نعمتا... فاضلی در گفتوگو با «آرمان ملی»:
نباید جای استادان اندیمشند را شبه استادان بگیرند / دولت احمدینژاد دوران انقلاب فرهنگی را دوباره زنده کرد / در دولت روحانی برخورد با دانشگاهیان کاهش پیدا کرد اما متوقف نشد
آرمان ملی: نعمتا... فاضلی، جامعه شناس، انسانشناس، نویسنده و استاد بازنشسته پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است.

او دکترای خود را در رشته انسانشناسی اجتماعی از مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن اخذ کرد. فاضلی آثار متعددی در حوزه انسانشناسی، مطالعات فرهنگی، مطالعات شهری و فرهنگ ایران معاصر تألیف و ترجمه کرده است. کتابهایی مانند تجربه تجدد، تاریخ فرهنگی ایران مدرن، فرهنگ و شهر، مردمنگاری سفر و پشت دریاها شهری است، از مهمترین تألیفات وی بهشمار میروند. فاضلی، در مجموعهای از کتابها و مقالههایش در سالهای اخیر، تلاش کرده است تا با تمرکز بر فرایندهای عمومی تحول فرهنگی در ایران معاصر، مانند رسانهای شدن، زنانه شدن، امروزی شدن، جوانی شدن، فراغتی شدن، شبکهای شدن و…، تجربه تجدد در ایران معاصر را با رویکردی انسان شناسانه و روشی مردمنگارانه توصیف و تحلیل کند. ایده کانونی این آثار این است که تجدد در ایران امری تحقق یافته است. برخلاف دیدگاههایی که تجدد را انکار میکنند یا آن را نوعی تقلید خام از غرب میدانند، فاضلی تجدد را به صورت امری بومی یا ایرانی نشان میدهد. «آرمان ملی» به بهانه تعلیق برخی اساتید دانشگاههای کشور با این جامعهشناس و انسانشناس گفتوگو کرده که در ادامه ماحصل این گفتوگو را میخوانید.
*دانشگاه به عنوان نهاد علم مدرن در جامعه ایران همواره در معرض نگاههای سیاسی و جناحی قرار داشته است. این در حالی است که با تعلیق برخی اساتید دانشگاهها در ماههای اخیر شاهد اخراج برخی اساتید دانشگاهها در کشور هستیم. ریشه این برخوردها را در چه مسائلی میدانید؟
از سال57 که انقلاب اسلامی پیروز شد و حتی سالها پیش از شکلگیری انقلاب، تعارض و درگیری بین بنیادگران مذهبی و نهاد دانشگاه و علم جدید به ویژه علوم انسانی آغاز شده بود. شاید انتشار کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» جلال آل احمد را بتوان نقطه آغاز و عطف درگیری و تعارض این رویکرد و نهاد علم مدرن و دانشگاهها دانست. پیش از انتشار کتاب«در خدمت و خیانت روشنفکران» یعنی در سال های1340 و از آغاز ظهور علم جدید در دوران قاجار خرده تنشهایی بین مذهبیون و به خصوص مذهبیون سیاسی علم جدید و جهان بینی علمی جدید وجود داشت. با این وجود تنشهایی که در دوران قاجار و پهلوی اول میان مذهبیون سیاسی و علم و نهاد علم شکل گرفت به ندرت به صورت خشونت بار بود. تنشها در دوران قاجار و پهلوی اول تنشهای گفتمانی و منازعه فکری بود. از این حیث این تنشها هم برای مذهبیون و هم برای عالمان جدید سازنده و آموزنده بود. از زمانی که آلاحمد کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران را نوشت تصویری که وی از علم جدید و به ویژه علوم انسانی ارائه کرد تصویری جانبدارانه بود. اما در همان زمان از آن جایی که مذهبیون سیاسی قدرت اجرایی، اداری و سیاسی برای اعمال اراده خود علیه نهاد علم و دانشگاه را در اختیار نداشتند در عمل تنشها و تضادهای میان این مذهبیون با دانشگاهیان در سطح مناقشههای فکری باقی ماند. پس از انقلاب و در دو سال ابتدایی انقلاب نیز اگر چه درگیریها تند و تیز شده بود، اما در عمل سبب حذف علیه دانشمندان و دانشگاهیان نشده بود.
* این تعارضها از چه زمانی شدت گرفت؟
از زمانی که موضوع انقلاب فرهنگی در کشور مطرح شد این تعارضها و درگیریها شدت گرفت و بعضا شکل خشونت باری نیزبه خود گرفت. از این زمان است که تعارض با دانشگاهیان از حالت گفتوگو، بحث و تعارضات فکری به حذف، اخراج، تعلیق و طرد برخی دانشگاهیان انجامید. در جریان انقلاب فرهنگی یعنی در سالهای پنجاه و نه، شصت و شصت و یک جمعی از برجستهترین دانشمندان و نخبگان فکری و آکادمیک ایران به ناگزیر دانشگاهها و حتی برخی ایران را ترک کردند. پس از تصفیه دانشگاهها کم کم سازوکارهای نهادی در دانشگاههان شکل گرفت. سازوکارهایی مانند گزینش، استخدام و جذب هیات علمی به صورت نهادی به شکلی طراحی شد که از ورود افراد اندیشه ورز و متفکر مستقل جلوگیری شود. این اقدام نهادی بخشی از استعدادهای درخشان را که میتوانستند سرزمین دانشگاه را آبیاری و پرورش دهند محروم کرد. هنگامی که ما از جریان حذف و طرد دانشگاهیان صحبت میکنیم معمولا این بخش از نیروهای توانمندی که میتوانستند در نهاد علم به آموزش و پژوهش بپردازند و نقش مهمی در بالندگی فرهنگ و جامعه امروز ایران ایفا کنند را نادیده میگیریم. این در حالی است که در کارنامه حذف و طرد یروهای فکری، فرهنگی، علمی و نخبگان معرفتی این بخش از حذف شدگان جمعیتی هستند که چندین برابر کسانی هستند که به دانشگاه راه یافته و پس از مدتی از نهاد علم طرد شدهاند. به همین دلیل باید عنوان کرد که داستان مواجهه این رویکرد با نهاد دانشگاه پیش از انقلاب آغاز شده بود و به صورت شدیدتری در سالهای ابتدایی انقلاب و انقلاب فرهنگی خود را آشکار کرد. در این مقطع زمانی جریان علیه برخی متفکران و اندیشمندان به دو شکل عمده عمل میکردند. نخست اخراج و طرد دانشمندان و اندیشمندانی که از پیش از انقلاب57 در دانشگاهها استخدام شده بودند و دوم جلوگیری از ورود برخی اندیشمندان به نهاد دانشگاه است که از طریق سازوکار گزینش و حذف هیات علمی انجام میشد.
