نسیم خلیلی در گفتوگو با «آرمان ملی»؛
بازتاب گفتمانهای جامعه در آثار نویسندگان سرشناس
آرمان ملی- بیتا ناصر: متأسفانه در کشور ما، ضرورت و اهمیت پژوهشهای ادبی آنچنان که باید و شاید مورد توجه قرار نگرفته است. درصورتی که شناخت جریان ادبیات و داستاننویسی، مستلزم توجه به کارنامه چهرههای تاثیرگذار در دورههای مختلف است. نسیم خلیلی اخیرا مجموعهای چهارجلدی را در حوزه شناختنامه چهار نویسنده شناخته شده کشورمان به رشته تحریر درآورده که به همت نشر آفتابکاران، انتشار یافته است. به این بهانه، گفتوگویی داشتیم با این نویسنده و پژوهشگر که در ادامه میآید.
به تازگي مجموعهاي از شما در حوزه پژوهش و بررسي در آثار چهار نويسنده پيشکسوت«علياشرف درويشيان، امين فقيري، منصور ياقوتي و پرويز دوايي» در قالب شناختنامه و به همت نشر آفتابکاران به چاپ رسيده است. درباره سرفصلها و مواردي که در اين کتابها سراغ آنها رفتهايد، توضيح دهيد.
در اين مجموعه تلاش کردهام با اتکا بر دادههاي متني و روايي اين نويسندگان، يک تصوير موجز اما رسا از جهاننگري و معرفتشناسي آنها به مخاطبان مشتاق شناخت ادبيات داستاني ايران معاصر از يکسو و دغدغهمندان تاريخ اجتماعي از ديگرسو ارائه بدهم؛ از اين رهگذر طبيعيست که هر نويسندهاي بر اساس خصلتهاي انديشگي اصلي خود بازنموده شده است، يکي معلم بوده و بيشتر از اين زاويه به جهان روايت نگريسته، يکي سينمادوست بوده و قصههايشان گفتماني بصريتر بودهاند اما سرفصل مشترک اين شناختنامهها، بازتاب گفتمان اجتماعي و تاريخ مردم در روايتها، تصاوير روايي و فعاليتهاي و کنشهاي اجتماعي اين نويسندگان بوده است. از اين منظر که پيشفرض من براي ورود به اين مطالعه آن بوده که داستاننويسان ايراني به ويژه در دهههاي چهل و پنجاه خورشيدي، اغلب واجد نوعي معرفتشناسي و رويكرد تاريخيگرايانه بودهاند و در نتيجه قصههايشان صرفا از جهاني خيالانگيز برنميآيد بلكه بسياري از روايتهايشان بازتابي از زيستهها، تجارب و تاثيري است كه از گفتمان تاريخمند دوره خود برگرفتهاند و از اين رهگذر ميبينيد كه هر چهار نويسندهاي كه من در اين چهارگانه بررسي كردهام و با قصههايشان زيستهام، از فقر، مبارزه، طبيعتگرايي، زنان، کودکان، فرودستان، ساختار آموزش و خانواده و بحرانهاي اجتماعي حرف زدهاند. آنها قصهگوهايي تاريخمدار بودهاند.
هر نويسنده برآمده از جهاني با تجارب و ويژگيهاي زيستي مختص به خود است که اين مساله زمينهساز خلق سبک و سياق داستاني و منش داستاننويسي او ميشود. از تاثير و جايگاه اين مساله در مسير تحقيق و پژوهشهايتان بگوييد.
تلاش من آن بوده است که نقطه اتکاي اصليام در تدوين و نگارش اين شناختنامهها، متني باشد که به قلم نويسندگان قلمي شده و بازمانده است. اگر به ديگر جوانب زندگي انديشگي و اجتماعي آنها نيز نقبي زدهام باز مبتني و متکي بر اسناد مکتوب بوده است؛ مثلا مصاحبههايي که خودشان اين سو و آن سو انجام دادهاند يا مقالاتي که در معرفي ديدگاههاي فرامتني و اجتماعي خويش نوشتهاند و در کارنامه خود اندوختهاند. براي نيل به اين مقصود تلاش کردهام حتيالمقدور به همه آثار قلمي اين نويسندگان دسترسي پيدا کنم، عميق بخوانمشان و آنچه را که در معرفي جهاننگري و قلم و نثر و روايتشان نياز است محققانه از دل اين آثار بيرون بکشم و آنچه مينويسم متکي بر ارجاعات دقيق متني باشد در نتيجه توجه مخصوصي به سبک و سياق اين نويسندگان داشتهام و در بخشهاي تکميلي هر کتاب نشان دادهام که مثلا همين نويسندگان در ساحتهايي جز داستان نيز با همان سبک و سياق و جهانبيني خاص خود در نگارش داستان، به فعاليت پرداختهاند، مثلا نمايشنامه نوشتهاند، تدريس کردهاند، ترجمه کردهاند يا مثلا فيلمنامه نوشتهاند، پژوهش ادبي كردهاند، درباره فولكلور نوشتهاند، رفاقت کردهاند و شما به عينه ميبينيد که در آن سبك و سياقي كه در داستاننويسي داشتهاند چگونه از آنها يك كل منسجم در تمامي عرصهها ساخته و نمايش داده است.
در بخش دوم کتاب «پشت کوه بيستون: شناختنامـــــه علياشرف درويشيان» بــــه نــام «درويشيان، داستاننويس يا تاريخنگار؟» به بررسي انعکاس تاريخ در آثار او پرداختهايد. از آنجا که پيشتر نيز پژوهشهايي از زندگي فرودستان در آثار ادبي داشتهايد. در پژوهش شما، آثار درويشيان در چه جايگاهي قرار ميگيرد؟
مرحوم درويشيان، يكي از آن نمادهاي تاريخنگاري فرودستان است، در بسياري از روايتهايي كه از درويشيان در دست داريم، ردپاي فقر، بزه، بحرانهاي اجتماعي، زندگي مردم، فرودستان و به حاشيه راندهشدگان كاملا مشهود است به ويژه آنكه به كرات ميبينيم كه درويشيان افزون بر آنكه چنين مسايل مبتلا به اجتماع را در قصههايش بازتاب ميدهد، به نقد و تحليل آنها نيز ميپردازد و اين ارزش اجتماعي و انديشگي روايتهاي او را دوصدچندان ميكند. از اين رو كه شما در اين قصهها، اگر نگاه و نگرش تاريخپژوهانه داشته باشيد، صرفا با توصيف روبهرو نيستيد بلكه نويسنده از خود تصوير رسايي از يك تحليلگر نيز به دست ميدهد كه تلاشش آن است فكتهاي تاريخي را در قالبي جامعهشناسانه اما با زباني ساده به مخاطب ارائه بدهد وقتي درباره طب عاميانه و بحران خلأ نهادهاي درمانگر در تاريخ ايران مطالعه ميكردم بسياري از قصههاي درويشيان روزنههاي فراواني روي پژوهشهايم گشودند، قصه «بيماري» در مجموعه آبشوران درويشيان مثلا يك روايت ناب از موضوع بحران بهداشت و درمان در خانواده فقير ايراني در دوره پهلوي دوم است يا مثلا داستان هتاو يك تصوير رسا از معضل كودكهمسري به دست ميدهد، در داستان گلطلا و كلاش قرمز ميبيند كه چگونه راوي تحليلهايش از چرخه معيوب فقر را در زبان كلاشي كه به سخن درآمده ميگنجاند تا حين دادن اطلاعات و مستنداتي از فقر و فشار اجتماعي مخاطب را به تامل در ريشههاي آفريننده چنين بحرانهايي وادارد. يا مثلا كجا ميتوان درباره مشقات زندگي خانواده يك زنداني، دادههاي موثقي همچون روايت آبپاش درويشيان پيدا كرد.
زندگي پرفراز و نشيب و تجربههاي منصور ياقوتي که پيشتر لقب «چخوف ايران» را به او دادهاند در دورههاي مختلف از او نويسندهاي روايتگر از رنج توده مردم ساخته است. تحليل شما در اينباره چيست؟ درباره کتاب «چراغي بر فراز قصهها» توضيح دهيد؟
زيستن در قصههاي عميق و تاثيرگذار و بهشدت انسانساز منصور ياقوتي او را در نگاه من بيش از آنكه نويسندهاي راوي رنج مردم بنماياند، نويسندهاي مبارز و تبيينگر روح طغيانگر انسان نشان داده است، در واقع پسزمينه اصلي روايتهاي او مبارزه است، برخاستن انسان ضعيف و شوريدنش عليه ناملايمات. قهرمانان قصههاي ياقوتي عليرغم آنكه از فرودستان و رنجكشيدگاناند اما هرگز منفعل نيستند آنها ستم را ميشناسند و ميكوشند بر ضد آن بايستند حتي به بهاي از دست رفتن اندك داشتههايشان، ويژگي برجستهاي كه ياقوتي بزرگ دارد آن است كه خود نيز تا اندازه زيادي شبيه به همين قهرمانان ايدهآل است و در زندگي نيز ثابت كرده است غرور و شرافت را بر مماشات ترجيح داده و همين خصلت را در روح داستانهايش نيز دميده است مخصوصا اينكه اغلب قهرمانان داستانهاي ياقوتي حتي اگر از بستر روستا و رنج و كار طاقتفرسا و كارگرپيشگي نيز برخاسته باشند، نهايتا و در بسياري موارد به كتاب و كلمه و خواندن پناه بردهاند و در واقع از يك جايي به بعد اسلحه آنها به جاي تفنگ، قلم و كتاب و دانش بوده است ولو اينكه در واكنشهاي شتابزده خود عليه ستم طغيانهايي دم دستي نيز پيشه كردهاند، مثلا قربانعلي قصه با بچههاي ده خودمان، يا قهرمانان قصههاي ديگر، بچههاي قصه «آقاي اميدي» كه با نافرماني به معلم نشان ميدهند كه از او آدمي ديگر ميخواهند. ياقوتي در بسياري از اين داستانها دارد به مخاطب تلنگر ميزند كه برخي كرنشها در برابر ظلم و گاهي هم طغيانگريهاي كور نتيجهي ناداني و بيسوادي است و فقط رهايي اصلي را روزي ميتوان فراچنگ آورد كه به دانش و سواد مجهز شده باشيم. داستان پاجوش را به ياد بياوريد كه گونه عبدل وقتي به دارالتاديب ميرود با بچههايي كه اهل كتابند و در حروفچيني هستند آشنا و كتابخوان ميشود و زندگياش متغير ميشود. و چه خوب كه چاپ جديدي از اين داستان ارزشمند به همت نشر ديباچه كرمانشاه منتشر شده و مجددا به بازار كتاب آمده است.
شما در کتاب «در چشمه خورشيد» به پژوهش و بررسي آثار امين فقيري پرداختهايد. بارزترين ويژگــــيهاي داستاننويسي ايشان را چه ميدانيد؟
امين فقيري يكي از بهترين داستاننويسان روستايينويس ماست كه نماد ارزشمند اين شهرت را در دهكده پرملالش ميتوان بازجست. او از اين منظر كه از شهر به روستا رفته است در مقام يك ناظر بيروني كه در عين حال سخت ممزوج با فرهنگ و زيستمان روستاييان است، نقطههاي كور بسياري را درباره آن زندگيها روشن كرده و به مخاطبش نشان داده است، شما در اين قصههايي كه فقيري با نگاهي تحليلگر و رويكردي جامعهشناختي مينويسد، دادههاي فراواني درباره روانشناسي اجتماعي مردم روستا، بحران اخلاق، مساله فرساينده فقر و تمول مديريت نشده، كه بازتابش در قصه آب خود مينماياند، مساله پاندميها، بيماريهاي همهگير، نبود موقعيتهاي كاري، بحران اقتصادي و مسايلي از اين دست را در ساختار جامعه روستايي ايران در تاريخ پهلوي دوم، ميتوانيد بيابيد اما آنچه فقيري را در نگاه من به يادماندني كرده است، نگاه انسانشناسانه عميق اوست به ويژه در مواجهه با موضوع خطير عشق. فقيري با قلمي قوي، نگاهي عميق و كاملا بيطرف، از عاشقانههاي به حزنآكندهاي روايت ميكند كه انسانها را در متن يك زندگي فرساينده غمبار به هم نزديك و از هم دور ميكرده است؛ زاويه ديد نويسنده در اين قصهها كاملا بر مدار شناخت و تحليل درونيات انسان است و عميق و تاملبرانگيز است، نمونه برجسته چنين داستانهايي، داستان درخشان «آب و عشقش» است.
در کتاب «مثل باغچهاي در بهار» به بررسي آثــار پرويز دوايي در حوزه داستاننويسي، فيلمنامهنويسي و ترجمه پرداختهايد. از جايگاه و نقش آثار دوايي در ادبيات معاصر بگوييد.
دوايي از آن آدمهاي بهشدت تاثيرگذار به لحاظ روحي بر انسان ايراني معاصر است. هنوز هم عليرغم كهولت سن، پس از سالها دوري از ايران، براي ايران و به پاس زيباييهاي گذشته و حرمت رفاقت و عشق به وطن كه ناميراست نامههايي از پراگ برايمان مينويسند كه در آن هم اندوه زيستن در جهاني پيوسته رو به قهقرا موج ميزند و هم اميد به زندگي در همين جهان با توسل به يك فلسفه ارزشمند: ديدن جزئيات زيباي زندگي و يا پناه بردن به زيبايي خاطرات. در قصههاي دوايي نيز همين رويكرد بعضا مشهود است. به اضافه نوعي واقعگرايي تاريخمند كه او را در مجموعهاي گنجانده است كه بيش از هر چيز با هدف تبيين تاريخ و بازتاب آن در ادبيات داستاني معاصر ايران قلمي شده است. دوايي از تاريخ و جنگ جهاني و فقر و طب عاميانه و رنج و تنهايي و مرگ مينويسد اما ويژگي او اين است كه از شادي و اميد و زيبايي نيز غافل نميشود خوشيهاي كوچك، لذت فيلم ديدن، شيريني نقل بيدمشك توي ظرف بارفتن عيد نوروز، گربهاي كه از دست مادر لقمه ميخورد، صبح برفي دلانگيز كودكي و عشق، دوست داشتنهايي لطيف، زيبا كه همكلاسي دوران كودكيست و الفبا ياد ميدهد، بيم و اميد جواني، دوايي رنج و تاريخ را در لفافي ابريشمي روايت ميكند، ميخواهد كمتر اذيت بشويم شايد هم زيستهها و تجربههاي او به صعوبت زيستهها و تجربههاي ديگر نويسندگاني كه با فقر دمخور بودهاند نيست. من فكر ميكنم براي بقا به زيستن در جهاننگري دوايي نيازمنديم. او نيز مبارزه را به يادمان ميآورد. مبارزه او با آن مبارزهاي كه مثلا نويسنده راسخي مثل ياقوتي بر آن پاي ميفشارد، فرق دارد اما اين شكل از مبارزه را نيز بايد بياموزيم. در اين شناختنامهها خواستهام به مخاطب بگويم كه به جز يادگيري تاريخ و جامعهشناسي و انسانشناسي، ما به اعتكاف در حريم اين قصهها نياز داريم.
