| کد مطلب: ۱۰۰۶۷۶۴
لینک کوتاه کپی شد

ابوتراب خسروی؛ از شیراز تا اصفهان

عکس‌:حمید جانی پور/ امین فقیری/داستان‌نویس/آرمان ملی -گروه ادبیات و کتاب: مجموعه تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران، مجموعه‌ای کم‌نظیر است برای بازخوانی ادبیات ایران در صدسال اخیر. یکی از مهم‌ترین نویسنده‌های تاریخ صدساله ادبیات داسانی معاصر، ابوتراب خسروی (1335، فسا، شیراز) است؛ نویسنده‌ای تراز اول، که از همان دوران دبیرستان در سال‌های 48 و 49 که شاگرد هوشنگ گلشیری بوده، با حضور و تاثیر و تشویق او که به‌قول خودش نهال نازک دست‌های کودکی‌اش را با قلم پیوند زد، شروع کرد به نوشتن، و آثارش در طول این سال‌ها گویای حضور جدی اوست در ادبیات داستانی معاصر. انتشار مجموعه‌داستان‌های «هاویه»، «دیوان سومنات» در سال‌های 70 و 77 و سپس انتشار سه‌گانه «اسفار کاتبان» (برنده جایزه مهرگان ادب به‌عنوان بهترین رمان سال 79)، «رود راوی» (بهترین رمان سال 82 جایزه گلشیری) و «ملکان عذاب» در سال 92 حضور او را تثبیت کرد. مجموعه‌داستان «کتاب ویران» (مجموعه‌داستان برگزیده سال 88 جایزه گلشیری) و «آواز پر جبرئیل» و یک کتاب غیرداستانی با عنوان «حاشیه‌ای بر مبانی داستان» از دیگر آثار ابوتراب خسروی است. آنچه می‌خوانید مروری بر مصاحبه ابوتراب خسروی با عبدالرحمن مجاهدنقی در سری کتاب‌های تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران است.

در مدرسه راهنمايي شهيد رهنماي شيخ علي چوپان (در شيراز) مشغول رتق‌وفتق امور مربوط به نظامت بودم که درِ سنگينِ مدرسه باز شد و جواني کوتاه‌قامت (مثل خودم) به درون آمد. از همان برخورد اول مهرش در دلم نشست. هرچه بيشتر حرف زد، بيشتر شايق دوستي با او شدم. داستانش را که خواندم ديدم سخت اهل است. کتاب زياد خوانده و پيچ‌وخمِ داستان را مي‌شناسد. مي‌تواند راجع به داستان بحث کند. حيف ديدم اهلِ فن او را نشناسند. هرجا که مي‌رفتم براي شاگردي، او را هم همراه بردم. کم‌کم همان شد که استعدادش او را رهنمون مي‌کرد. سري در سرها درآورد و توانست جايزه‌هاي ادبي را درو کند. و حالا کتاب مصاحبه تاريخ شفاهي که به او اختصاص يافته در پيش رويم است. از ابوتراب خسروي حرف مي‌زنم.

فهرست مطالبِ کتاب نشان مي‌دهد مصاحبه‌کننده ـ عبدالرحمن مجاهدنقي ـ با چه تيزبيني ِ خاصي در زندگي ادبي و خصوصي او وارد شده و به‌اصطلاح، مصاحبه‌شونده ـ ابوتراب خسروي ـ را به حرف کشيده است. در اين ميان آنکه نفع مي‌برد خواننده است، چه کساني که مشتاق مطالعه اين گونه متون هستند و چه جوان‌هايي که در ابتداي راه داستان‌نويسي هستند.

مصاحبه به شدت هيجان‌آور است، تمام زواياي زندگي فردي و حرفه‌اي خسروي را مي‌کاوَد. اما هيچ‌گاه مصاحبه‌کننده از جاده ادب دور نمي‌شود. حتي آنجا که مجاهدنقي با آراء و عقايد مصاحبه‌شونده به‌نوعي مخالف است، اين مخالفت را با نزاکتي خاص بيان مي‌کند. براي نمونه آنجا که به حزب توده و مسايل آن حزب مي‌پردازد، با آنکه دلايل مجاهدنقي به‌نظر منطقي مي‌آيد، اما باز جانب انصاف را رعايت کرده و مي‌گويد: «عميقا معتقدم بايد در اين باره بحث جامع و مبسوط و مفصلي دربگيرد و قضاوتي که براساس آن از اين آدم‌ها بُت ساخته‌اند تغيير کند.»

