تیراژهای 50 نسخهای و آخرین هشدار برای صنعت نشر
آرمان ملی- هادی حسینینژاد: افزایش نهادههای تولید کتاب و در راس آنها کاغذ، قیمت کتاب را به شکل فزایندهای گران کرده است؛ تا جایی که قیمت هر صفحه کتاب به 500 تومان رسیده است. این وضعیت، بیش از پیش دستاندرکاران و حلقههای صنعت نشر را دچار چالش و رکود کرده و قشر کتابخوان جامعه نیز که معمولا به لحاظ اقتصادی، وضعیت میانهای دارد را از دسترسی به کتابهای مورد نیاز خود باز داشته است. گواه روشن این شرایط، تقلیل تیراژ کتابها به 100 و حتی در مواردی به 50 نسخه است. در این شرایط، ظرفیتهای صنعت چاپ نیز بیشتر به سمت مصارف تجاری و بستهبندی معطوف شده است و به نظر میرسد چاپ دیجیتال، آینده محتوم صنعت نشر باشد. در اینباره گفتوگویی را با جلال ذکایی، نایبرئیس اتحادیه چاپ دیجیتال و لیتوگرافی و مدیرکل اسبق دفتر چاپ و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ترتیب دادهایم تا از او پیرامون معضلات امروز صنعت نشر و همچنین راهکارهای احتمالی برایگذار از بحران بپرسیم. آنچه در ادامه میخوانید، مشروح این گفتوگو است.
همانطور که اطلاع داريد، به دنبال افزايش نرخ تورم در ماهها و سالهاي اخير، بازار کتاب نيز دستخوش گرانيهاي بيسابقهاي شده، تا جايي که مطابق با گزارش خانه کتاب، قيمت متوسط کتابهاي چاپ شده در آذر ماه، به بالاي 85 هزار تومان رسيده است. تحليل شما از شرايط کنوني بازار کتاب چيست؟
بله. متأسفانه قيمت کتاب بهشدت افزايش پيدا کرده و بايد گفت کتاب ديگر به يک کالاي لوکس تبديل شده است. طبيعتا به دليل همين قيمت بالا، قشر متوسط توان خريد کتاب را ندارند؛ آن هم در شرايطي که قشر متمکن هم عموما تمايلي به خريدن و مطاله کتاب را ندارند. بنابراين شرايطي که امروز شاهد آن هستيم، در حکم زنگ خطري جدي براي صنعت نشر به شمار ميآيد؛ بهطوري که اگر تا پيش از اين شاهد خارج شدن ناشران کوچک از گردونه نشر بوديم، امروز ناشران بزرگ و قديمي نيز بر اثر گرانيهاي پيش آمده در معرض تهديد هستند و با بحرانهاي جدي، فاصله بسيار کمي دارند، اما از زاويه ديگري نيز ميتوان به موضوع کتاب نگاه کرد که برخي معتقدند کتاب دارد به قيمت واقعي خود نزديک ميشود و با کم شدن يارانههايي که تا الان وجود داشته، زمينه حرفهاي شدن صنعت نشر در حال فراهم آمدن است. در واقع اين نگاه وجود دارد که در شرايط حاضر، تنها آن دسته از ناشرآنکه فعاليت حرفهاي دارند، ميتوانند گليم خود را از آب بيرون بکشند و به فعاليت حرفهاي خود ادامه دهند، اما به نظر من اين امر در شرايطي محقق ميشود که توان خريد کتاب در جامعه، وجود داشته باشد و افزايش يابد. البته معتقد نيستم که اين امر با تزريق يارانه قابل دستيابي است، بلکه تنها در شرايطي شاهد افزايش توان خريد کتاب در جامعه هستيم که اقتصاد عمومي کشور بهبود پيدا کند تا جامعه متوسط به تمکن حداقل برسند. تنها در آن صورت است که روند گراني کتاب، چندان نگران کننده نخواهد بود و قطع يارانهها ميتواند نويدبخش يک صنعت نشر حرفهاي باشد.
