«پژواک چینهها» به قلم داوود صیادی، مجموعه کوچک و گرم و غمگینی از چهار داستان کوتاه است که همگی در بستری از یک روستای کویری در ابرکوه یزد روایت شدهاند؛ اندوه و سوگ و فقدان مولفهایست که در همه این روایتها تکرار میشود، حتی وقتی سخن از بازیهای کودکان روستاست، باز هم فقدان و سوگ است که سایه بر همهمه شادمانه کودکان تایرران میفکند؛ وقتی پدر میخواهد با به دام انداختن و قاچاق پرندههای شکاری، بر فقر پیروز بشود هم باز مرگ است که بر داستان سیطره پیدا میکند؛ در روایت سیلاب نیز - که بازنمونی…