آیا فقط نویسنده عامهپسند از ادبیات درآمد دارد؟
سعید اسلامزاده نویسنده
اقتصاد ادبيات با اقتصاد نشر سر و کار دارد. در حوزه نشر ادبيات داستاني، در روزگار ما محور ديگري هم دخيل است. دولت. دولت در اين سالها خود در جايگاه ناشر وارد ميدان نشر شده است. با اين حرکت، فضاي رقابتي نابرابري ميان ناشر دولتي و خصوصي ايجاد شده است. البته دستکم خيلي از ناشران دولتي وارد حوزه ادبيات داستاني نشدهاند و شايد بشود گفت که انحصار آن در اختيار يک يا دو نشر دولتي است. اما اينکه اين ناشران دولتي در بازار رقابتي موفق و پيروز بودهاند خود مسألهاي است که پرده از پيچيدگيهاي نشر ادبيات در ايران برميدارد. ناشر دولتي ناچار است که با الگو و روش خود آثار داستاني را منتشر کند و براي اين مسأله در بسياري موارد آن را سفارش ميدهد. اما وضع ناشر خصوصي بسيار متفاوت است. ناشر دولتي اگر آثاري را که چاپ ميکند در انبار هم بماند، ضرر نميدهد. اما ناشر خصوصي، بايد اثري را چاپ و توزيع کند که مردم بخرند و سرمايه ناشر برگردد. اينجاست که ناشر تابع قواعد بازار نشر و پسند مخاطب خواهد بود. در سوي ديگر ماجرا نويسندگان هستند. نويسنده دوست دارد ديده شود. اثرش خوانده شود و دست کم اگر نفع مالي نميبرد به شهرت برسد تا بعداً از راه آن شهرت بتواند کمبود مالي ادبيات را جبران کند. اما در اين ميان ناشر هم نفع خود را ميخواهد و ميگويد که سرمايه من بايد برگردد تا بتوانم کار بعدي را چاپ کنم. پس اينجا اختلاف نظر ميان ناشر و نويسنده رخ ميدهد. نويسنده ميخواهد هم با عموم مردم ارتباط بگيرد و هم منتقدان را راضي نگه دارد. گاهي اوقات اينها با هم سازگاري ندارد. البته پرفروش بودن در ادبيات منافاتي با ادبيات جدي ندارد و لزوماً آثاري که ميفروشند، ضعيف نيستند. اما در کليت ماجرا ادبيات عامهپسند و سهلانگارانه و سطحي، با اقبال بيشتري مواجه ميشود و راحتتر ميفروشد. حال در اين ميان اگر تبليغات هم به داد نويسنده و ناشر برسد که فبها المراد. ضلع سوم چرخه اقتصاد ادبيات، مردم يا مخاطبان يا همان به اصطلاح مشتريان و خريداران ادبياتاند. اين ضلع، به شدت تابع شرايط و موقعيت اقتصادي و فرهنگي و سياسي جامعه است. همانگونه که اشاره شد، همه مردم نياز به قصه و ادبيات را در ذات خود دارند. اما اينکه از چه راهي تأمين شود و جذاب باشد، راه را براي فعاليت اقتصادي باز ميکند. اگر زماني داستانهاي پليسي و عاشقانه آبکي در قطع جيبي ميتوانست مردم را سرگرم کند و نويسنده و ناشر را به نان و نوايي برساند، امروز ديگر هيچ مخاطبي به سمت چنين آثاري نميرود و بازار ادبيات قواعد ديگري را ايجاد کرده است. شکل روايتي و حتي چاپ آثار عامهپسند بسيار متفاوت از گذشته شده و گاهي ميان اثر ادبي جدي و اثر ادبي عامه پسند در شکل و شمايل چاپ تفاوتي ديده نميشود. مخاطب ادبيات داستاني به چند دليل کتاب را از قفسه کتابفروشي برميدارد و ميخرد. نخست آشنايي با نام نويسنده و مترجم است و دوم تبليغات دوستان و حتي کتابفروش و سوم چرخه تبليغات رسانهاي است. ميخواهم بگويم که مخاطبان ادبيات داستاني به هيچ وجه بنا به نظر منتقد ادبي و يا به دليل خواندن نقدي از آن کتاب، آن را نميخرند. اينجاست که دعواي هميشگي و دائمي منتقدان و بازار و هنر سطحي بالا ميگيرد. که البته بحث درباره منتقد و بازار و روابط حاکم ميان آنها خارج از اين نوشتار است.
ارسال نظر