هادی خوانساری در گفتوگو با «آرمان ملی»:
جریانهای پیشرو همیشه با مخالفت و مقاومت مواجه میشوند
آرمان ملی- هادی حسینینژاد: مخاطبان شعر معاصر در نیمه دوم دهه 70، با حرکتهای نوگرایانهای در حوزه غزل مواجه شدند که با وجود تجربیات پیشین، بهشکل منسجمتری مطرح میشد. طولی نکشید که عنوان «غزل پیشرو» بههمراه مجموعه غزلهایی که یکی پس از دیگری، به بازار کتاب میآمدند و نظر مخاطبان را به خود جلب میکردند، روی زبانها افتاد. هادی خوانساری یکی از چهرههای شناخته شده و فعال آن نسل از غزلسرایان بود که بعدتر، مانیفست غزل پیشرو را نوشت و اقبال چهرههای پیشکسوت شعر معاصر را نیز با خود داشت. حالا که بیش از 2 دهه از آن سالهای پرتلاطم گذشته است فرصتی دست داد تا با این شاعر و فعال فرهنگی، گپ و گفتی درباره موقعیت شعر داشته باشیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
جريان موسوم به غزل پيشرو يا مدرن در دهه 70، رونق گرفت و توجه ساير جريانهاي ادبي و مخاطبان را به خود جلب کرد. امروز به اين مسير طي شده، چه نگاهي داريد و عنوان «پيشرو» را براي آن، چطور تعبير ميکنيد؟
کلمه پيشرو، ترجمه کلمه فرانسوي آوانتِگارد است. در گذشته، علم يا نشانهاي را در ابتداي يک لشکر و سپاه ميافراشتند که حکم معرف و شناسه را داشت و در عين حال، مسير حرکت را به سپاهيان نشان ميداد و به آن، آوانتِگارد ميگفتند؛ يک چيزي مثل درفش کاوياني در فرهنگ باستاني ما. پيشرو بودن در هر حوزهاي از جمله در شعر، کار دشواري است؛ خصوصا در شرايطي که زيرساختهاي فرهنگي، اجتماعي و سياسي يک جامعه براي پذيرش تغيير و تحول، آماده نشده باشد. معمولا هنرمند يا شاعر پيشرو، کسي است که براي ديگران، پيشنهادهاي تازهاي دارد و جسارت برهم زدن چارچوبهاي قديمي را چه در فرم و چه در محتوا، دارد. سابقا پيشنهادهاي ارائه شده از سوي هنرمندان پيشرو، به نسلهاي بعدي تعلق خواهد داشت و در زمان حيات او، چندان رواج پيدا نميکند. اما در حال حاضر به دليل رشد بالاي تغييرات در جوامع بشري، يک هنرمند پيشرو ميتواند مخاطب خودش را - هرچند محدود- پيدا کند. اگرچه هميشه مقاومتهايي وجود داشته و دارد که با هرگونه تحول و تغييري برخورد ميکنند و اين مساله، کار چهرههاي پيشرو را سخت ميکند. دليل اين مقاومتها هم اين است که آنها ميخواهند جوامع ايستاي خود را به حرکت وادار کنند و اين مساله، قطعا به مذاق کساني که به وضع موجود عادت دارند و بر پايه وضع موجود و ايستاي جامعه، برنامههاي خود را استوار کردهاند، خوشايند نيست. جريان پيشرو، طالب نوع ديگري از انديشيدن است و تجربيات تازه را دنبال ميکند. اساسا هنر پيشرو، تجربهگرا عمل ميکند. درباره غزل پيشرو نيز، چنين مقاومتهايي وجود داشت. تا پيش از آن، مبنا و شناسه خاصي وجود نداشت که آن را تبيين کرد. من از پايهگذاران اين جريان بودم و در ادامه، شاعران ديگري نيز به جمع ما پيوستند. خوشبختانه تجربيات موفقي داشتيم و باعث شد علاوه بر شاعران کلاسيکسرا، نظر شاعران نوگرا و سپيدسرا نيز بار ديگر به سمت غزل جلب شود. حتي بعضي از آنها، چه اعتراف بکنند و چه نه، از غزل پيشرو تاثير گرفتند. اين در حالي بود که شعر سپيد نزد جامعه روشنفکري، جايگاه مستحکمي پيدا کرده بود. من فکر ميکنم اگر ظهور جريانهاي مختلف در حوزه شعر پس از انقلاب را مورد بررسي قرار دهيم، غزل پيشرو، يکي از موفقترين آنها و شايد بشود گفت، موفقترين جرياني بود که در شعر معاصر رقم خورد. ما در اين شيوه، مفاهيم و رويکردهايي را در غزل مطرح کرديم که پيش از آن در اين قالب، تجربه نشده بود. درواقع با ايجاد برخي تغييرات در زيرساخت غزل، بستري را مهيا کرديم تا حرفهاي تازهاي در اين قالب بزنيم.