طبق معمول اين نوع مصاحبه‌ها، گفت‌وگو از دوران کودکي شروع مي‌شود. اين باور در بين روانکاوان و روانشناسان هست که دوران کودکي است که دوران بزرگسالي را شکل مي‌دهد. خسروي دوران کودکي پرشروشوري داشته است. بخش بزرگي از اين ناآرامي و شروشور از طرف نزديک‌ترين کسان او يعني پدر و مادر پدر و نامادري به او تحميل شده. هرچند همين رفتارها از سويي ديگر از ابوتراب انساني مقاوم ساخته است. انساني که در برابر شدايد تسليم نمي‌شوند و در سخت‌ترين شرايط هم مي‌تواند گليم خود را از آب بيرون بکشد.

يکي از دلايل پيشرفت ابوتراب خسروي در کار نويسندگي، همان رقابت تنگاتنگي است که در همه ابعاد با ديگر نويسنده شيرازي -شهريار مندني‌پور- داشته و در طول مصاحبه بارها به آن رقابت‌ها و تأثير بد آنها اشاره کرده است. اين موضوع آنچنان بالا گرفته بود که حتي به محافل و جلسات خارج از شيراز نيز رسيد. در تمام اين جدل‌هاي ادبي، تنها پاي رقابت ادبي در ميان بود. گويي موفقيت هر يک باعث تندتردويدن ديگري مي‌شد؛ جوايزي که خسروي براي رمان‌ها و داستان‌هايش گرفت، او را در جامعه ادبي ايران به نويسنده‌اي موفق تبديل کرد و مندني‌پور نيز در بلاد غرب، به موفقيت‌هايي نائل گرديد.

خسروي فرم‌گرا است. به جز قسمت‌هايي ‌از رمان «ملکان عذاب» و چند داستان کوتاه ديگر، آنچه نگاشته، در هاله‌اي از ابهام است. او سعي مي‌کند شخصيت‌هاي داستاني خود را از زير خاکستر قرون و از ميان فرقه‌ها بيرون بکشد. او فرقه‌اي را به نمايندگي از تمامي فرقه‌ها برمي‌کشد، روابط درون فرقه را سامان مي‌دهد و سخنان قهرمانان رمان و داستان خود را بر اين اساس خلق مي‌کند.

خسروي که يکي از زحمت‌کش‌ترين نويسندگان ما به شمار مي‌آيد، بخشي از گفت‌وواگفت‌هاي رمان‌هايش را با مطالعه عميق و دقيق در متون کلاسيک ارائه کرده است. اين را مي‌دانيم که براي خلق رمان‌هايش با دقتي مثال‌زدني بسياري از آثار مربوط به علم هيأت (نجوم قديم) را مطالعه کرده که آثار فرخنده‌اش را در اين نوشته‌ها به‌خوبي مي‌توان مشاهده کرد. به‌طوري‌که خواننده اهل، به هيچ وجه احساس نمي‌کند که اين نوشته‌ها کپي آن آثار کلاسيک باشد.

سبکي که خسروي انتخاب کرده انعکاس دقيق واقعيت‌هاي موجود نيست، او علنا به جعل بها مي‌دهد. خود او در اين مصاحبه مي‌گويد: «يکي از کارهايي که نويسندگان انجام مي‌دهند واقع‌نمايي است. رمان به نظر من جعل است. جعل تاريخ، جعل زمان و... شما در رمان به کمک جعل است که يک دنياي متفاوت مي‌سازيد.»