به نظر شما سرانجام کاغذ به عنوان اصليترين ماده اوليه مصرفي در توليد کتاب، چه خواهد شد؟ قيمت اين نهاده با وجود حمايتهاي دولتي و تاکيد بر تقويت واحدهاي توليد، سير صعودي داشته و در مقطعي به بندي يک ميليون و 300 هزار تومان نيز رسيده است. آيا ميتوان به بهبود شرايط اميدوار بود؟
در رابطه با مساله کاغذ، حتي در روزهاي اول استقرار دولت سيزدهم که وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي به ضرورت خودکفا شدن کشور در توليد کاغذ اشاره ميکرد و بعد به 90 درصد، 80 درصد و ارقام پايينتري تقليل پيدا کرد، من هم مانند بسياري از کارشناسان بر اين نکته تاکيد داشتم که به هر حال بايد اقتضائات اقليمي کشور را براي توليد کاغذ در نظر بگيريم. واقعيت اين است که ايران در منطقهاي معتدل و خشک قرار گرفته و خشکساليهاي اخير نيز مزيد بر علت شده که افزايش توليد کاغذ توجيه اقليمي نداشته باشد. کاغذ از الياف گياهي موجود تفالهها و ضايعات کشاورزي نظير نيشکر، کاه و کُلَش برنج يا گندم و يا چوب ساخته ميشود و مساله مهم ديگر، آببر بودن صنعت کاغذسازي است. به همين دليل تنها کشورهايي در توليد کاغذ موفق هستند که هم در تامين اليافهاي گياهي و هم در دسترسي به آب فراوان مشکلي نداشته باشند. مستحضر هستيد که 98 درصد خمير کاغذ از آب تشکيل شده و در فرايند توليد کاغذ، بخشي از اين آب به پسماند و بخشي نيز در فرايند پخت کاغذ، بخار ميشود. اين درحالي است که ايران با فقر منابع آب مواجه است؛ چه نزولات جوي و چه آبهاي سطحي رودخانهها و... شرايط مطلوبي ندارند که بخواهيم براي ارتقاي توليد کاغذ روي آنها سرمايهگذاري کنيم. بنابراين تلاش براي خودکفا شدن کشور در توليد کاغذ، به نظر من منطقي نيست. اما يک پيشنهاد ميتواند سرمايهگذاري روي کارخانههاي فراسرزميني در کشورهاي همجوار باشد. مثلا کشوري مثل تاجيکستان که در هر دو منبع، کشوري غني است، ميتواند مقصد خوبي براي سرمايهگذاران ايراني، چه در بخش خصوصي و چه در بخش دولتي باشد. در اين صورت بخشي از کاغذ توليدي در اين کشور ميتواند در ايران مورد مصرف قرار گيرد و بخشي از آن نيز قابليت عرضه در بازارهاي منطقهاي و جهاني را خوهد داشت. کشور قزاقستان نيز گزينه خوبي است که کارخانههاي مجهزي براي توليد کاغذ بستهبندي در اين کشور فعاليت دارند و محصولاتي نظير کاغذ کرافت، لاينر و تستلاينر توليد ميکنند که در کارتنسازي مصرف دارند. در مجموع بايد بگويم کشور ايران به دليل محدوديتهاي اقليمي، کمآبي و عدم دسترسي کافي به منابع اليافي مورد نياز، شرايط مناسبي را براي توليد کاغذ ندارد و بايد به فکر راهکارهاي جايگزين باشيم.
وقتي با اهالي چاپ همصحبت ميشويم، از تضعيف بخش فعال در نشر و گرايش به چاپهاي صنعتي و تجاري خبر ميدهند. اوضاع از چه قرار است؟ از طرف ديگر در سالهاي اخير، شاهد رشد تکنولوژيهاي چاپ ديجيتال بودهايم که بخشي از آن در حوزه چاپ روميزي در خدمت چاپ نشر قرار گرفتهاست تا جوابگوي تيراژهاي پايين کتاب باشند. آيا آينده چاپ کتاب را بايد در چاپ ديجيتال متصور بود؟
البته اين مساله، تنها مختص ايران نيست و اساسا در جهان رخ داده است. يادم ميآيد در گزارشهايي که 10 سال پيش به دستمان ميرسيد، نسبت چاپ نشر به چاپ بستهبندي، 30 به 70 يا 40 به 60 بود، اما اين نسبت در حال حاضر خيلي تغيير کرده و فکر ميکنم درصد چاپ نشر تنها بين 10 تا 15 درصد از ظرفيت توليد صنايع چاپ را به خود اختصاص دهد. البته اين ارقام، مربوط به کشورهاي توسعهيافته است که هنوز تيراژ کتاب در آنها، ارقام بالايي را شامل ميشود. اين نکته را نيز بايد در نظر داشت که در اين کشورها، ملاحظات زيستمحيطي، کارخانهها و دستاندرکاران اين صنعت را به استفاده از کاغذهاي بازيافتي ملزم ميکند. حتي براي حفاظت از محيط زيست، استفاده