زماني 1396 تا 1400 کمتر از 97 ميليون تومان بوده است؛ يعني کمتر از حداقل حقوق يک کارگر ساده در همين بازه زماني. اين درحالي است که 49 درصد از پاسخ دهندگان کارشناسي ارشد و 16. 8 درصد دکترا داشتهاند. 35. 6 درصد از شرکتکنندگان در پاسخ به سوال ديگري از اين پيماش، کم بودن درآمد را مهمترين معضل پيش روي خود اعلام کردهاند؛ موضوعي که با متوسط تيراژ حدود 200 نسخه و نوسان قيمت کاغذ روزبهروز بدتر ميشود. در مورد آينده بايد بگويم افق روشني براي مترجمان متصور نيستم. امروز برخي ميکوشند تا ترجمه را محدود کنند. البته از طرف دگر معتقدم اين تهديدها را ميتوان به فرصت تبديل کرد که در اين ميان نقش قابل توجهي براي تشکلهاي رسمي و غيررسمي صنفي قائلم. وقتي از تشکل صنفي صحبت ميکنم، مقصودم تشکلهاي مستقلي است که نه از نظر مالي و نه از نظر قانوني وابستگي و پيوستگي به دولتها نداشته باشند. يکي از چالشهاي پيش روي صنوف فرهنگي اين است که مجبورند تحت قوانين نظام سياسي حاکم فعاليت کنند و همين امر دست و پاي آنها را ميبندد. از طرف ديگر براي تأمين منابع مالي خود بايد با مراکز تجمع پول، يعني نهادهاي دولتي يا وابسته به دولت، کار کنند يا اينکه صرفاً به حمايت مالي اعضاي خود اتکا کنند که در حالت دوم با توجه به ضعيف بودن وضعيت اقتصادي اهالي حوزه فرهنگ، در عمل مشکلات مالي گريبانگير اين تشکلها ميشود. و اما در خصوص کيفيت ترجمهها هم گفتني بسيار است. اگر بخواهم خلاصه بگويم، بايد بار ديگر بر اهميت ساماندهي بازار نشر اشاره کنم که در اين ميان دو مقوله کليدي بايد مورد توجه قرار گيرد: نشر حرفهاي و کپي رايت. واقعيت اين است که نشر ما نه صنعت است و نه حرفه. در کشوري 81 ميليوني که سرانه مطالعه آن در روز حدود 30 دقيقه است، وجود بيش از 20 هزار مجوز نشر يک امر غيرقابل قبول است. اين ميزان مجوز در حالي ثبت شده است که تعداد ناشران حرفهاي ما که داراي سيستم منسجم توليد محتوا، توليد، توزيع و فروش مناسب هستند به زحمت از 50 ناشر تجاوز ميکند. طبيعي است که اين ناشران غيرحرفهاي به سراغ مترجمان غيرحرفهاي ميروند و به دليل نبود نظام مديريت کيفيت ترجمه شاهد انتشار آثار بيکيفيتي هستيم. از طرف ديگر عدم رعايت قانون کپي رايت مهمترين علت آشفتگي و بيساماني بازار کتابهاي ترجمهاي در کشور است. وقتي دهها ناشر ميتوانند يک اثر را ترجمه و منتشر کنند، چطور ميتوان انتظار کيفيت داشت. درحالي که اگر يک اثر در قالب قرارداد کپي رايت ترجمه و منتشر شود، مترجم و ناشر ايراني موظف به پاسخگويي به نويسنده و ناشر اصلي خواهند بود. نکته آخر درباره کيفيت اينکه نبايد نقش مهم نقد علمي ترجمه را در ارتقاي کيفيت آثار ترجمهاي ناديده گرفت. شخصا معتقدم کيفيت ترجمه را نميتوان با ايجاد يک مانع مميزي ديگر خارج از سيستم ناشر آن هم پيش از انتشار ارتقا داد، بلکه بايد آموزش ترجمه را تقويت کرد و با نقدهاي علمي ضمن ارتقاي ذائقه و انتظار مخاطب، مترجم را در برابر اثرش مسئوليت پذيرتر کرد.
با توجه به اينکه در آغاز سدهاي تازه هستيم و تحولات جهاني بيش از پيش سرعت گرفتهاند، به نظر شما مترجمان در ترسيم ايران فردا چقد ميتوانند سهيم و تاثيرگذار باشند؟
مترجمان را معماران عصر نوي ايران ميدانم. اين مترجمان هستند که با انتخابهاي آگاهانه و متنوع خود ميتوانند افقهاي نويي را در برابر نسلها امروز و فردا ترسيم کنند. همان کاري که مترجماني همچون بهمن فرزانه، محمد قاضي، منوچهر بديعي، نجف دريابندري، ابوالحسن نجفي، محمدعلي فروغي و غيره در طول تاريخ ايران انجام دادهاند. بيترديد بهبود مستمر شاخصهاي کليدي يک جامعه از قبيل آزادي، دانايي، مطالبهگري، حقيقتطلبي و امنيت مستلزم شناخت تجربههاي جهانيان در طول تاريخ است و حفظ و تثبيت هريک از اين شاخصهها نيز نيازمند خرد و آگاهي است. با قدرت ميگويم که مترجمان نقش ويژهاي در شکلگيري ايران فردا دارند؛ زيرا معماران پلهايي هستند که راه ورود انديشههاي متنوع و متکثر را به جامعه ميگشايند. مترجمان به شکلي خيره کننده پيشگام و پيشران تحولات نو در ايران هستند. يک نمونه از اين امر را ميتوان در حضور و نقشآفريني پررنگ زنان مترجم ديد. در سرمقاله ويژهنامه «قلمگستر» که به مناسبت روز جهاني ترجمه و به همت انجمن صنفي مترجمان تهران منتشر شد نيز به اين مسأله اشاره کردم. طبق آمار خانه کتاب و ادبيات ايران، 41 درصد از مترجماني که کتاب آنها منتشر شده زن بودهاند، اين درحالي است که 75. 8 درصد شرکتکنندگان در پيمايش شغلي مترجمان، 75 درصد اعضاي انجمن صنفي مترجمان تهران و 83 درصد از شرکتکنندگان در کارگاه حقوق و تکاليف مترجمان را زنان تشکيل دادهاند. اين اعداد به خوبي بيانگر اين واقعيت است که زنان مترجم روزبهروز حضور بيشتري در جامعه دارند. اين موضوع حتي با تعجب و استقبال نهادهاي بينالمللي ترجمه از قبيل فدراسيون جهاني مترجمان مواجه شده است. در پايان بايد بار ديگر بر اين مهم تأکيد کنم که مترجمان اين سرزمين هميشه آمادگي اين را دارند که براي روشن نگهداشتن آسمان اين سرزمين چون شمع سوزان باشند. مترجمان ادبيات بزرگسال، ادبيات کودک و نوجوان، ادبيات نمايشي، مترجمان شعر و ساير حوزههاي مرتبط با کتاب بهطور خاص نقشآفريني قابل توجهي در اين سالها، به ويژه در اين روزهاي ايران داشته و دارند و اين رسالت مترجم است که نويدبخش آگاهي و آزادي باشد.
ارسال نظر