در اين گفت‌وگو، گويي دو حريف روبه‌روي يکديگر نشسته‌اند. هردو داراي پشتوانه قوي فرهنگي. مجاهدنقي با ذهنيتي مملو از مطالعه متون قديم و جديد و خسروي، استاد در به‌کاربردن آنها در رمان و داستان‌هاي کوتاهش. مي‌توان گفت که هر دو سنگ‌شکن يکديگرند. فن‌هاي يکديگر را خيلي خوب مي‌شناسند و هردو بدل‌کاران سريعي هستند. مجاهدنقي براي اينکه بتواند روبه‌روي خسروي بنشيند تمام راه‌ها و شگردهاي او را بازخواني کرده است. مي‌دانيم که او خود کتابي در زمينه اسطوره دارد با عنوان «جستارهايي در اسطوره» و هردو در احوال فرقه‌هاي مختلف غور و تفحص کرده‌اند. معلوم است که در چنين مواقعي ـ همانطور که گفته آمد ـ برنده اصلي خواننده است. خواننده با مطالعه فصلي که راجع به آثار خسروي است، به اکتشافات درخوري از ذهنيت يک نويسنده دست پيدا مي‌کند که اين يکي از اهداف اين کتاب است.

ابوتراب خسروي در فصل کودکي و نقش پدر و مادر واقعيت‌هاي عرياني را بيان مي‌کند که شايد اگر کس ديگري جاي او بود از اين کار سر باز مي‌زد. مجاهدنقي مي‌پرسد: «از باورهاي پدر بگوييد.» و خسروي پاسخ مي‌دهد: «پدرم به‌شدت متشرّع بود. با آنکه نظامي بسيار خشني بود، اما گرايشات ديني محکمي داشت و از طرفداران سرسخت آقانورالدين حسيني الهاشمي بود. عکس بزرگي از ايشان را در اتاقش آويخته بود و حرمت خاصي براي ايشان قايل بود... پدر اعمال ديني را با تقيّد تمام به‌جا مي‌آورد و در اين مورد نسبت به من و برادر بزرگم محمود خيلي سخت‌گير بود. اگرچه نمازش را هميشه به‌جا مي‌آورد و حتي نماز شب هم مي‌خواند، اما هيچ‌گاه پيشاني‌اش پينه نبست!»

واقعا زندگي‌کردن در فضايي که ابوتراب توصيف کرده دل شير و طاقت ايوب مي‌خواست. تهديد دائم و اظهار خشونت و القاي ترس، آن‌هم از سوي افرادي مثل پدر و مادرِ پدر که قاعدتا بايد مهربان‌ترين باشند... همه اينها يعني تلقين ناآرامي و اضطراب مطلق. آيا مي‌توانيم ادبيات را مفرّي براي گريز از واقعيات خشن زندگي خسروي قلمداد کنيم؟

خسروي از کلاس چهارم دبستان، پاورقي‌خوان قهاري مي‌شود. اميرعشيري، منوچهر مطيعي، ارونقي کرماني و... اينها بُت‌هاي قابل احترام خسروي بودند. تا آنکه در کلاس نهم، در اصفهان، با معلمي واقعي روبه‌رو شد: هوشنگ گلشيري. با راهنمايي‌هاي گلشيري به کتاب‌هاي سنگين‌تر روي آورد. خسروي در پاسخ به اين پرسش که چه کتاب‌هايي را در آن دوره مي‌خوانديد، از سه کتاب ايگناتسيو سيلونه نام مي برد: نان و شراب، فونتامارا و دانه‌اي زير برف.

دوره سربازي، دوره يافتن دوستان خوب است، دوره سختي‌ها و خوشي‌هاي توأمان، دوره‌اي خاطره‌انگيز. محل خدمت او در نزديکي کهنوج بود، محلي بنام هورپاسفيد. اين برهه از زمان را به همراه دو تن از دوستانش که از دوره دبيرستان باهم بودند طي مي‌کند. اگرچه خاطرات آن دوره برايش شيرين و جذاب هستند، اما در آثارش از اين خاطرات سود نجسته است. در بخش ياد بعضي نفرات، مجاهدنقي از او مي‌پرسد: «هرچند شايد قياس مع‌الفارق به‌نظر برسد، اما با توجه به اينکه هم شما و هم امين فقيري دوره سپاهي دانش را طي کرده‌ايد و هردو نيز در منطقه جيرفت سپاهي دانش بوده‌ايد (تقريبا به فاصله ده ـ دوازده سال) چرا برخلاف آثار امين فقيري که کاملا تاثير جغرافيا را در آثارش مي‌بينيم، در داستان‌هاي شما چنين نيست؟»