از کتابهاي الکترونيک و پلتفرمهاي مختلف کتابخواني نيز در اين کشورها ترويج ميشود که زيرساختهاي خاص خود را ميطلبد. در ايران اما شاهد وضعيت بساماني نيستيم؛ بهطوري که حجم بالايي از کاغذي که در توليد کتاب مورد استفاده قرار ميگيرد، به نشر کتابهاي کمکآموزشي و دانشگاهي اختصاص مييابد که در دايره نشر عمومي کشور، تعريف نميشوند. بنابراين در پاسخ به سوال شما؛ اگر مراد ما از نشر، کتابهاي عمومي باشد بايد بگويم نسبت چاپ نشر به چاپ بستهبندي بسيار پايين است. من خبر دارم که بسياري از ناشران به انتشار کتاب با تيراژهاي حداقلي؛ حتي در حد 50 و 100 نسخه روي آوردهاند و به مجرد اينکه به فروش رسيد، نسبت به چاپ نسخههاي بعدي اقدام ميکنند. بنابراين گفته شما را تصديق ميکنم که سمت و سوي صنعت چاپ در کشورمان، معطوف به بازار بستهبندي است؛ هرچند که حوزه بستهبندي نيز با پررنگ شدن ظرفيتهاي چاپ ديجيتال، امکان شخصيسازي محصولات چاپي و تقويت چاپ POD (Ç ÈÑÍÓÈ ÊÞÇÖÇ) ÏÑ ÂíäÏåÇí äåäÏÇä ÏæÑ¡ ÏÇÑ ÇáÔåÇíí ÎæÇåÏ ÔÏ.
چنانچه استحضار داريد، متوليان حوزه نشر در وزارت ارشاد، مترصد برگزاري سي و چهارمين نمايشگاه کتاب تهران هستند. اين رويداد در اتمسفر فعلي جامعه و با متغيرهاي اقتصادي موجود، چقدر ميتواند به بازار کتاب، رونق بدهد؟
من از ديرباز اين باور را داشتهام که اساسا نمايشگاه کتاب تهران، يک جشن بزرگ است و خيلي نميتوان از آن براي توسعه و رونق دادن به بازار کتاب استفاده کرد. گو اينکه روايتهاي مختلفي وجود دارد که درصد قابل توجهي از فروش سالانه ناشران از طريق اين رويداد محقق ميشود، اما بايد توجه داشته باشيم که حتي در اين صورت، چنانچه کمبود منابع مالي طبقه متوسط جامعه و روند افزايش قيمت کتاب با همين منوال ادامه پيدا کند، نمايشگاه کتاب نيز نميتواند کمکي جدي به صنعت نشر بکند. تخصيص يارانه نيز به دليل محدوديت در بودجه، ظرفيت مشخصي دارد و امکان پوشش دادن تمام جامعه نيست. به همين خاطر فکر ميکنم نمايشگاه کتاب تهران يک رويداد فرهنگي جشنگونه بوده که تا حدي به اقتصاد نشر نيز کمک ميکرده؛ اما با شرايطي که امروز در جامعه و بازار کتاب شاهد آن هستيم، کوچک شدن سبد خريد بازديدکنندگان از اين رويداد امري بديهي و محسوس است؛ کمااينکه در نمايشگاه امسال نيز شاهد اين مساله بوديم. حتي در مواردي شاهد بوديم که مردم دست خالي از نمايشگاه بازميگشتند؛ آن هم نه به دليل اينکه کتاب مورد نظر خود را پيدا نکردهاند، به اين دليل که توان خريد آن را نداشتند. بنابراين بعيد ميدانم که نمايشگاه کتاب بتواند با وجود يارانه و بنکارتها به قشر کتابخوان از يکسو و اقتصاد نشر از سوي ديگر کمک شاياني بکند.
آيا سياستهاي حمايتي نظير تخصيص بن کارت و يارانههاي فروش در اين رويداد، ميتوانند تاثيرات پايداري در اقتصاد نشر داشته باشند؟
کسي که از شرايط اقتصادي حاکم بر دولت و منابع مالي در اختيار دولت خبر داشته باشد، ميداند که کسري بودجه حال حاضر، بيسابقه است. از طرف ديگر چندبرابر شدن قيمت کتاب، مابهازاي برابري در ميزان افزايش يارانهها نداشته است. اخيرا خبري را شنيدم که مطابق با آن تا آذرماه، چيزي کمتري از 50 درصد بودجه سال 1401 به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي تخصيص پيدا کرده است. در اين شرايط، خيلي سخت است که به يارانههاي بخش کتاب بتوان اميدوار بود. هرچند که به دليل کمبود منابع و اينکه امکان افزايش يارانهها وجود ندارد و همچنين به دليل افزايش شديد قيمت کتاب در يکي دو سال اخير، حتي با فرض تخصيص تمام و کمال يارانهها، نميتوان تاثير حائز توجهي را براي آن متصور بود. متأسفانه بايد بگويم که يارانههاي کتاب در حال حاضر تنها به دلخوشيهايي کوچک و گذرايي تقليل پيدا کرده که تاثير چنداني براي جامعه و صنعت نشر ندارند.
