ظلم، در هر جغرافیایی ظلم است!
در فضای غالبِ ذهنیت یکپارچه جهان امروز، انسانگرایی به عنوان میراث گرانبهاییست که از دلِ انواع و اقسام مکاتب و ایدئولوژیها و همچنین تجربیات تلخ تاریخی، بیرون آمده است.
بر همین اساس هر خدشهای که به ساحت بشر امروز، وارد شود، مورد نکوهش و نفرت جهانی، قرار میگیرد. بنابراین ظلم، در هر جغرافیایی، همان معنی و مفهوم ظلم را دارد. همچنین دروغ و جنایت و از این دست اصطلاحاتِ ضد انسانی نیز، در هر جغرافیایی معنی و مفهوم یکسان دارد. نکته مهم و کلیدی اینکه اگر انسان، آفریده نمیشد هیچ مکتب، عقیده و ایدئولوژیای به وجود نمیآمد. بنابراین تمام اعتقادات و... تابعی از آفرینش انسان است. پس سوال این است چطور و چگونه ممکن است با عقیده و اعتقادی که تابعی از آدمیست، به انسانکُشی دست زد؟ اگر اعتراف کنم که فناوری و تکنولوژی در قالب دادههای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و... به دادِ جوامع توسعهنیافته و کمتر توسعه یافته رسیده، سخن گزافی نیست. با وجود اینکه فناوری و تکنولوژی، ابزار آگاهیبخش جوامع امروز دنیاست اما متاسفانه هنوز جوامعی هستند که تحت ظلم و ستم قرار دارند و به تعبیری جان و مالشان در معرض خطر جدیست. البته ناگفته نماند چنین جوامعی نیز در ابتدای مسیر رسیدن به توسعه پایدار هستند اما وظیفه خردمندان جهانِ امروز این است که به چنین جوامعی تا رسیدن به توسعه واقعی، کمک کنند تا با کمترین هزینه و تلفات به تعادلِ زیستی برسند. حکمرانان جوامعی که انسانگرایی و انسانمحوری در اولویت ذهنی حکمرانیشان نیست در فضای چالشهای جدی مقبولیت و مشروعیت حکمرانیشان قرار گرفتهاند. چرا که نسل امروز جوامع، بدون توجه به ادبیات محلی، تحت تاثیر ادبیات جامعه جهانی که همان ادبیاتِ انسانگرایی و انسانمحوریست، قرار دارند و خودآگاه و ناخودآگاه در حال انتقال خصلت و صفتهایشان به نسلهای پیشین هستند. پیامِ ادبیات انسانگرایی، این است آنچه بر خود میپسندند را برای دیگران با هر عقیده، مذهب و مسلکی نیز میپذیرند. همانطور که اجباری در دین نیست، اجباری هم در تفکر و اندیشه هم نیست! وقتی من میاندیشم، پس هستم. قاعدتا تو، او و مایی که وجود داریم، پس باید بیندیشیم. بنابراین هر فرد، جریان یا گروهی که بخواهند وجود و موجودیت دیگری را با ابزار عقیده، نادیده بگیرند، محکوم شده و به تعبیری شکستشان حتمیست! خوشبختانه نسل امروز جوامع، نیمه تاریک و روشنِشان را به روی صفحه زندگی چند وجهیشان، ریخته و بر همین اساس در مسیر رسیدن به انسان کامل و واقعی، قرار دارند. چرا که پایه و اساس موجودیتشان را با عقل و اندیشه، شکل دادهاند. نسل امروز جوامع با مدلِ انسانگرایی و مدل عقلگرایی، زندگی را تجربه میکنند بر همین اساس برای آنان، هیچ تفاوتی بین انسان آمریکایی، فرانسوی و انسان غزهای نیست و همچنین تفاوت ادیان را یک اتفاق بدیهی دانسته و دیدگاهی عجیب و غریب و آسمانی نسبت به آن ندارند! بنابراین اگر قدرتها، به دلیل پندارههای ذهنی و غرایز انسانیشان، انسانهای بیگناه را شکنجه و یا آنها را با استفاده از قدرت، سر به نیست کنند، مورد نفرت جامعه انسانی جهانی قرار میگیرند.
*امید فراغت
روزنامهنگار
ارسال نظر