خسروي پاسخ مي دهد: «طبيعتا وقتي آدمي ساکن يک منطقه مي‌شود براي هرکس جلوه‌هاي خاصي از جذابيت را دارد. براي امين فقيري دادوستد و روابط اجتماعي ميان مردم مهم بوده، اما براي من آن وجه ناپيداي زندگي مردم مهم بود. براي من مهم اين بود که چرا رعايا مرعوب هستند؟ به‌طوري‌که مالک به يک قدرت قاهر بدل مي‌شود که حيات و ممات مردم را تعيين مي‌کند...»

خب! اين برمي‌گردد به تربيت ادبي هر يک از ما و آثاري که تورق کرده‌ايم. خسروي تحت‌تأثير مکتب داستان‌نويسي اصفهان و هوشنگ گلشيري قرار گرفت، اما من به علت وضع زندگي خاص حاصل از يک زندگي معلمي بخور و نمير به‌دنبال عدالت اجتماعي بودم. عدالت اجتماعي را براي رعيت‌هاي فقير هم مي‌خواستم. دوره جوانيِ من و نسل من، متأثر از فضاي جهاني، دوره رويکرد به ادبيات مردمي بود. حال آنکه تجربه تاريخي خسروي با رويگرداني اکثر افراد از ادبيات مردمي همراه بود. در دوره شکوفايي ابوتراب خسروي، بيشتر رويکرد نويسندگاني مانند گلشيري رواج پيدا کرد که بيش از هر چيز به‌دنبال نحوه روايت داستان و به‌دنبال فرم بودند. کارهاي خسروي به هنر ناب نزديک‌تر بودند، حال آنکه من سعي مي‌کردم در هر داستان گوشه‌اي از زواياي زندگي مردم فرودست را آشکار کنم. هرچند در اين راه تلاش کردم بار گناهان آن حزب خاص را به دوش نکشم و مستقل باشم، درست همچون يک پرنده که به هر جا که ميلش کشيد پرواز مي‌کند.

خوانندگان محترم بايد نگارنده را ببخشند که پابرهنه وسط ماجرا دويدم. بگذريم. خسروي در بخش ياد بعضي نفرات، بدون هيچ پرده‌پوشي عقيده خود را درباره اين و آن بيان کرده است. او بحث‌هاي هر فصل را بهانه‌اي قرار مي‌دهد براي معرفي آن نوع از ادبيات که مورد توجه اوست. پرسش‌هاي مربوط به نويسندگان بزرگ خارجي از داستايفسکي و پروست شروع مي‌شود تا به جويس مي‌رسد و به کتاب معروف «تريسترام شندي» اثر لارنس استرن. در مورد نويسندگان ايراني خسروي به نقد برخي از آنها مي‌پردازد. نسبت به بيژن نجدي نگاه موافقي ندارد، چراکه آوردن جمله‌هاي شعرگونه را در نثر کار عبث و بيهوده‌اي مي‌پندارد. از رمان «کوچه ابرهاي گمشده» اثر کوروش اسدي که جايزه اول داستان‌نويسي شيراز را نصيب خود کرد ياد مي‌کند و از اسدي مي‌گويد، از کيهان خانجاني مي‌گويد و محمد طلوعي و ندا کاووسي و صمد طاهري.

