سپهری گفت: «آدمیزاده این حجم غمگین، طومار طولانی انتظار است.» شاپور جورکش در انتظار وعده موعود بود. او مرگ را تن نمیزد. آخرین بار جورکش را در خانه دنگال او دیدم. سطح خانه از کوچه پایینتر بود. یک اتاق بالا داشت و پایین اتاقی نداشت، سالن و هال کوچکی بود. چند سوسیس سرخ کرد و رفتیم توی حیاط خانه، که یک توالت داشت و یک درخت نارنج. فکر کنم برایش شعر زمان فریدون توللی را برده بودم.