شمس آقاجانی در گفتوگو با «آرمان ملی»:
رویایی؛ شاعر آینده بود
آرمان ملی- هادی حسینینژاد: بعد از نیما و پیریزی شعر نو، یکی از سرشناسترین چهرههای شعر معاصر، کسی نبود جز یدا... رویایی؛ تئوریسینی که در دهه 40 با نگاهی فراخ و بدون مرز به شعر مینگریست، دامنه مطالعات گستردهای داشت و پیش از دیگران، به مسائل جدی چون فرم و زبان در شعر، اندیشید. او با طرح و تئوریزه کردن شعر حجم، منشأ شکلگیری جریانهای تازهای در شعر معاصر فارسی شد. شعر حجم، اگرچه پیروان چندانی پیدا نکرد اما زمینه تفکر و تعمق در مصادیق شعر مدرن را برای سایر شاعران پیشرو فراهم آورد. شمس آقاجانی، شاعر و منتقد ادبی معتقد است؛ رویایی رویکردی پدیدارشناسانه را در شعر خود دنبال کرد و در این راه از فلسفه هایدگر و هوسرل بیبهره نبود. مشروح نظرات او درباره کارنامه ادبی رویایی را در ادامه میخوانید.
رويايي را به شعر حجم ميشناسيم که در دهه 40 اعلام موجوديت کرد. اما خاستگاه تفکرات رويايي و پيشينه شعر حجم از چه رويکرد و جريانهايي نشأت ميگرفت؟
اگر اشتباه نکنم زندهياد دکتر رضا براهني قبلا در جايي نوشته يا گفته بود که در فرانسه (يا غرب) و قبل از بيانيه زندهياد يداله رويايي و گروه شعر حجم، ترم «اسپاسمانتاليسم» يا همان حجمگرايي با همين عنوان مطرح شده بود. (بايد سر فرصت بگردم و آدرس دقيقش را خدمت شما ارائه دهم) و مثلا مکتبي چون کوبيسم، خود نوعي حجمگرايي است. البته آنچه توسط رويايي و گروه او بيان شد قطعا منطبق با تفکر و شعر فارسي بوده است و اين تاثير و تاثر احتمالي را اتفاقا بايد از جهاتي جزو قوت و اصالت کار آنها دانست و از طرفي حتي اجتنابناپذير. اما بهطور کلي، با مرور خود بيانيه و نيز برخي توضيحات نظري و نوع نگاه رويايي به شعر در همه سالهاي بعد، به اين نتيجه ميرسيم که ايشان توجهي به پديدارشناسي هوسرل و احتمالا کاربست آن در فلسفه هستي هايدگر داشتند و در واقع سعي کردند روش و رويکرد پديدارشناسانه را در نگاه و شعر خود به کار بندند. خود هايدگر نيز تاکيد کرده است که روش او پديدارشناسانه است که بيانگر روش تحقيق فلسفي اوست و نه يک «نظرگاه» و «گرايش» خاص (مکتب فکري) البته. با بررسي بخشهايي از مانيفست شعر حجم، ميتوانيم حضور و حتي گاه غلبه چنين رويکردي را نشان دهيم.
مانيفست حجم که البته در آن، از ساير هنرها نيز دعوت بههمراهي شده، از پريدن از عمق و از سه بعد، بدون باقي ماندن رد و نشان، سخن ميگويد که محصول اين نگاه را بيشتر بايد در زبان و نظام نشانهشناسي جستوجو کرد. تعابير پيچيدهاي دارد، مختصرا قرائت شما از آن چيست؟
اين بخشهايي که اکنون من از آن بيانيه، همينطور به صورت سردستي گزينش و جدا ميکنم (که البته کار درستي هم نيست!) نگاه و رويکرد پديدارشناسانه حاکم بر آن را به خوبي نشان دهد: [حجمگرايي آنهايي را گروه ميكند كه در ماوراي واقعيتها به جستوجوي دريافتهاي مطلق و فوري و بيتسكيناند.... مطلق است براي آن كه از حكمت وجودي واقعيت و از علت غايي آن برخاسته است و در تظاهر خود، خويش را با «واقعيت مادر» آشنا نميكند. ... تأملي بر سر اين حرف است: از واقعيت تا مظاهر واقعيت، از شيء تا آثار شيء فاصلهاي است. فاصلههايي از واقعيت تا ماوراي آن. از هزار نقطه يك چيز هزار شعاع برميخيزد، هر شعاع به مظهري در ماوراي آن چيز ميرسد، ... خواننده مشتاق، عبور از اسكله را به تأني ياد ميگيرد و خواننده معتاد ميشود، معتاد قصار، معتاد رسيدن به ماورا با عبور از حجم، به همان جايي كه شاعر حجم رسيده است. در آنجا شاعر براي گفتن، حرفي ندارد. شرحي ندارد، و ناگاه چيزي را به زبان ميآورد كه حيرت و راز است؛ همان چيزي را كه ساحران، وداخوانان، برهمنان، پيامآوران ايمان به لب آوردهاند؛ يعني شعر، خود شعر. ... حجمگرايي