عباس کریمی در گفتوگو با «آرمان ملی»:
بازار کتاب ناامن است
آرمان ملی- هادی حسینینژاد: عباس کریمی عباسی متولد 1352 شمیرانات است. وی که دانشآموخته و مدرس سینما، ارتباطات و روزنامهنگاری و ادبیات انگلیسی است تاکنون دبیری ترجمه شش مجموعه کتاب را برای شش نشر برعهده داشته، بیش از 20 کتاب در زمینه تالیف، تحقیق و ترجمه ادبی دارد. کریمی عباسی بازار کتاب را بازاری ناامن میداند که ناشرنماها آن را در قبضه اختیار خود دارند و به دلیل نبود قوانین شفاف و موثر، به عرصه جولان متقلبان و کتابسازان تبدیل شده است. گپوگفتی با او داشتیم تا علاوه بر اطلاع از آخرین فعالیتهایش در حوزه ترجمه، کمی بیشتر با نظراتش درباره بازار کتاب آشنا شویم؛ گفتوگویی که در ادامه میخوانید.
سالهای اخیر، سالهای پرکاری برای شما در حوزه ترجمه بود. کمی درباره فعالیتهای حال حاضر خود در این حوزه توضیح دهید.
سالهای زیادی میشود که در حوزه ترجمه ادبی فعال هستم اما بیشتر این ترجمهها به دلیل شغل روزنامهنگاری در روزنامهها و مجلات تخصصی انجام و پس از مدتی به فراموشی سپرده میشد. به تعریف دیگر از دسترس مخاطب خارج و در انبوه متون موجود گرد نسیان میگرفت. این شد که به فکر افتادم این تلاش را صرف قدیمیترین و ماناترین رسانه مکتوب جهان یعنی کتاب کنم. از سویی ناملایمات زیادی را در حوزه ترجمه تجربه مشاهده کرده بودم و ازاینرو، در سال 1395تصمیم به تأسیس گروه مترجمان برگردان گرفتم که در کنار کشف استعدادها و حمایت از حقوق مترجمان، منجر به هستهای مطمئن برای گزینش آثار برتر ادبی است و در حال حاضر، مرکزی با بیش از دویست مترجم ادبی از پیشکسوتان گرفته تا تازهواردان به عرصه ترجمه است. در این سالها نزدیک به صد کتاب ترجمه در حوزه ادبیات ترجمه کردهایم که بیشتر آنها رمان است و در آن میان چند دفتر شعر هم وجود دارد. البته با ظهور کرونا و در تعاقب آن مشکلات اقتصادی ناشران در سالهای اخیر برخی از این ترجمهها هنوز در راه منتشر شدن هستند.
در این سالها، شاهد رشد چشمگیر بازار ترجمه، خصوصا در حوزه آثار داستانی بودهایم. بهخودیخود، این رشد را چطور ارزیابی میکنید؟ میل مخاطبان به خواندن آثار خارجی را چطور؟
دلیل اصلی این رشد، فقدان داستان خوب ایرانی است که خود معلول نبود شغلی به نام نویسندگی در کشور ماست. ما شغلی به نام نویسندگی نداریم و مترجمان اندکی هم داریم که شغلشان فقط ترجمه داستان باشد؛ چراکه با توجه به مشکلات اقتصادی مشهود و موجود، این کار شدنی نیست. از طرفی در حوزه داستان ایرانی آنقدر با کارهای سفارشی یا بهتر است بگوییم فرمایشی، روبهرو بودهایم که متأسفانه اعتماد مخاطب به داستان امروز ایران از بین رفته و بازار کسادی پیدا کرده است و البته استثنائات را باید کنار گذاشت. این موضوع یکی از دلایل استقبال خواننده از داستان ترجمه است. از طرفی داستان روز جهان با سینما و تلویزیون آنها همراه و همپاست و نسل جدید که به دلیل تغییرات شدید و روزافزون رسانه به جدیدترین محصولات خارجی دسترسی دارد، تغییر ذائقه داده و برای کشف سبک زندگی دیگر و تجربه از تغییر داستان و سینما به آثار خارجی روی آورده است.