به عنوان آخرين سوال، به نظر شما چرخه نشر (اعم از ناشر، چاپخانهها، موزعان و کتابفروشان) بايد با چه استراتژياي به مديريت و کنترل شرايط موجود بپردازند؟
راههايمختلفي بايد مورد بررسي قرار گيرد تا ببينند کدام يک براي گذار از شرايط موجود، کارايي لازم را دارد. يکي از کارکاردهاي انجمنها همين است که در شرايط بحراني دور هم بنشيند و راهکار مناسبي را براي اعضاي خود برگزينند و حتي آن را به دولت پيشنهاد کنند. فارغ از اين وظيفه هميشگي، در شرايط بحراني اين رسالت پررنگتر است. البته انجمنها بايد ظرفيت پيشبيني هم داشته باشند، يعني قبل از بروز بحران، آن را پيشبيني کرده باشند و براي آن راهکارهايي را انديشيده باشند. اما فقط يکي از پيشنهادهايي که به ذهن من ميرسد و فکر ميکنم از آن طريق بتوان صنعت نشر، بهخصوص ناشران متوسط و کوچک را از بحران خارج کرد، تجميع منابع؛ اعم از منابع انساني، منابع مالي و سرمايههاي پيدا و پنهاني مثل حق نشر کتابهاست. در واقع ما به کنسرسيومهايي در صنعت نشرمان نياز داريم که با تجميع سه، چهار تا 10 ناشر تشکيل شوند و منابع آنها را در يک فضاي اشتراکي، به کار گيرد. صنعت نشر بايد به فعاليتهاي مشترک روي بياورد زيرا ديگر فعاليت فردي براي ناشران کوچک، امکانپذير نيست. براي تحقق اين هدف، چند پارامتر را بايد در کنار يکديگر مورد توجه قرار داد: کاهش منابع مالي ناشران از يکطرف و افزايش قيمت نهادههاي توليد (مانند کاغذ و مقوا و چاپ و....)، گران شدن کتاب و کاهش توان خريد مردم از سوي ديگر، همه و همه باعث ميشود ناشران در گام اول که بقاست، دچار چالش شوند. فعاليت در هر شغل و بيزينسي مستلزم اين است که ابتدا به شرايط بقا در بازار رسيد؛ بنابراين بايد هزينههاي مازاد را به حداقل رساند؛ هزينههايي نظير اجارهبهاي ملک، حقوقها و دستمزدها، هزينههاي جاري و هزينههاي سربار. نکته بعدي اين است که بهرهوري از منابع را به بالاترين سطح رساند. بزرگترين منابع ناشران به نظر من، حق نشر کتابهايشان است که متأسفانه در حال حاضر بسياري از ناشران توان انتشار آنها را ندارند و بازار نيز کشش لازم را براي عرضه آنها ندارند. اما اگر کاهش هزينهها و استفاده بهينه از سرمايهها و ظرفيتهاي موجود را در کنار يکديگر ببينيم و در دستور کار قرار دهيم، کار راحتتر ميشود. حالا اگر اين دو دستورالعمل در يک فضاي اشتراکي و با همافزايي چند ناشر شکل بگيرد، نتايج به مراتب بهتري خواهد داشت و به بقاي ناشران همافزار کمک خواهد کرد. به نظر من ناشران ميتوانند يکي دو کتاب را به صورت پايلوت، در تعامل با يکديگر منتشر کنند و نتايج کار را مورد ارزيابي قرار دهند. البته اين همافزايي ميتواند از دايره ناشران نيز فراتر رود و به ساير حلقههاي چاپ و نشر نيز تعميم يابد. بهعنوان مثال طبيعي است که يک ناشر ظرفيت اقتصادي لازم براي احداث چاپخانه يا تاسيس کتابفروشي و... را نداشته باشد اما اگر مثلا 10 ناشر همگام، همسو و همفکري با يکديگر حرکت کنند، چه بسا جرئت ريسک بيشتري پيدا کنند و براي بقاي خودشان، به سرمايهگذاريهاي مشترکي دست بزنند که سهم بيشتري را در بازار براي آنها بههمراه داشته باشد.
ارسال نظر