نه خودكاري است، نه اختياري. جذبههايي ارادي است يا ارادهاي مجذوب است. جذبهاش از زيبايي است. از زيباشناسي است. ارادهاش از شور و از شعور است، از توقع فرم و از دلبستن به سرنوشت شعر. ... نه هوس است، نه تفنن. تپشي است خشن و عصبي. تپش آگاه براي هنر شاعري در انساني ديوانه شعر،. ... فصاحت و جستوجوهاي زباني رؤياي ما نيست، ولي جادوي عجيب واژهها را در كارمان فراموش نميكنيم. ... ]کافي است در نظر بگيريم که در پديدارشناسي، در واقع، به مطالعه ساختار تجربه و آگاهي انسان (دريافت) پرداخته ميشود. هايدگر در هستيشناسي خود از خصوصيات و امر اگزيستانسيال حرف ميزند (امري که انسان را به سمت وجود و هستي بنيادين و دريافت آن هدايت ميکند) و مثلا حساسيت يا طبع انفعالي و تاثرپذيري (احساسات، حسها و...) را يکي از خصوصيات مهم اگزيستانسيال وجود انساني ميداند که عبارت از وضع اوليه مقدم بر تفکرات نظري است. بهويژه، اين بخش از مباني نظري هايدگر شباهت صوري زيادي با آموزههاي عرفاني خود ما (و در شرق بهطور کلي) دارد، اگرچه فرقهاي جدي نيز با آن دارد، چراکه بحثهاي هايدگر اساسا مبتني بر عقل و فلسفه است. به هرحال، صحبت از انکشاف، بينش، تجلي، ظهور و... و از آن طرف غم، انداختهشدگي و ترکشدگي در جهان، دلمشغولي، اضطراب و.... پيوندهايي را بين اين دو نگاه و رويکرد به وجود آورده است. به دليل محدوديت اين صفحات، از خواننده عزيز ميخواهم که خودش دست به يک مقايسه تطبيقي بزند. مثلا اينکه چه نوع توازياي ميتواند بين واقعيت مادر و ماوراء و... در اينجا (بيانيه حجم) و مثلا هستي، هستي بحت و خالص و... در آنجا (هستيشناسي هايدگر) وجود داشته باشد. و نيز تعاملات و تبادلاتي که ممکن است بين اين دو برقرار باشد: بين آنچه که از زبان (کلام، گفتار و...) و نقش آن در آن هستيشناسي پديدارشناسانه گفته شده است (آن تعبير معروف «زبان خانه هستي است و انسان ساکن اين خانه است و شاعران نگهبانان آن هستند و...) و آنچه که در اين بيانيه، در خصوص واژه و زبان (جادوي واژهها و...) گفته شده است. بله، اين بيانيه گاه تعابير به نظر پيچيدهاي دارد. با توجه به سوال شما، شعر حجم، درواقع پريدن از يک حجم و عبور از آن، بدون گذاشتن هيچ ردپايي از حجمي که از آن عبور شده است. يعني به عبارت و تعبيري ديگر، شعر بيحجمي است! ما از آنچه که اکنون ديگر نيست، ميفهميم که اينجا قبلا و بر طبق عادت حجمي بوده است. تشبيه، استعاره و... همگي بر اساس حذف بخشهايي از زندگي و واقعيت بنا شدهاند. تصور و تجربه ما از پديدهها، و در نتيجه بيان آنها، متکي بر عادت قبلي ما از سه بعد امتداد، عرض و عمق است، که شاعر گذشته بر اساس يک منطق گيريم شاعرانه، معمولا دست به حذف وعادتزدايي (بيگانهگرداني) در يکي از آن ابعاد (يا بيشتر) ميزد. اما شاعر حجم لزومي به ساختن و آشکارکردن اين منطق نميبيند؛ منظورم منطقي است که شاعران گذشته براي حذف به کار ميگرفتند. بنابراين بدون اينکه هيچ ردپايي بگذارد، دست به حذف در هر سه بعد ميزند. و...
چرا شعر حجم، دنبالکننده چنداني نيافت و نتوانست به يک جريان مستمر در شعر معاصر تبديل شود؟
رويايي محيط و محاط در کلمه به شيوه خودش بود (در قياس با آنچه که زندهياد منوچهر آتشيدر مورد خود گفته بود: من محيط و محاط در شعرم). از يک زبان مخصوص به خود، تقريبا در همه اوقات استفاده ميکرد: وقتي که شعر مينوشت، نظريه مينوشت، بيانيه مينوشت و حتي آن بيانيه را توضيح ميداد، و حتي در گفتار عادي و محاوراتش. من ايميلهايي از ايشان دارم که زبانش فرق چنداني با زبان شعرهاي ايشان ندارد. براي تبديل شدن به يک جريان مستمر لازم بود که بسياري از اين مفاهيم به يک زبان نظري متناسب توضيح داده ميشدند که اين اتفاق تا حدود زيادي رخ نداد.
به نظر شما، کارنامه ادبي رويايي چه نقاط عطف و درخشاني را شامل ميشود و اساسا چه جايگاهي را در شعر معاصر براي او قائل هستيد؟
«از دوستت دارم» شعر عاشقانه درخشان و يگانهاي است و مستقيم و غيرمستقيم بسياري از اتفاقات بعدي را در شعر ما تحت تاثير خود قرار داد. و همينطور است برخي از شعرهاي کتابهايي چون «لبريختهها» و... در دوران متاخر کار شاعر نيز مثلا «هفتاد سنگ قبر» به نوعي ديگر تاثيرات مهمي را بر شعر ما بر جاي گذاشت. اگرچه شعرهاي رويايي به معناي معمول آن هرگز مورد اقبال مخاطبان عام قرار نگرفت (که اين البته همهاش بهخاطر خود شعر نيست و به عوامل زيادي بستگي دارد)، اما تاثير زيادي بر شاعران ديگر و جريانهاي شعري ديگر گذاشته است و نيز همچنان خواهد گذاشت.
«لبريختهها»، «از دوستت دارم»، «هفتاد سنگ قبر» و... به نظر شما اصليترين ارکان شعر رويايي، چيست؟
در مراحل شعري رويايي، کمتر ميتوان از يک نوع گسست و دگرگوني اساسي حرف زد و مثلا شعر او را به دوران متقدم و متاخر تقسيم کرد. يکي از خصوصيات رويايي، پيوستگي و وحدت رويه عجيبي است که بر تمام آرا و شعرهاي او در تمام طول زندگي اش برقرار بوده است. در شعر رويايي کلمه، همواره يک نوع مرکزيت داشته است؛ کلمهاي که کلمات ديگر و هر چيز ديگري حول آن به گردش درميآيند. شايد او همواره به دنبال يک نوع عرفان کلمه و کلام، گويا به تعبير خودش، بوده است.
رويايي قطعا يکي از چهرههاي سرشناس در حوزه تبيين نظريههاي ادبي و نقد است. از اين منظر، رويايي بر چه شاعران و چه جريانهاي شعري تاثير گذاشت؟
همانطوري که گفته شد رويايي از همان زبان معين و خاص خود، در حوزه نظري نيز استفاده ميکند، که قرابت و شباهت زيادي با زبان شعرها و ديگر متون او دارد. زبان او گزيده است و معمولا در دايره بستهاي از کلماتي همخوان شکل ميگيرد که حول يکديگر ميگردند. اما در نقد و تبيين شعر، رويايي همواره از بحثهاي هيجاني و مثلا جامعهگراييهاي عوامانه و سطحي دوري جسته است و نگاه مخاطبان جدي و ديگر شاعران را در خصوص شعر و شعريت ارتقا داده است. از اين نظر، بسياري از شاعران، و شعر و نظريه شعري ما، بسيار وامدار او هستند؛ مستقيم يا غيرمستقيم.
فکر ميکنيد شاعران نسلهاي متاخر و آتي، چقدر به بازخواني آرا و آثار رويايي نياز دارند؟ و فکر ميکنيد اصليترين مسألهاي که بايد از او آموخت، چيست؟
بسيار زياد. به نظرم از اين جنبه او شاعري براي آينده بود، اگرچه در زندگياش نيز همواره مورد توجه و اقبال خوانندگان جدي شعر بود. از او بايد خودِ شعر را آموخت و جديت و مقاومت مستمر در مقابل هر نوع ابتذال و عوامزدگي. سستينکردن و واندادن و واندادن.
اکنون در غياب رويايي، آيا بايد رسالتي را براي دانشگاهها، پژوهشگاهها و پژوهشگران در بازخواني رويايي و تبيين آرا او قائل بود؟
بله. و خيلي ساده: به جبران مافات بپردازند. اما گويا آنقدرها هم ساده نيست!
در پايان، کمي درباره مواجهه شخصيتان با رويايي و آثارش بگوييد. چقدر از او تأثير گرفتهايد؟
کتاب «هفتاد سنگ قبر» ايشان و «خواهران اين تابستان» زندهياد بيژن نجدي و «مخاطب اجباري» من زماني به عنوان کتابهاي برگزيده دهه هفتاد انتخاب شدند. در همان موقع، براي مدتي ارتباط و مکاتبه خوبي با ايشان برقرار کردم که بسيار آموزنده و دلنشين بود. متأسفانه گرفتاريهاي زندگي ـ و نيز کاهلي خودم ـ بعدها اجازه استمرار و تداوم را به بنده نداد و آن تماسهاي از راه دور هم تبديل به يک ارتباط هر از گاهي شد. رويايي بسيار حساس، مهربان، افتاده و قدرشناس بود. از او بسيار آموختم و البته در حد خودم در مورد آرا و آثار مهم او نوشتم و چاپ کردم. که هم انتقاد بود و هم تجليل؛ و بيشترش تجليل انتقادي.
ارسال نظر