*این وضعیت تا چه زمانی ادامه داشت و چه روندی را طی کرد؟
در سال76 و روی کار آمدن دولت اصلاحات فضای سیاسی و دانشگاهی تا حدود قابل توجهی بازتر شد و تعارضها و تنشها کاهش پیدا کرد. اگرچه در هشت سال دولت اصلاحات نیز این تنشها هرگز به نقطه صفر نرسید. در این دوران تنشها و تعارضها در حوزه عمومی و گفتوگوهای انتقادی انتقال یافت. به همین دلیل میتوان عنوان کرد این تنشها و تعارضها در این دوره جنبه سازنده نیز داشت. بحثهای جدی درباره اسلامی شدن علوم انسانی در دانشگاهها و ظهور متفکران و گفتمانهای انتقادی در این سالها رونق زیادی پیدا کرد. با این وجود با روی کار آمدن دولت محمود احمدی نژاد مجددأ داستان برخورد با دانشگاهیان و اندیشمندان آغاز شد. در این دوران نیز مانند انقلاب فرهنگی حذف اندیشمندان رواج پیدا کرد و از سوی دیگر ورود دانشمندان مستقل به دانشگاهها با موانع جدی مواجه شد. داستان مکرر مواجه با دانشگاهیان و اندیشمندان مستقل در دولت حسن روحانی تا حدودی کاهش پیدا کرد اما هرگز به صورت کامل متوقف نشد. در سالهای اخیر و با روی کار آمدن دولت رئیسی مجددأ داستان تلخ مواجهه با برخی دانشگاهیان مستقل مانند دوران انقلاب فرهنگی و دولت احمدی نژاد آغاز شده است. به همین دلیل نیز برخی این روزها را انقلاب فرهنگی سوم نامگذاری کردهاند.
*این سخن به معنای این است که دولتهای اصولگرا هر زمان که روی کار آمدهاند تقابل بیشتری با نهاد دانشگاه داشتهاند. چرا این تقابل در این دورانها جدیتر است؟
بله؛ این اتفاق رخ داده است. در دو سال اخیر که دولت ابراهیم رئیسی روی کار آمده رویکردی که دولت اصولگرای وی نسبت به نهاد دانشگاه و برخی اندیشمندان مانند دوران انقلاب فرهنگی و دولت احمدینژاد است. این مواجهه از چند منظر قابل تحلیل است. شاید تلخترین وجه این مواجهه این است که دولت از تجربه دو دوران گذشته درسهای لازم را نگرفته است. انقلاب فرهنگی و دولت احمدینژاد نه تنها نتوانست چراغ علم و معرفت و اندیشه ورزی را در دانشگاهها و جامعه خاموش کند، بلکه این برخوردها منجر به خصومت بیشتر بین دانشگاهیان و این جریان شد. همچنین تجربه دو دوره خشونت علیه نهاد علم و دانشگاه پیامدهای تلخی برای آموزش در دانشگاهها داشت و به منافع ملی و حقوق دانشگاهیان و دانشجویان آسیبهای جدی زد. خروج هر کدام از دانشگاهیان و اندیشمندان مستقل از نهاد دانشگاه به معنای خالی شدن جای یک استاد و معلم دلسوز، خلاق و تأثیرگذار در نهاد دانشگاه و آموزش عالی است. این موضوع نیز به دلیل این است که صدها و هزاران دانشجو از حقوق آموزشی و پرورشی خود یعنی حق داشتن استاد و معلم کارآمد و توانمند محروم میسازد. از این زاویه اگر به موضوع نگاه کنیم حذف، تعلیق، بازنشسته کردن، اخراج و منزوی کردن هر دانشمند و دانشگاهی اصلی از فرایند آموزش دانشگاهی به معنای تعرض به حقوق صدها و هزاران دانشجویی است که برای یادگیری و آموزش به دانشگاه آمده تا اساتید و معلمان واقعی به آنها آموزش دهند، اما استادان، شبه استادان و مدرسانی که از سواد آکادمیک برخوردار نیستند به آنها آموزش میدهند. به همین دلیل داستان حذف و طرد هر استاد راستین به معنای نادیده گرفتن حقوق صدها دانشجوی امروز و صدها دانشجوی فردا خواهد بود. اتفاق دیگری که در ماههای اخیر رخ داده این است که نسل جدید استادان که افراد مستعد و متعهدی هستند و میتوانند در آینده به استادان بزرگی تبدیل شود نیز طرد یا حذف میشوند. بدون تردید پیامد برخورد با استاد جوان توانمند چیزی نیست جر آسیب به دانشگاه فردا. اتفاقی که میتواند سرمایههای کشور را از بین ببرد و به منافع ملی آسیب بزند.
احسان انصاری
ارسال نظر