در نگارش اين مجموعه، رگههايي از احساس و علاقهمندي شما به آثار و جهان داستاني اين چهار نويسنده مشهود است. کمي در اينباره توضيح دهيد؟
چنانچه پيش از اين اشاره كردم من فقط در مقام يك محقق و پژوهنده با اين آدمها و داستانهايشان تعامل برقرار نكردم؛ من به عنوان كساني كه ميخواهند انسان و دشواريهاي زيستن را فرا ياد بياورند و به من بگويند كه چگونه بايد زيست، به داستانهايشان و زندگيشان نگريستهام. نوشتن اين شناختنامهها اگر خدمت ناچيزي به تاريخ اجتماعي و ادبيات داستاني و معرفي بيش از پيش اين نويسندگان به مخاطبان ادبيات باشد، يك خدمت خيلي بزرگ به شخص خودم من در مقام محقق و نويسنده اين آثار بود. خدمت به خودم از اين منظر كه فرصتي پيدا كردم كه بيشتر بخوانم، بيشتر بياموزم، بيشتر بشناسم. من با عشق و به عنوان يك كار دلي به اين مجموعه پرداختم و اميدوارم اين موضوع تاثير مثبت و خوبي بر مخاطب اين كتابها بگذارد افزون بر دادههايي كه در اين كتابها با مشقت و ممارست و از دل مطالعه دهها اثر و كتاب فراهم آمده است.
با توجه به جايگاه پژوهش در ادبيات معاصر، آيا اين مجموعه شناختنامه ادامه خواهد داشت؟
شخصا بسيار مشتاقم كه اين راه را ادامه بدهم به ويژه اينكه در همين مدت كوتاه بازخوردهاي بسياري از انتشار اين شناختنامهها گرفتهام حتي از شخص آقايان فقيري و ياقوتي كه كتابها را خواندند و از تامل جزئينگرانه و دقيقي که در قصههايشان شده بود خوشحال شدند و آقاي ياقوتي از اتکاي به متن به جاي پرداختن به حاشيه زندگي نويسندگان کاري که مثلا سامرست موآم انجام ميداده در تدوين شناختنامهها تمجيد کرده است. من دوست دارم درباره نويسندگان بزرگي که دوستشان دارم و فکر ميکنم بيشتر بايد شناخته شوند بنويسم، درباره ابراهيم رهبر، محمدمحمدعلي، فريدون تنکابني و فراوانند اين اسمها و اين آدمها که بزرگند و تاثيرگذار.
مخاطبان اين کتابها بيشتر چه قشري را شامل ميشود؟ و آيا ميتوان از اين آثار در پژوهشها و تحقيقهاي دانشگاهي بهره برد؟
هر کس که ادبيات داستاني ايران معاصر را دوست دارد، هرکس که با اين نويسندههاي بزرگ خاطره دارد، هرکس که دوست دارد با ادبيات داستاني ايراني آشتي کند، هرکس که به دنبال بيشتر خواندن و بيشتر آموختن است، هرکس که دلش ميخواهد تاريخ بخواند با زباني صميمانهتر، داستانوار و البته بر اساس علايق محققانه من به ويژه هركس كه ميخواهد درباره تاريخ مردم پژوهش كند و هنوز باور ندارد كه ادبيات داستاني نيز يك منبع موثق براي چنين پژوهشهاييست من در اين شناختنامهها سرفصلهاي اجتماعي و تاريخمند زيادي از قصههاي اين نويسندگان استخراج كردهام كه ميتواند يك الگوي روششناسانه و پژوهشگرانه باشد براي محققان جوان تاريخ اجتماعي ايران.
ارسال نظر