معطوف به زندگی
مهدی کریمی منتقد ادبی
«خبرم را از بادها بگیر» نوشته محسن عباسی، مجموعه پنج داستان است که بدون هیچ اغراقی یکی از دیگری خواندنیتر است و درست تعریف شده؛ داستانهایی که در وحدت موضوعی بهدرستی در کنار هم قرار گرفتهاند و یک مجموعه را با یک وحدت نگاه تشکیل دادهاند: تقدیم با عشق، فندک پلاستیکی، آینه، خبرم را از بادها بگیر، و زیر گنبد کبود، عناوین داستانهای مجموعه حاضر را تشکیل میدهند.
اولین مجموعهداستان نویسنده، به نام «در هوای گرگومیش» در سال ۱۳۹۲ منتشر شد که جایزه گلشیری را برد و جزو پنج کاندید جایزه جلال هم شد. «زن غمگین» و «بیوزنی» از دیگر مجموعهداستانهای نویسنده است.
مهمترین مضمونی که عباسی در اثرش به آن پرداخته، برشهایی از زندگی اجتماعی است که انتخابشده آن را به معرض دید گذاشته و به آن توجه کرده و در توجهی است که او به روابط انسانی و زنان نشان میدهد. وجود زن در تمامی داستانهای مجموعه، مشهود است و موقعیتساز است؛ زنی که در داستانها میبینیم نه منفعل است، نه آشپزخانهای و نه کلفت و کارکرد دارد.
گاهی در نقش مادر ظاهر میشود و گاه در نقش زن مطلقه و گاه دختر جوان و گاه بیوه، مردان داستان نیز چنین هستند؛ جوان در آرزوی ازدواج، پیرمرد و پدربزرگ و شوهر و هر کدام و هر طیف، خواسته و دغدغههای خودشان را دارند و تلاقی آنهاست که داستان را سروشکل میدهد، جوهره داستان در کنش و واکنش درونی است که شکل میگیرد جغرافیای مکانی و زمانی خاصی ندارد و بطنش در اجتماع است و میتواند برای هرکسی هم اتفاق بیفتد، اگر در بستر موقعیت آن قرار بگیرد؛ گویی تئاتری از زندگی در جریان است؛ تئاتری آشنا از بافت زندگی با راویهایی که به درستی انتخاب شدهاند و دغدغه دارند خودشانند بیتکلف و ساده، زندگی خود را در حال زیستن، تعریف میکنند و ادای آن را درنمیآورند تصویری که ساخته میشود هم دقیق است هم باورپذیر، و هم قابل حس و دریافت و هم پرکشش و گیرا و در این شلوغیهایی که هر نابی را پس میزند ناب است و انتظار را هم از نویسنده بالا میبرد و هم از داستان کوتاه ایرانی که این اثر مصداقی بر معاصربودن و شانهبهشانه آثار جهانیاش است و اِلمانهایی دارد که نمیتوان گفت مخصوص جغرافیایی بومی اقلیم خاصی است و از مسائلی انسانی سخن میگوید که در
همه جای جهان وجود دارند و قابل بازتاب:
«چندبار خواست زنگ بزند و بگوید تقصیر او نبود، اما هربار به زحمت جلوی خودش را گرفت. میترسید تاب نیاورد و باز زن را ببیند. یاد زن که میافتاد، غصه میخورد. یالش را بو میکرد و دنبال عطر زن میگشت. از خودش و همسایهها و مدیر ساختمان بدش میآمد. مجبور بود همسایهها را که میبیند، وانمود کند اتفاقی نیفتاده.»
روایت داستان، روایت انتخاب است انتخابهایی که هرکدام چه فرجام داشته باشند و چه نیاز پاسخ قهرمانها را مرتفع نکنند، اتفاقهایی موثرند و همین امر، اثر را چند وجهی ساخته است. چیزی که تلنگرش بیشتر در ساحت رمان، نمود پیدا میکند.
قهرمانهای «خبرم را از بادها بگیر» به آسانی میتوانستند هرکدام به نوعی پی رمانی را بریزند. زنانی که اگر نبودند نه داستان داستان میشد و نه درامی که نویسنده آن را استادانه ساخته درمیآمده است. ساخت درست داستان ویژگی فرمی اثر است با حضور درست و موثر و در خدمت مضمون و در گفتوگوهایی حسابشده و درعینحال غیرتصنعی و غیرتکراری:
«بگم غلط کردم خوبه؟»
«اینطوری حرف نزن. خودت رو اذیت نکن! باور کن اگه میدونستم قراره بهت نه بگم، هیچوقت ادامه نمیدادم. میتونی باور نکنی، اما چنین قصدی نداشتم. گفتم که دلیلش رو هم نمیدونم. فقط خواهشا خواهشا خواهشا دنبالم نیا.»
«یهخرده منطقی باش!»
«منطق اینجاها به کار نمیآد. یهبار منطقی برخورد کردی بسه. نمیتونم باهاش کنار بیام. چیزی که از دست رفت، دیگه برنمیگرده. تقصیر کسی نیست. شاید درستش این بود که ادامه نمیدادم.»
مهمترین دلیل انتخاب شخصیتها به عنوان راوی، محوربودن و مرکز ثقلبودن آنهاست. داستان زندگی آنهاست که در درجه اول بهانه بازگویی داستان است و باقی شخصیتها چه زن و چه مرد و کودک همه در انعکاسی از وجود محوری همین شخصیتهاست که تبلور پیدا میکنند و در کنار یکدیگر صدایی میشوند از زمانه، که اگر به بهانه وجود و خوانش همین داستانها، قدری درنگ کنیم؛ به خودمان فرصتبودن و درست نگاهکردن دادهایم در مصداقی «به کجا چنین شتابان».
نویسنده، شخصیتهایی ساخته است که در مواجه با واقعیتهای اجتماعی پیش رو نمیترسد و پیش میروند و محافظهکار هم نیستند و با منطق ذهنی خود تصمیم میگیرند و حضورشان موقعیتساز است تا موقعیت بر وجودشان سایهافکن.
کنار هم که داستانها را بگذاریم به نام داستان آخر میرسیم به زیر گنبد کبود که اگر در آینه نگاهش کنیم فندک پلاستیکی را در تقدیم با عشق میبینیم که در «خبرم را از بادها بگیر» دوباره به زیر گنبد کبود میرسیم در زندگی که ادامه دارد نه پایان.
محسن عباسی داستاننویس قابلی است و نگاه داستان او میتواند منجر به خلق رمان شود لااقل داستانهای حال حاضر او این را نشان میدهد و این انتظار را ایجاد میکند بااینحال به قول یکی از شخصیتهای اثر حاضر شاید هم درستش این باشد که چنین ادامهای را ندهد، اما مهم ایناست که به قول بهرام صادقی داستانش را بنویسد، بیکموکاست و صادقانه و بر پایه منطق داستانی.
ارسال نظر