موقعيت حال حاضر اين جريان را چطور ارزيابي ميکنيد و چرا کمتر از آن ميشنويم؟
دليلش اين است که غزل پيشرو ظرف يک دهه، يعني تا نيمه دهه80، کار خودش را انجام داد و توانست از بوته نقدها و درگيريها که بعضا مواضع تندروانه برخي از جريانها و افراد را شامل ميشد، به سلامتي عبور کند. من در آن مقطع، تنها مانيفست رسمي غزل پيشرو معاصر را نوشتم و در آن، ظهور ژانرهاي تازهاي از غزل را پيشبيني کردم که همين اتفاق هم رخ داد. آن مانيفست، همچنان رسميترين مانيفست است؛ چراکه هيچ مانيفستي نداشتيم که به شکل رسمي منتشر شود و مورد تاييد و حمايت بزرگان شعر قرار بگيرد. اين در حالي بود که مانيفست غزل پيشرويي را که من نوشتم، به تاييد چهرههاي سرشناسي چون زندهياد سيمين بهبهاني و شمس لنگرودي رسيد. به هر تقدير، 25 سال براي اين جريان تلاش کردم و هر ناملايمتي که وجود داشت، به جان خريدم تا مسير براي شاعران جوانتر، باز باشد. جالب است که در سالهاي مختلف، شاهد برخي کپيبرداريها از مانيفستي که من نوشتم، بوديم که هر کدام نامي جعلي داشت که خوشبختانه با اعتراف برخي افراد، از سکه افتاد. مثل جريان جعلي تحت عنوان غزل پستمدرن.
در طول اين سالها و در کنار غزل، در شعر سپيد نيز مجموعههايي منتشر کردهايد. رويکرد شما به قالب و فرم در شعر چيست؟
بهگمان من شعر، در بين همه رشتههاي هنري، ظريفترين و احساسيترين شاخه را تشکيل ميدهد که با روح انسان در ارتباط است. شعر ميتواند از جزئيترين عواطف شروع شود و به بزرگترين انقلابهاي جهاني ختم شود. اين يعني شعر را اثرگذارترين ژانر هنري در جهان ميدانم که ميتواند روي تمام حوزهها، تاثير بگذارد. بنابراين پيش از هرچيز بايد بگويم؛ شعر، اوليت دارد و قالب، تنها يک چارچوب و بستر براي طرح مفاهيم و رويکردهاي زيباييشناسانه، عاطفي، هيجاني و... است که شاعر قليانهاي روحي خود را چه در حيطه عاشقانه و چه در حيطه مسائل سياسي و اجتماعي در آن، مطرح ميکند. من شاعرم. قالب شعر برايم اهميت چنداني ندارد. سعي ميکنم کلامم کارکرد شاعرانه داشته باشد. از آنجا که عشق و اعتراض، شناسنامه شعري من را تشکيل ميدهد، دنبال راه شاعرانهاي هستم تا بهعنوان يک انسان جهاني، دغدغههايم را به مخاطبم برسانم. اما در پاسخ به سوال شما بايد بگويم باوجود اينکه من را در سه دهه اخير بهعنوان تئوريسين غزل پيشرو ميشناسند، يک شاعر سپيدسرا هستم و آثارم تاکنون به چند زبان ترجمه شده است. از آنجا که شعر من دغدغههاي جهاني دارد، بستر شعر سپيد از نظر ترجمهپذيري، بستر فراهمتري نسبت به غزل است و به همينخاطر، براي من از اهميت زيادي برخوردار است.