بازار ترجمه به آسیبهای ریزودرشتی در سالهای اخیر دچار شده است. از کتابسازی و ترجمههای ضعیف گرفته تا سرقت ادبی و... به عنوان یک مترجم، شرایط را تا چه اندازه نگرانکننده میبینید و چه عواقبی را برای آن متصورید؟
بازار کتاب بهشدت ناامن و در دست ناشر نمایانی است که فقط به فکر پر کردن جیب خود هستند. متأسفانه ما حتی قانون کپیرایت داخلی هم نداریم تا مترجمی بتواند ثابت کند متن کتابش با تغییراتی اندک به نام مترجمی دیگر و توسط ناشری پختهخوار به صرف اقبال مخاطب مورد تجاوز قرار گرفته است. این وسط افرادی هم با چاپ زیرزمینی آثار مجوزدارِ پرفروش به نام مترجمانی مجهولالهویه به ناشران حقیقی ضربه میزنند و قانونی برای تقابل با آنها وجود ندارد. در حال حاضر مترجمی وجود دارد که یک عکس و مصاحبه از او در فضای اینترنتی نیست و طبق آثار موجود، هفتهای یک کتاب ترجمه کرده است! من از مترجمانی هستم که به اصلاح دستشان تند است و در ترجمه اولیه روزی 12 ساعت رمان هشت قتل بیعیب و نقص که نزدیک 200 صفحه است بیش از یک ماه زمان لازم داشتم. حالا چطور این خانم رمانهایی از دویست تا پانصد صفحه را در یک هفته ترجمه میکند از عجایب آخر زمان است! خود شرایط و اوضاع را بخوانید از این مجمل.
فکر میکنید منطقیترین و قابلاجراترین ایده برای پایان دادن به این رفتارهای غیرحرفهای چیست؟ چطور میشود چرخه نشر را از وجود این آسیبها زدود؟
قانون شفاف قابلاجرا با ضمانت اجرایی و متمرکز بر یک سازمان خاص تنها چاره است. ارشاد باید قوانین لازم و منطبق بر نیاز روز را با کمک مجلس تصویب کند و از آن مهمتر مدیرانی قابل و منصف را برای اجرای آنها تعیین کند.
به نظر شما چرا مقابله با تکثیرهای غیرقانونی در آثار سینمایی، نتیجه داد اما در حوزه کتاب، اهتمام همهجانبهای برای بستن بساط کتابهای تقلبی وجود ندارد؟
برای اینکه مدیران مرتبط با کتاب از ابتدا تاکنون این تقابل را وظیفه قوه قضائیه میدانند و باز هم برمیگردیم به قوانینی که در سینما هست و در کتاب نیست.
ترجمه از ژانرهای جنایی- معمایی از علاقهمندیهای اصلی شما در حوزه ترجمه است. کار کردن در این حوزه، چه ویژگیها و ملاحظاتی را میطلبد؟
ابتدا باید مشخص کنم که ادبیات جنایی با داستان پلیسی مرسوم که در ذهن مردم است تفاوت زیادی دارد. برای بررسی یک داستان و تشخیص تفریحی یا تحلیلی و جدی بودن آن فرمولی ساده وجود دارد. اگر در این ترازو کفه پیرنگ داستانی سنگینتر از کفه تحلیل و شخصیتپردازی آن باشد، این اثر برای سرگرمی صرف و گذران وقت نوشته شده و اگر عکس این باشد، ما با اثری فاخر و جدی روبهرو هستیم البته این به آن معنا نیست که زمانهای جذابی چون آثار دیکنز یا هوگو که پیرنگ جذابی دارند تفریحی هستند. اتفاقا بینوایان و آرزوهای بزرگ دو رمان درخشان ادبی هستند؛ چراکه شما حتی شخصیتهایی فرعی چون خانم هاویشام یا بازرس ژاور را فراموش نمیکنید؛ ژان والژان و کوزت و الیور توئیست و... که جای خود را دارند، چراکه شخصیتپردازی آنقدر غنی است که لاجرم به تحلیل شخصیتها و تأثیر آنها در موقعیت منجر میشود. با این مقدمه، ژانر جنایی که این روزها به غلط گاهی آن را ژانر جرم مینامند (چراکه جرم به معنای قصور و خطاست و قابلیت ایجاد کشمکش شخصیتی را ندارد درحالیکه جنایت به دلیل ماهیت درگیری بالا نظیر قتل و آدمربایی و سرقت مسلحانه و... برای خواننده جذاب است) هم دارای دو
وجه هر داستان دیگر است و میتواند ادبیات محضی در قالب داستان بزرگان متأخری چون فردریش دورنمات، دشیل همت، پاتریشیاهای اسمیت، ریموند چندلر، ژرژ سیمنون، گراهام گرین و متقدمانی چون کارین فوسوم، یو نسبو و پل استر باشد؛ هرچند نویسندگان بزرگ جهان چون همینگوی و فاکنر هم در این ژانر قلم زدهاند. اما دلیل علاقه من به این ژانر که ریشه در نوجوانی دارد. در رمان جنایی خالص ما با کاراکترهایی روبهرو هستیم که در زندگی حقیقی وجود دارند و مثل آثار تفریحی به ویژه قرن طلایی رمان پلیسی که بیشتر شخصیتها اشرافزادههای دماغ سربالا هستند، کاراکترهای نقابزده و اتوکشیده نداریم. این نوع ادبیات که مبدع آن دشیل همت بود و فرانسویها از روی نخوت و لجبازی فطری ناسیونالیستی و خودمرکزپنداری ادبیات جهان، نام رمان سیاه را بر آن نهادند، شخصیتهای منفی و مثبت را قضاوت نمیکند و در آن قهرمان و ضدقهرمان با همه محسنات و معایب خود به تصویر کشیده میشوند. همه اینها را گفتم تا عرض کنم که قدم زدن در این ژانر، نهتنها تجربه و مطالعه زیادی لازم دارد، شناخت خوبی هم از ادبیات میخواهد؛ چرا که اگر انتخاب کتابی برای ترجمه به صرف پرفروش بودن آن باشد و
ملاحظات مختلف مذکور در آن نباشد، باقی فعالیتها از ترجمه تا ویراستاری و کیفیت چاپ و کاغذ بیفایده خواهد بود.
