نظامی، در مخزنالاسرار مدام از ستم پادشاهان، قصه میگوید. از خراجهای سنگین که کمر مردم را میشکست. او مدام میپرسد که «از ده ویران که ستاند خراج؟» اما گویا حاکمانی بودهاند که این کار را میکردهاند. میشود گفت نظامی در دوره خودش انسان منفعلی نیست و تا دستش رسیده در لابهلای قصهها، ستم پادشاهان را نقد کرده است.