برگزاري جلسات و محافل ادبي در پيشينه جريانهاي شعري معاصر، نقش بسزايي داشته است اما در سالهاي اخير، شاهد کاهش برگزاري اين محافل بودهايم. نظر شما چيست؟
در نيمه دوم دهه 70، زندهياد دکتر براهني کارگاهي را برگزار ميکرد که شاگردانش، بعضا به شاعران سرشناس و نامداري تبديل شدند؛ چهرههايي که جريان تجربهگرايي را در شعر ايجاد کردند، به شکل حرفهاي در مطبوعات و رسانهها دست بهقلم بردند، مقالههاي جدي نوشتند و... در غزل نيز، جريان غزل پيشرو، جلسات و کلاسهاي متعددي در همان مقطع برگزار ميشد که البته خيلي منسجم نبود. اما با آغاز دهه80، شاهد افزايش جلسات شعرخواني و کارگاههاي موثر در حوزه غزل بوديم. در دهه90، اين رويه کمرنگتر شد و بهطور کلي، جلسات شعر جدي و موثر، به ندرت برگزار ميشدند. در پايان اين دهه و طي چند سال اخير نيز که شيوع بيماري کرونا، مانع تجمع و تشکيل جلسات شد. اما مساله اين است که شاعري، الزاما به حضور در کلاس درس و جلسات تئوريک، بستگي ندارد. در حال حاضر، دسترسي به انواع و اقسام کتابها و منابع علمي از طريق فضاي مجازي فراهم است و زمينه پيشرفت، مهياتر از گذشته است. فرصت براي آموختن، فراوان است و اين يک امتياز بزرگ است. کمااينکه وقتي مشغول نوشتن مانيفست غزل پيشرو بودم، منبع موثري وجود نداشت که بتوانم مطالبم را به مقالات و کتابهايي مشخص، ارجاع بدهم.
به نظر شما گسترش رسانههاي نوين مبتني بر فضاي مجازي، شبکههاي اجتماعي همچون اينستاگرام، توئيتر و... چه فوايد و معايبي را براي شعر بههمراه داشته است؟
جهان امروز، جهان رسانههاي نوين است. فضاي مجازي و امکانات بيپايان آن، حکم قطاري را دارد که نميشود از آن جا ماند. خصوصا در سالهاي اخير که پاندومي کرونا، جهان را با مشکلات عديدهاي روبهرو کرده بود، فضاي مجازي توانست نيازهاي روزمره مردم را رفع کند. حتي جلسات شعرخواني و سخنرانيهاي ادبي نيز در بستر فضاي مجازي، رشد چشمگيري داشته است که يک امتياز ويژه بهشمار ميآيد؛ هرچند که معايبي هم دارد. از جمله اينکه جلسات حضوري کمتري برگزار ميشود و در جلسات مجازي، اتمسفر گفتمان و ارتباط چهرهبهچهره وجود ندارد. همچنين در فضاي مجازي، هميشه بستر ايجاد سوءتفاهم و رنجشها وجود دارد؛ در حالي که در ملاقاتهاي حضوري، قلبها را به هم نزديکترند و ميتوان با انتقال مهر و محبت، سوءتفاهمها را رفع کرد. با همه اين احوالات، من هم از تريبون فضاي مجازي استفاده ميکنم. به هرحال به ميانسالي رسيدهام و امکان حضور در تمام جلسات برايم وجود ندارد؛ آن هم جلساتي که شأنيت ادبي داشته باشد، بسيار کم شده. در اين شرايط، فعاليت در صفحه شخصي مجازي، امکانات خوبي را براي ارتباط با مخاطبان ايجاد ميکند. ولي همانطور که گفتم، معايبي نيز در پي دارد و محدود شدن فعاليتهاي ادبي به شبکههاي اجتماعي، به ضرر شاعران حرفهاي تمام شده است؛ زيرا هر شخص ديگري نيز در هر سطحي از اين امکان به نفع خود استفاده کرده و در برخي از موارد، سره از ناسره قابل تشخيص نيست.
