در فقدان «او»
سمیرا سهرابی داستاننویس
«او» نوشته زاهد بارخدا داستانی پیوندخورده به گذشته است؛ گذشتهای محکوم به فراموشی که امروز و زمان حال آدمهایی از یک نسل خاص را هم تحت تاثیر قرار داده. همهچیز از یک ملاقات شروع میشود میان زن و مردی که گویا با یکدیگر غریبهاند، اما رفتهرفته این غریبگی تبدیل به تصویری آشنا میشود که در هیات سایهای از سالهای دور خاطراتی را زنده میکند؛ خاطراتی که مرور آنها یادآوریهای تلخی را رقم میزند و این تلخی چنان ناخوشایند است که میل به فراموشی و انکار تبدیل به تنها سلاح مقابله با آن میشود، اما مقاومت در مقابل یادآوری گذشته بیاثر میشود، چراکه در خلال همین مکالمات است که امکان بازبینی گذشته و تمام آدمهایش فراهم میشود تا آگاهی تازهای در زمان حال شکل گیرد.
«آنها کنار هماند؛ چیزی نمیگویند. هردو خیرهاند به سقف. یادها دور رفتهاند. نمیدانند پایان مسیرشان به کجا میرسد؛ مسیری که در آن گام گذاردهاند. یادها بههم رسیدهاند. هرکدامشان زخمی دارد و پنهانش میکند. زخمها از گذشتههای دورند؛ آنها را بههم پیوند میدهند...»
در داستان «او» مرد و زن تبدیل به نمایندههای نسلی میشوند که گذشته پرفرازونشیبی را پشت سر گذاشتهاند. برای این نسل چنان که زن و مرد لابهلای خاطراتشان مدام به آن اشاره میکنند دانشگاه نقطه شروع شکلگیری هویتی است که ابعاد مختلف یک شخصیت را دربرمیگیرد و او را برای ادامه راه هدایت میکند.
«یک چیزی از گذشته با آدم میماند، رشد میکند و بزرگ میشود؛ نمیشود فرار کرد از آن. چیزهایی که تعریف میکنی مرا میبرد به گذشتههای دور؛ به جوان دانشجویی که بودم. من بودم و بهمن. ساعتها در کافه دانشگاه یا کانون ادبی مینشستیم و از کتابها و فیلمها حرف میزدیم؛ از انتخابات ریاستجمهوری که در راه بود و انتخابات انجمن اسلامی...»
اما همین آدمها چنان در لحظه جوانهزدن و پاگرفتن سرکوب میشوند که تاثیر و پایداری این رخدادهای تاریخی تبدیل به مسالهای پیچیده و تاملبرانگیز بر تداوم و تغییرات میشود، همان پیشآمدهایی که حاصل عدم تحقق آرمانها و آرزوهاست و درنهایت سبب سرخوردگی یک نسل و جامعه میشود و این تجربه گذشته زمینههای تداوم و تغییر را از طریق تجربهاندیشی فراهم میکند، تغییری که در «او» تبدیل به حذف، فراموشی و انکار میشود: «مرد سالهای زیادی را تنها بوده و همه را حذف کرده است از زندگیاش، خانواده و دوستانش را. پناه برده است به خلوت خودخواستهاش. خواسته است خودش را بسپارد به دست فراموشی؛ غرق شود در آن، بلکه بتواند گذشتهاش را فراموش کند...»
اما این ملاقات زمینه آن را فراهم میکند که مرور گذشته از نقطه عزیمت حال، مواجههای با وقایع و خود با نوعی رفتوبرگشت میان گذشته و حال صورت پذیرد. این رودررویی تاریخی بخشهای تکهتکهشده روح را که در اثر فشار حوادث گریختهاند احضار میکند تا رخدادهای عینی محصور در زمان گذشته را مورد بازبینی و تامل قرار دارد، هرچند که «نه من گذشته دیگر وجود دارد، نه «او»ی گذشته؛ هردو تلف شدهاند. تلف شدهایم.» درواقع این بیگانگی در گذشت زمان انباشته شده و شاکله مفاهیم ذهنی شخصیتها را تشکیل داده است.
بزرگترین تعلیق داستان همان اسمی است که بر عنوان کتاب گذاشته شده؛ ضمیر «او». شخصی که هیچ اطلاع دقیقی از آن در اختیار قرار نمیگیرد، هست و نیست، حضورش در گذشته محسوس است، در جایجای خاطرههای متوالی از او یاد میشود و اما درعینحال نمیشناسیمش. کسی که سرنوشتش گویی گره خورده با سرنوشت تمام شخصیتهایی که از آنها نام برده میشود یا میتواند هر کدام از آنها باشد که مدام در روایتهای متفاوت جای یکیشان مینشیند. یک ضمیر معلق و شناور که دیگر نیست و اتفاقا همین فقدانش مساله اصلی داستان را شکل میدهد؛ گذشتهای که نیست، اویی که نیست، آدمهایی که نیستند و اگر حضور دارند هم باز چیزی از خود را در گذشته دفن کردهاند.
رمان «او» روایت از دستدادنهاست؛ از دستدادن انگیزهها و امیدها، از دستدادن آدمها و مرگ، از دستدادن هویت و از خودبیگانگی و از دستدادن هر آن چیزی است که میتواند موتور محرکی برای ارتباط با دنیای بیرون باشد. در جغرافیایی که «او» میسازد هیچ نقطه روشنی وجود ندارد و سرتاسر تلخی و سرماست، هرچند که گاهی پردهها برای آمدن نور باز میشوند، لبخندی روی لبها مینشیند و لحظههای کوتاهی برای دلخوشی بابت یک تصویر یا اتفاقی گذرا پدید میآید، اما همه اینها به حیات کوتاهشان ادامه میدهند و غیب میشوند چون سایهها و گذشته جاندارتر از آنند که مغلوب این بازیهای روزمره شوند.
نام کتاب: او
نویسنده: زاهد بارخدا
ناشر: روزبهان
ارسال نظر