چقدر به ترجمه تخصصی در حوزه ژانر اعتقاد دارید؟ مثلاً میشود گفت فلان مترجم، متخصص ترجمه آثار در یک ژانر خاص است؟
بهشدت به تمرکز بر ترجمه معتقدم و البته این دلیل آن نمیشود که اگر مترجمی در حوزههای مختلف وارد شود، کار عبثی است. این بستگی به مطالعات و تحصیلات و علاقه و تجربه مترجم در حوزه وارد شده دارد. برای مثال تحصیلات و فعالیت و تجارب من در باب رسانه، سینما و ادبیات است اما در دو مورد اول هنوز ترجمهای نداشتهام؛ چراکه ادبیات برایم جذابتر بوده است. بااینحال تمرکز دادن ذهن و وقت روی یک مقوله برکات زیادی دارد که یکی از آنها اعتماد خواننده به ترجمههای یک مترجم در رویکردی خاص است. مترجمان خوبی داریم که هر کتابی را با هر رویکردی ترجمه میکنند و حتی اگر به صرف علاقه باشد ممکن است در بخشی لنگ بزنند. برای مثال در همین ادبیات جنایی کتابی متشکل از مقالات مختلف با چند مترجم دیدم که فاجعهای مثالزدنی است؛ چراکه مترجمان آن هیچ تسلطی بر این نوع ادبی نداشتهاند. مثلاً مجله استرند را که اولین داستانهای شرلوک هولمز در آنها به چاپ رسیده، از آثار کنان دویل خوانده بودند یا نامهای برخی نویسندگان مثل الری کوئین را ملکه الری ترجمه کرده بودند و متأسفانه من چاپ سوم آن را دیدهام که نشان میدهد خوانندگان ما نیز در این زمینه
سرگردانند. از سویی کتابهای نازلی به عنوان داستان جنایی چاپ میشوند که نشاندهنده نبود شناخت کافی مترجم و از آن فاجعهتر؛ دبیر مجموعه مذکور است که متأسفانه در برخی نشرهای باسابقه هم مشاهده میشود و اصطلاحات و اسامی و موارد مختلف درون کتابها به تقریب غلط ترجمه شدهاند. همه اینها ما را به این نتیجه میرساند که تمرکز بر ژانری خاص میتواند تبعات مثبت منجر به اعتماد خواننده را داشته باشد.
گرانی کتاب، سرانه مطالعه پایین، مشکلات معیشتی و اقتصادی جامعه، تقلب و... با کنار هم قراردادن این واقعیتها، چه آیندهای را پیش روی فرهنگ مکتوب، ادبیات و کتاب و کتابخوانی میبینید؟
معتقدم که کتاب در قیاس با کالاهای دیگر گران نیست؛ بلکه درآمدها پایین است و در این گرانی روزافزون منجر به از هم پاشیدن تحمل اقتصادی جامعه در مایحتاج اصلی قرار نمیگیرد. مردم در تهیه اولیه خوراک و پوشاک و برخی مایحتاج اصلی نظیر تحصیل و کرایه رفتوآمد و... ماندهاند و چه انتظاری داریم که دغدغه کتاب و مطالعه داشته باشند. شاید این موضوع مطرح شود که تلفن همراه به عنوان رسانه همگانی موجود و کتاب دیجیتالی میتوانند این معضل را حل کند اما قضیه ریشهدارتر از اینهاست و تا احساس نیاز به کتاب خواندن نباشد در شرایط ایستای اقتصادی هم این موضوع اتفاق نخواهد افتاد. مساله این است که نیاز به خواندن به ویژه داستان که از مهمترین نیازهای امروز برای ارتباط بهتر اجتماعی و درک متقابل انسانی است باید از کودکی نهادینه شود.
ارسال نظر