يکي از فعاليتهاي شما در سالهاي اخير، تاسيس و اداره جلسات «کافه کلمات» حول موضوع شعر و ادبيات بوده است. درباره اين جلسات توضيح دهيد.
از سال 1379 مسئوليت برگزاري جلسات شعرخواني کرج به عهده من بود که به دليل حضور چهرههاي سرشناسي که در آن حضور مييافتند، بهنوعي مهمترين جلسه شعر بعد از انقلاب بود. زندهياد علياشرف درويشيان، زندهياد حسين منزوي، محمدعلي بهمني، علي باباچاهي، جواد مجابي، حافظ موسوي، هرمز عليپور، زندهياد کيومرث منشيزاده، زندهياد شهرام شيدايي، زندهياد عليرضا حسيني و... از جمله شاعراني بودند که در آن جلسه حضور مييافتند اما از اواخر سال 90 جلسات کافهکلمات را در دفتر انتشارات خود راهاندازي کردم که تاکنون ميزبان چهرههاي سرشناسي بوده است. در اين جلسات، همواره روال کار اينطور بوده که يک چهره محوري و سرشناس در جلسات حضور داشتند و در کنار سخنراني او، شعرخواني و نقد و نظر نيز از بخشهاي اصلي جلسات بهشمار ميآيد. برخي از جلسات نيز به بهانه بزرگداشت يا برگزاري سالگرد تولد شخصيتهاي مطرح شعر فارسي برگزار شده و اين رويه را در آينده نيز ادامه خواهيم داد. اخيرا نيز بعد از رفع ممنوعيتهاي دوره کرونا، سعادت برگزاري نشست بزرگداشت زندهياد مسعود احمدي، بزرگداشت علي باباچاهي با پخش مستندي که علي قنبري درباره ايشان ساخته بود، و جلسهاي با محوريت آثار نزار قباني، شاعر مشهور شعر عرب را داشتيم.
کمي درباره آثار و کتابهايتان توضيح دهيد. ميدانم که تعدادي از آنها مدتهاست بازنشر نشده است. و اينکه آيا کتاب تازهاي در دست نگارش يا انتشار داريد؟
بله. خيلي وقت است که کار تازهاي از من منتشر نشده است. آخرين کتابي که از من چاپ شد، «معشوقه شورشي» نام داشت که نشر آنيما آن را منتشر کرد، ولي چند کتاب در دست تاليف و چاپ دارم. يکي از آنها به موضوع جهاني «حفظ خاک» اختصاص دارد که قرار است ترجمه و در مجمعي جهاني که با محوريت اين موضوع فعاليت دارد، ارائه شود. يک مجموعه از شعرهاي سپيدم در مسير انتشار است که پنجمين دفتر شعر سپيد من خواهد بود. مجموعهاي از شعرهاي من با نام «حکومت زيبايان» به زبان عربي نيز آماده چاپ است که از سوي يکي از ناشران شناخته شده جهان عرب، منتشر خواهد شد که اصغر عليکرمي کار ترجمه آن را انجام داده است. يکسري از شعرهايم نيز به زبان آلماني ترجمه شده که در آينده، در قالب يک مجموعه به اين زبان، منتشر خواهد شد. يک مجموعه شعر سپيد و يک مجموعه غزل نيز دارم که از سوي يکي از ناشران معتبر داخلي، به انتشار خواهد رسيد. کتابي با عنوان «کتاب جامع غزل پيشرو» را نيز دارم که رسميترين کتاب و مرجع جريان غزل پيشرو در کشور است.
ارسال نظر