خسروي ده نفر از پيشکسوتان ادبيات داستاني ايران را اين‌گونه نام مي‌برد: هدايت، بزرگ علوي، چوبک، جمال‌زاده، گلستان، ساعدي، گلشيري، دولت‌آبادي، سيمين دانشور، محمدرضا صفدري و احمد محمود. او محمدعلي جمالزاده را در سطر انتخاب‌هاي خود قرار مي‌دهد. برخلاف ساعدي، گلستان را نويسنده قَدَري نمي‌داند. هرچند اعتقاد دارد نثر ساعدي داراي اشکالاتي است. بهرام صادقي را اصلا قبول ندارد و مي‌گويد که اصفهاني‌ها او را به ناحق برکشيده‌اند. به نويسندگي آل‌احمد اعتقادي ندارد و او را يک مقاله‌نويس سياسي مي‌داند. خسروي درمورد نويسندگان زيادي صحبت کرده: جمال ميرصادقي، فريدون تنکابني، نسيم خاکسار، اسماعيل فصيح، احمد محمود، شهرنوش پارسي‌پور، عباس معروفي، شهريار مندني‌پور، قاضي ربيحاوي، يارعلي پورمقدم. آثار دولت‌آبادي را خيلي دوست دارد و مي‌گويد مجموعه‌داستان‌هاي قبل از انقلاب او همه خوب هستند. بهترين رمان دولت‌آبادي را «جاي خالي سلوچ» مي‌داند، هرچند اين را نيز درباره دولت‌آبادي مي‌افزايد که: «حدود هشت ماه پيش که آمده بود شيراز، يکي از آخرين کارهايش را خواند که داستان نبود. به اعتقاد من نويسنده وقتي کار جديد به معناي واقعي ندارد، نبايد کاري چاپ کند، چون مثل گل‌و‌لاي به پاي آدم مي‌چسبد.»

از ديگر نويسندگاني که مجاهدنقي نام آنها را برده و خسروي درباره آنها حرف زده، مي‌توان از اينها ياد کرد: امين فقيري، محمدرضا صفدري، شاپور بنياد، مسعود طوفان، محمدرضا آل‌ابراهيم، يوسف عليخاني، احمد آرام، محمد کشاورز، حسن ميرعابديني، منصور کوشان، سيروس رومي، شهلا پروين‌روح، مهناز عطارها (کريمي)، فريبا اسکندري، محمد بهمن‌بيگي، محمد طيبي.

در پايان اين بخش راجع به ادبيت در ادبيات و پست‌مدرن پرسش‌هايي شده که خسروي با دقت به آنها پاسخ داده است. اين پاسخ‌ها در نوع خود راهگشا هستند و اصولا قضاوت، شهامت و شجاعت طلب مي‌کند؛ زيرا بسياري از ترس يا يک نوع رودربايستي، عقيده خود را ابراز نمي‌کنند و همين امر باعث مي‌شود بعضي اظهارنظرها، نوعي نان به نرخ روزخوردن تلقي شود.

در بخش تدريس در مدارس کودکان استثنايي به موارد جالبي برخورد مي‌کنيم که تاکنون نشنيده‌ايم. ديدن روزانه کودکاني که از درصد پايين تا بالاي معلوليت را دارا هستند طاقت و اعصاب قوي مي‌خواهد. دوران خاص و پرتنش کودکي خسروي از او موجودي مقاوم ساخته بود و آستانه تحمل او را از انسان‌هاي معمولي بالاتر برده بود.

يکي از اقدامات بسيار مثبت خسروي تشکيل کلاس‌هاي داستان‌نويسي براي علاقه‌مندان داستان و رمان است. آن‌گونه که خسروي نقل کرده در ابتدا شهريار مندني‌پور در يکي از اتاق‌هاي فرهنگ و هنر سابق، باني تشکيل اين‌گونه کلاس‌ها بوده است. خسروي نيز در آموزشکده هنر و دانشگاه حافظ کلاس‌هاي داستان‌نويسي را برگزار مي‌کند. يکي از شاگردان او ـ فريبا اسکندري ـ همسر ايشان است.

در هنگام داوري دو سال در بندرعباس من نيز همراه ابوتراب خسروي بودم. با رضا ميرعابديني و محمدرضا صفدري و سحسين ناپور، من و او در يک اتاق شايد تا نيمه‌هاي شب رازهاي سربسته خود را براي يکديگر فاش مي‌کرديم.

اين کتاب را بايد خواند. در اين مختصر نمي‌شود تمام زواياي کتاب را بررسي کرد. همين را بگويم دوران کودکي و تحليل آثار خسروي در اين کتاب، شاهکاري از يک گفت‌وگوي ادبي است.

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار